پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ چگونگی برخورد نظامهای سیاسی با زندانیان از مهمترین نشانههایی است که میتوان از طریق آن، به دیدگاه نظام سیاسی درباره چگونگی رابطه با مردمی پی برد که بر آنها حکومت میکنند. بررسی این مسئله در دوره پهلوی به سبب تغییراتی که در نظام قضایی ایجاد شد اهمیت بیشتری مییابد. بدین نسبت در این نوشتار سیر شکنجه از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی و شیوه و تغییرات آن را بررسی شده است.
پهلوی اول؛ شکنجه در زندانِ مدرن
حکومت رضاشاه در تلاش بود تا با اصلاحات قضایی و برخلاف سلسلههای پیشین ایران، برای تحت تأثیر قرار دادنِ جامعه و انقیاد آن، نهادی را ایجاد کند. مشهورترین نهادِ ساختهشده در این دوره زندان قصر در سال 1308 بود که با ساختمان مستحکم بلند و عظیمی بر نوک تپهای کنار پادگانهای نظامی مبدل به نمادی از حکومت پهلوی و نظام جدید قضایی شد.1
تغییر کاربری یک قصر با نظام معنایی جامعه ایرانی چه کرد؟
شکنجه در دوره رضاشاه به درون زندان رانده شد. شلاق زدن بخشی از شکنجه زندانیان در این دوره بود. هنگامی که گروه 53 نفر در زندان بودند، اعضای این گروه با شلاق شکنجه میشدند. فحاشی نیز بخشی از شکنجههای دوره رضاشاه در جهت تحقیر زندانی بود؛ برای نمونه هنگامیکه دکتر
تقی ارانی در زندان بود، بارها واژه «پدرسوخته» را از زبان زندانبانان میشنید. در پاسخ به این فحاشیها دکتر رانی گفت: «ما در اینجا زندانی شما هستیم؛ همه زور دست شماست؛ دیگر احتیاجی به فحاشی نیست»، اما مسئولان زندان دوباره فحشهای رکیکی به ارانی دادند.2 دستبند قپانی از دیگر شیوههای شکنجه در دوره رضاشاه بود؛ شیوهای که یک دست شخص را از بالای شانه و دست دیگر او را از پشت به هم نزدیک میکنند و روی مچ دستها یک دستبند فلزی میزنند.3 در چنین شرایطی فشار بسیار سختی بر استخوانهای بدن وارد میشود و حتی احتمال فلج شدن نیز وجود دارد.
مأموران پلیس سیاسی از الگوی محرومیت نیز برای تحت فشار قرار دادنِ زندانی به کرات استفاده میکردند. محروم بودن از امکانات و نیازهای اولیه طبیعی نظیر ملاقات، کتاب، روزنامه و ملاحظات پزشکی از جمله آنها بود؛ برای نمونه در سالهای 1309 و 1310، دویست کمونیست به محض ترتیب دادن سلسله اعتصاباتی در کارخانه نساجی اصفهان، راهآهن مازندران، کارگاه قالیبافی مشهد و صنعت نفت متعلق به بریتانیاییها بازداشت شدند و به زندان قصر منتقل شدند. برخی تبعید شدند و حکومت برای بیشتر تحت فشار قرار دادن تبعیدیها، شمالیها را به بوشهر با گرمای طاقتفرسایش فرستاد و جنوبیها را به مناطق سردسیر مانند آذربایجان تبعید کرد. در نهایت تعداد 38 تن از این بازداشتیها را در زندان قصر محبوس نمود که هفت تن از آنها به دلیل محروم بودن از امکانات پزشکی و ابتلا به بیماریهایی همچون تیفوس، تورم آپاندیس، و سکته قلبی همانجا جان دادند.4
با توجه به چنین شکنجههایی، رضاشاه با تکیه بر نظام قضایی جدیدِ ایران در تلاش بود تا دنیای بیرون، زندانیان را فراموش کند؛ متقابلا زندانیان هم بنا بود دنیای بیرون را به فراموشی بسپارند. اینها نشان میدهد عمدهترین تغییر شیوه شکنجه در دوره رضاشاه کنترل هر چه بیشتر زندانیان در نهادهای مدرن و کمرنگ شدنِ شکنجه علنی است.
پهلوی دوم؛ فترت و تداوم الگوی شکنجه
پس از سقوط رضاشاه و بروز نارضایتی نیروهای سیاسی و جامعه از سلسله پهلوی، محمدرضا پهلوی برای جلب اعتماد ازدسترفته تا حدودی شکنجه را در فاصله سالهای 1320 تا 1332 کاهش داد. این به معنای پایان شکنجه در سلسله پهلوی نیست. اگرچه در دوره فترت از شدت شکنجه کاسته شد، تا پیش از ایجاد ساواک شکل شکنجه حکومت رضاشاه در دوره پهلوی دوم ادامه یافت.
