«جستارهایی در حیات تبلیغی و سیاسی زندهیاد آیتالله سیدهدایتالله تقوی شیرازی» در گفتوشنود با آیتالله سیدعبدالعلی تقوی شیرازی
در روزهایی که بر ما گذشت، سالی دیگر از رحلت عالم مجاهد، زندهیاد آیتالله سیدهدایتالله تقوی شیرازی سپری گشت. آن بزرگ در زمره اعلام پرآوازه تهران بود و در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر، اهتمام فراوان داشت. در گفتوشنود پیآمده، فرزند فرزانهاش آیتالله سیدعبدالعلی تقوی شیرازی، فصولی از زندگی پدر را روایت کرده است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
یکی از برجستهترین فرازهای تلاش فرهنگی و بالطبع سیاسیِ زندهیاد آیتالله حاج سیدهدایتالله تقوی شیرازی، مبارزات ایشان علیه فرقه بهائیت بود. ایشان در این عرصه، چگونه عمل میکردند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. مرحوم ابوی (رضوانالله تعالی علیه)، در تهران جلسات سیار برقرار می کردند. در مقطعی به اطلاع ایشان رساندند که بهائیها در خیابان سلسبیل زیادند و ایشان هم بسیاری از این جلسات را در آن محدوده برگزار میکردند. یادم هست آقای اعتمادزاده ــ که از منبریهای مشهور تهران بود ــ در این جلسات منبر میرفت. فعالیتهای مرحوم ابوی به دلیل روشنگری درباره انحرافات بهائیها، بسیاری را از این فرقه ضاله دور کرد، از جمله یادم هست که خانم و آقایی آمدند و مسلمان شدند و اسمشان را فاطمه و محمد گذاشتند!
ظاهرا ایشان در زمینه مبارزه با چپیها هم، فعالیت زیادی داشتند؛ اینطور نیست؟
همین طور است. به ایشان گفته شده بود: تودهایها، در کارخانه چیتسازی فعالاند. ایشان هم در آن منطقه و برای این افراد، جلساتی را برگزار کردند که بسیار منشأ اثر بودند. به واقع گرایش بسیاری از آنان به این نحله، دلایل عقیدتی نداشت و ناشی از برخی محرومیتها بود.
آیتالله تقوی شیرازی در دوران نهضت ملی، با مرحوم آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی ارتباط نزدیکی داشتند. این دوستی، چه فراز و فرودهایی را پیمود؟
من فرزند نهم پدرم هستم و در چهلسالگی ایشان، به دنیا آمدهام و لذا خیلی چیزها را به یاد ندارم! اما براساس آنچه از برادرهایم شنیدهام، موقعی که آیتالله کاشانی توسط انگلیسیها تحت تعقیب بودند، سه روز و سه شب در منزل ما مخفی شدند! بعدها که ایشان رئیس مجلس شدند، پدرم گفته بودند: «حالا وقت آن است که درباره اجرای احکام اسلام، کاری کنیم»، ولی مرحوم آقای کاشانی میگفتند: «اول باید تکلیف نفت را معلوم و انگلیسیها را بیرون و کشور را از شرّ خارجیها آزاد کنیم و بعد به این امور بپردازیم!». البته پدرم نظرشان این بود که: اول باید تکلیف اجرای احکام اسلامی را در کشور معلوم کرد، ولی بعد که دیدند توصیههایشان فایدهای ندارد، با نهایت احترام و رعایت شأن آقای کاشانی، از ایشان فاصله گرفتند؛ چون معتقد بودند که دین، اصل و اساس است و بقیه فرع هستند.
پدرم گفته بودند: «زمانی که آقای کاشانی در بیمارستان بودند، به عیادتشان رفتم و زمانی هم که از دنیا رفتند، تا حضرت عبدالعظیم(ع) جنازه را تشییع کردیم....». پدرم جنبه دینی آیتالله کاشانی را قبول داشتند، اما از نظر سیاسی، افکار ایشان را نمیپسندیدند!
واکنش ایشان به آغاز نهضت اسلامی، در اوایل دهه 1340 چه بود؟
امضای ابوی، پای اعلامیهای که علیه انجمنهای ایالتی و ولایتی داده شد، هست. ایشان از همان ابتدا، با نهضت امام و روحانیت همراه بودند. ایشان هر جا که بحث از مخالفت با رژیم و اجرای احکام اسلامی بود، حضور پیدا میکردند.
آیتالله تقوی شیرازی، در زمینه اهتمام به فریضه امر به معروف و نهی از منکر هم، شهره بودند. لطفا دراینباره، به نکاتی اشاره کنید.
یادم هست ابوی وقتی زن بیحجابی را میدیدند، عبا را روی سر میکشیدند و میگفتند: «خدا بانی این رسم را لعنت کند!» زنهای بیحجاب محله، وقتی ایشان را میدیدند، فرار میکردند! ابوی به تمام کاسبهای محل توصیه میکردند به زنان بیحجاب چیزی نفروشند! یکی از این زنها، شوهرش سرهنگ اداره اطلاعات و امنیت بود! او موضوع را به شوهرش میگوید و یک روز، عدهای نظامی با تفنگ میریزند و پدرم را میبرند و در فرمانداری نظامی به مدت دو ساعت، تحت بازجویی قرار میدهند! پدر بعد از این واقعه و به عنوان اعتراض، در خانه مینشینند و دیگر به مسجد نمیروند! خبر به گوش آیتالله بروجردی میرسد و ایشان به پدرم نامهای مینویسند که: «از اجدادتان پیروی و مدارا کنید! وقتی کاری تأثیر ندارد، باید مدارا کرد!». رئیس مجلس در آن زمان، سردار فاخر حکمت، اهل شیراز و از نزدیکان به حزب «برادرانِ» آیتالله سیدنورالدین شیرازی بود. او برای پدرم احترام بسیار زیادی قائل بود و آمد و دست ایشان را بوسید و از این رفتار مأموران اداره فرمانداری نظامی عذرخواهی کرد! یادم هست که پدرم، طبلِ حاجیفیروزها را با عصا پاره میکردند، ولی به آنها پول میدادند که خسارتی که دیده بودند، جبران شود ولی به آنها میگفتند: «این که شغل نشد، بروید دنبال پول حلال!». ایشان در زمان دکتر مصدق، نامهای به دکتر علی شایگان نوشتند که بیست ماده داشت، از جمله اینکه: اگر رادیوی شما اداره تبلیغات است، چرا از آن ساز و آواز پخش میکنید؟ یکی دیگر این بود که: در ادارهها بخش زنان و مردان، باید از هم جدا باشد. در مدارس دخترانه، معلمان زن درس بدهند و در مدارس پسرانه، مردها. چون در آن زمان، در دبستانهای پسرانه، معلمان زن تدریس میکردند. روزنامهها خیلی سر و صدا راه انداختند و نوشتند: آیتالله تصور میکنند زمان را میتوان به عقب برگرداند!، ولی ایشان به این تبلیغات، اعتنایی نمیکردند. همیشه میگفتند: «انسان اگر بخواهد زبانش باز باشد، باید دستش کوتاه باشد!». به همین دلیل هم، پولهای زیادی را که رجال مختلف برای ایشان میآوردند، قبول نمیکردند!
از نمازهای عید فطر ایشان ــ که شهرت زیادی نیز داشت ــ چه نکاتی را قابل ذکر میدانید؟
در تهران غیر از ایشان، کسی نماز عید فطر را برگزار نمیکرد! از سال 1349 به بعد هم، من به جای ایشان نماز را برگزار میکردم. ایشان به مدت سی سال، این نماز را برگزار کردند. ایشان غیر از برگزاری نماز عیدفطر، دیگر مناسبتهای مذهبی، مخصوصا میلاد حضرت ولیعصر(عج) و عزاداریهای عاشورا و دهه فاطمیه(س) را هم برگزار میکردند.
قدری نیز به خصال فردی آیتالله تقوی شیرازی بپردازیم. از نظر شما، کدام ویژگی در شخصیت ایشان، برجستهتر بود؟
شجاعت و صراحت ابوی بینظیر بود، اما من یک ویژگی را که در دیگران کمتر دیدم، در پدرم بسیار میپسندیدم و آن هم اینکه مسائل شخصی را کاملا از مسائل اجتماعی تفکیک میکردند. این کارِ فوقالعاده سختی است و از هر کسی برنمیآید! مثلا یادم هست که رابطه پدرم با مرحوم آقای فلسفی، به رغم اینکه بد نبود، ولی خیلی هم خوب نبود! بااینهمه، زمانی که ایشان علیه بهائیها و تودهایها منبر رفتند و ممنوعالمنبر شدند، پدرم به سراغ شریفامامی رفتند و اعتراض کردند! بعدها که این مطلب را برای آقای فلسفی نقل کردم، خیلی تعجب کردند! این رسم پدرم بود که وقتی بحث وجهه دین و روحانیت پیش میآمد، قطعا حمایت میکردند. پدرم فوقالعاده متواضع بودند. بسیار هم نفوذ کلام داشتند و حکومت به همین دلیل و در بسیاری از موارد، حرف ایشان را میخواند! مثلا یک بار، مجله «مکتب اسلام» را تعطیل کردند و آیتالله سبحانی شکایتی نوشتند و آن را به پدرم رساندند. ایشان رئیس دایره مطبوعات را خواستند و خیلی قاطع گفتند: این منع باید برداشته شود، که الحمدلله تأثیر داشت و مجله «مکتب اسلام»، مجددا منتشر شد.
ایشان با کدامین یک از مراجع زمانه خودشان، صمیمیتر بودند؟
با مرحوم آیتالله بروجردی. زیاد هم به ملاقات ایشان میرفتند و صحبت میکردند. آقای بروجردی هم، خیلی به ایشان علاقه و عنایت داشتند. ایشان با مرحوم آیتالله سیدمحمود شاهرودی هم، خیلی صمیمی بودند و همیشه با هم مکاتبه میکردند.
رفتار ایشان با مردم را چگونه دیدید؟
همانطور که عرض کردم، در رفتار و گفتار، بسیار صریح بودند. هر مورد خلاف دینی را آشکارا نهی میکردند. مهمترین نکته این بود که همواره، خود به کاری که امر یا نهی میکردند، عامل بودند و به همین دلیل هم، حرفشان تأثیر داشت. نسبت به مردم، مخصوصا بچهها، بسیار مهربان بودند. ساکنان محل، هم ایشان را دوست داشتند و هم حساب میبردند! علاقه به فرزند، باعث نمیشد که به دیگران تذکر بدهند، اما به ما تذکر ندهند! ایشان بسیار به تقوا مقید بودند و همیشه میگفتند: «یک روحانی، باید ظاهر و باطن و خلوت و جلوتش یکی باشد؛ روحانی باید همان حرفی را که میزند، به آن عمل کند!».
شرایط آیتالله تقوی شیرازی را در واپسین روزهای حیات، چگونه دیدید؟
در روزهای آخر، فشارشان بالا بود و مداوا میکردند. تنها به مسجد میرفتند و میآمدند و توان تدریس نداشتند. زنی هم در خانه نبود که از ایشان پرستاری کند! حتی به عروسشان هم میگفتند: «بروید و به زندگی خودتان برسید!». ناراحتی قلبی داشتند و معدهشان هم زخم بود.
و سخن آخر؟
ایشان خیر همه را میخواستند و دلشان میخواست همه در پرتو احکام و معارف اسلامی، زندگی سالم و مفیدی را سپری کنند. دلسوزی ایشان نسبت به مردم، عمیق و صادقانه بود.