محمد مصدق در خاطرات زندان خود در سال 1332 نیز بر این نکته تأکید کرده است. او در تجربه زیسته خود مینویسد که درجه حرارت بدنش به 44 میرسید و گاهی تا 25 روز در تب بوده است و داروها نمیتوانست تب را از بین ببرد. حتی دکتر بهندرت بر بالین زندانی حاضر میشد. اجازه ملاقات ندادن به زندانی از دیگر شکنجههای پیشا ساواک بود.5
نمایی از صندلی داغ که برای اعترافگیری از متهمان،
در کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک از آن استفاده میشد
ساواک؛ شکنجه مدرن
با تأسیس ساواک در سال 1335 شکنجه عریانتر و مدرنتر شد. در این دوره هنوز دستبند قپانی رواج داشت، اما شکنجههای مدرن و صدمات بیشتر به بدن مورد توجه نظام سیاسی قرار گرفت. «آویزان کردن از سقف»، «آویزان کردن صلیبی به شوک الکتریکی آپولو»، «سوزاندن جاهای حساس بدن با فندک و شعله شمع»، «قفس هیتردار»، «صندلی هیتردار»، «باطوم برقی» ازجمله شکنجههای مدرن ساواک بود.6
آپولو از آشناترین و مخوفترین ابزار شکنجه برای زندانیان بود. علت نامگذاری آپولو نیز شباهت آن به سفینه آپولو بود که در آن، دستها و پاها و سر مهار میشد. در این وسیله سر زندانی با محفظه فلزی مهار و دست و پاها نیز توسط بَستهای فلزی ثابت میشد. بدین ترتیب کلاه فلزی باعث میشد که موقع شلاق خوردن صدای ناله زندانی تشدید و تأثیر مضاعفِ مخربی بر سیستم عصبی و شنوایی او تحمیل شود. سوزاندن زندانیان در قفس داغ از دیگر شکنجههایی بود که مهیار خلیلی، یکی از شکنجهشدگان در کمیته مشترک خرابکاری، به یاد میآورد. روش کار به این صورت بود که بعضی زندانیان را در قفس کوچکی که زندانی فقط بهصورت چمپاته میتوانست در آن قرار گیرد، جای میدادند و اجاقبرقی زیر آن را روشن میکردند. قفس بهتدریج داغ میشد و آن قسمت از اعضای بدن زندانی که با قفس در تماس بود میسوخت تا جایی که بعضی مواقع به مرگ منجر میشد.7
نمایی از شکنجه کردن یک زندانی با استفاده از دستگاه آپولو
در یکی از اتاقهای تمشیتِ کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک
در این میان تحقیر و مسائل خانوادگی را نیز ساواک پیش میکشید. محمد محمدی، یکی از زندانیان ساواک، در خاطرات خود «فشار بازجویی روی مسائل ناموسی» را چنین بازگو میکند: «وقتی همسرم عفت را گرفتند، خدایاری کفشش را به من نشان داد و پرسید: این کفش مال کیه؟... حرفهای رکیکی به خانمم میگفتند». محمدی مینویسد تحت چنین شرایطی: «گاهی آنقدر به من فشار میآمد که بلند میشدم و فریاد میکشیدم که بیهمه چیزا، نامردها».8
نمایی از صندلی الکتریکی که برای اعترافگیری از متهمان،
در کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک از آن استفاده میشد
یکی دیگر از حربههایی که ساواک برای خارج کردن افراد از صحنه فعالیت و مبارزه علیه رژیم به کار میبرد، پخش شایعه در مورد آنها برای بیاعتبار کردن تشکیلات و افراد در بین مردم و هواداران آنها بود؛ برای نمونه ساواک برای بی اعتبار کردن هرچه بیشتر نیروهای
حزب توده، شایعاتی پراکنده میکرد مبنی بر اینکه حزب توده در کودتای 28 مرداد 1332 در تشویق افسران طرفدار شاه برای براندازی دولت مصدق دست داشته است. همچنین ساواک در بعضی از موارد با انتساب بعضی از اعضای حزب به خود و اعلام همکاری آنها بعد از آزادی از زندان با ساواک یا پخش شایعهای مبنی بر اینکه بعضی افسران حزب توده که به شوروی فرار کردهاند، به گونهای از روسها سرخورده شده و خواستار بازگشت به ایران گردیده و شورویها چند تن از این افراد را به دولت ایران تحویل داده و در ایران به جوخه اعدام سپرده شدهاند، تلاش میکرد از گرایش جامعه به جریان چپ و فعالیت هواداران حزب جلوگیری کند.9
میتوان گفت که دژخیمان پهلوی تحت آموزش آمریکاییها و اسرائیلیها شکنجههای سریالی را به جای شکنجههایی بهکار بردند که به راحتی به مرگ منتهی میشد. این شکل جدید شکنجه که هم صدمات بیشتر به بدن و هم شرایط دشوار عصبی را ایجاد میکرد شکنجههای «سریالی» بود که باید دائم تا «حصول نتیجه» ادامه پیدا میکرد.10
فشرده سخن
پس از بهدست گرفتنِ قدرت توسط رضاشاه، اصلاحاتی در دستگاه قضایی اعمال شد که شکل شکنجه را تا حدودی تغییر داد و آن کمرنگ شدن خشونتهای علنی و بدنی زندانیان بود. این تغییر باعث تسلط بیشتر حکومت پهلوی بر زندانیان در زندانهای مدرن نظیر زندان قصر شد. پس از سقوط رضاشاه و تا پیش از ایجاد ساواک الگوهای شکنجه رضاشاه در دوره پسرش ادامه یافت، اما تأسیس ساواک نقطه گسست جدی در الگوهای شکنجه است. نکته حائز اهمیت در این فرایند در حال تغییر، اهمیت یافتنِ شکنجه سریالی، مدرن و حتی خارج از زندان در دوره پهلوی دوم است که طی آن دستیابی به اطلاعات برای نظام سیاسی نسبت به از بین بردنِ زندانی اهمیت بیشتری داشت. میتوان گفت که اگر در دوره رضاشاه زندانِ مدرن به محل وحشت تبدیل شده بود، در دوره محمدرضا پهلوی شاهد حکومتِ وحشت هستیم که شکنجهها حتی در بیرون از زندان و با نقشآفرینی ویژه ساواک دنبال میشد.
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان،