«زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، به مثابه شخصیتی جامع» در گفتوشنود با دکتر غلامعلی حداد عادل
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
ارتباط جنابعالی با زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، دیرین و نزدیک بوده است. از نظر شما، ویژگیهای بارز شخصیتی ایشان کداماند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. مرحوم آیتالله مهدوی کنی از جمله رجال نادری بودند که شخصیت بسیار جامعی داشتند و من این خصیصه را در کمتر کسی دیدهام. اولین بُعد از شخصیت ایشان، بعد علمی و فقاهتی است. همگان اذعان دارند که ایشان، یک فقیه، مجتهد و عالم تراز اول بودند. در وقفنامه مدرسه مروی آمده است: مدیریت این مدرسه باید به عهده کسی قرار بگیرد که اعلم علمای تهران باشد! پس از رحلت آیتالله میرزا باقر آشتیانی، حضرت امام اداره این مدرسه را به عهده آیتالله مهدوی گذاشتند، که همین امر جایگاه علمی ایشان را بهخوبی مشخص میکند. ویژگی بعدی ایشان، بعد اخلاقی است. ایشان حقیقتا با رفتار و گفتارشان، مربی اخلاق بودند و همیشه هم از استادشان مرحوم حاج شیخ علیاکبر برهان، به عنوان معلم اخلاق خود یاد میکردند. دیگر ویژگی ایشان، صراحت و شجاعتشان بود. ایشان هرگز از حرفی که آن را حق میدانستند، کوتاه نمیآمدند و در بسیاری از موارد، برخلاف عقیده رایج زمانه حرفی میزدند که به مذاق کسی خوش نمیآمد، اما مرور زمان دقت و هوشمندی ایشان را اثبات میکرد.
ارزیابی شما، از کارنامه مبارزاتی آیتالله مهدوی کنی چیست؟
ایشان از سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان یک روحانی مبارز مطرح بودند، بهطوری که معمولا میبایست سراغ ایشان را از زندان و تبعیدگاه میگرفتیم! عملا روال اینگونه بود که مدتی پس از آزادی از زندان، مجددا دستگیر میشدند! ایشان یکی از ارکان مبارزات انقلابی، در تهران بودند. در عین حال نکته مهم در شخصیت ایشان این بود که در عین قاطعیت و انقلابی بودن، دافعهشان زیاد نبود و حتیالامکان با مخالفان فکری خود هم، ارتباط داشتند. نکته جالب این است که مخالفان هم به ایشان احترام میگذاشتند؛ چون میدانستند از روی اصولی که به آن پایبند هستند، عمل میکنند؛ برای مثال از ابتدای انقلاب، نظر ایشان با مهندس بازرگان و همفکران او و بعدها جریان حاکم بر دولت در دهه 1360 ــ که چند سال بعد بانی رویداد دوم خرداد شدند ــ تفاوت داشت. با چپها هم که از ابتدا مرزهای دقیق و مشخصی داشتند، اما در عین حال، نه هرگز ایشان به کسی توهین کردند، و نه کسی به ایشان توهین کرد!
ایشان جز یکبار، هرگز درباره سوابق زندان و شکنجه خود، در جایی صحبت نکردند! فقط خودشان میفرمودند: «یکبار مسعود رجوی پیش من آمد و من از او پرسیدم: در دوران مبارزه، من بیشتر انفرادی کشیدم یا شما؟ گفت: شما. گفتم: من بیشتر شکنجه شدم یا شما؟ گفت: شما. پرسیدم: پس این بازیها چیست که دارید در قبال انقلاب و نظام درمیآورید؟...». گفتن این حرفها برای آقای مهدوی، خیلی سخت بود و هیچ وقت در این زمینه حرفی نمیزدند، ولی سوابق انقلابی ایشان، بهقدری مشخص بود که کسی نمیتوانست به ایشان بگوید: شما کجا بودید؟ آیتالله مهدوی اصولا، اهل شعار دادن و مصاحبه کردنهای جنجالی و اینگونه رفتارهای عامهپسند نبود. ایشان در زندان با مجاهدین خلق، کمونیستها و مارکسیستها دست و پنجه نرم کرده و از زیر و بم اندیشه و عمل آنها آگاه بودند و درنتیجه، همه آن جریانات را کاملا میشناختند؛ به همین دلیل هم در بحرانها و مقاطع حساس از جمله در قضیه فتنه 88، مواضع بسیار صحیح و دقیقی اتخاذ کردند. در ماجرای انتخاب ایشان به ریاست مجلس خبرگان هم ــ که در اواخر عمر شریفشان پیش آمد ــ درایت و تیزهوشی و شجاعتشان، کاملا مشخص بود. در آن مقطع خیلیها به دنبال ایجاد جنجال بودند و ایشان با اینکه بهشدت بیمار بودند، ریاست مجلس خبرگان را پذیرفتند و بسیار هوشمندانه و حکیمانه، مجلس را مدیریت کردند تا کسی نتواند از فرصتی که برای نقل و انتقال مدیریت پیش آمده بود، سوءاستفاده کند.
به نظر شما چرا آیتالله مهدوی کنی، بهرغم کسالت شدید، این مسئولیت را قبول کردند؟
مرحوم آیتالله مهدوی، هرگز به دنبال پست و مقام نبودند و اگر رهبری حکم نمیکردند، حتما نمیپذیرفتند! اطاعت ایشان از حضرت امام، بعدا در حمایت از رهبری استمرار پیدا کرد؛ لذا ایشان با آن صفای باطن و دل پاکی که داشتند، هر جا که احساس وظیفه میکردند، تمامقامت وارد میدان میشدند و از هیچ تلاشی دریغ نمیکردند. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت خطیر اداره کمیتهها را به عهده داشتند. در آن زمان هنوز فکری به حال یک نیروی نظمدهنده به شرایط موجود، نشده بود و اوضاع مملکت، کاملا بههمریخته بود! نیروهای جوانی که پیش از این در خیابانها تظاهرات میکردند، حالا به کمیتهها آمده بودند و خدمت میکردند. مدیریت این نیروهای بیتجربه و گاهی افراطی، کار سادهای نبود و تنها از شخصیتی متین و باتدبیری چون آیتالله مهدوی برمیآمد.
نگاه ایشان به نقشآفرینی روحانیت در امور اجرایی کشور چه بود؟
ایشان معتقد بودند که روحانیت نباید خود را از عرصه اقدام و عمل انقلابی کنار بکشد. ایشان بر حضور روحانیان در متن مسئولیتها تأکید میکردند؛ البته نه اینکه روحانیان همه مسئولیتها را به عهده بگیرند، اما نگران بودند که نکند انقلاب، یکسره بهدست کسانی بیفتد که ارتباطی با اصول دینی و روحانیت ندارند! این دغدغه در مواضع و گفتارهای ایشان نیز، منعکس شده است.
شاید بتوان تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) برای تربیت مدیران متخصص و متعهد برای نظام اسلامی را بزرگترین خدمت آیتالله مهدوی کنی دانست. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
همینطور است. ایشان با تأسیس دانشگاه امام صادق(ع)، خدمت بسیار بزرگی به انقلاب اسلامی کردند. بنده حدود ده سال، در این دانشگاه با ایشان همکاری داشتم. عدهای از دانشجویان رشته تبلیغ، که دوره کارشناسی ارشد خود را تمام کرده بودند، پیشنهاد دادند که رشتهای تحت عنوان «فرهنگ و ارتباطات و معارف اسلامی»، در دانشگاه ایجاد شود که پلی باشد بین فرهنگ و معارف اسلامی، با علوم جدید مدیریتی. جلساتی تشکیل شدند و ایشان پیشنهاد کردند که بنده مسئولیت این کار را به عهده بگیرم. بنده قصد داشتم دیگر به سراغ کارهای اجرایی نروم و به تدریس و کارهای دانشگاهی و علمیِ خود بپردازم، اما نیّت خیر آقای مهدوی و جایگاه والای دانشگاه امام صادق(ع)، باعث شد تا از تصمیم قبلی خود منصرف شوم. پس از آن بود که نسبتا مرتب، خدمت ایشان میرسیدم و گزارش کار و نیز گزارشاتی درباره شرایط مجلس هفتم، به ایشان میدادم و از رهنمودهایشان استفاده میکردم.
در کل مرحوم آقای مهدوی، عشق و علاقه عجیبی به تربیت جوانان و نیروهای انقلابی داشتند و با تأسیس دانشگاه امام صادق(ع)، کار بینظیری کردند و آرزویشان هم این بود که فارغالتحصیلان این دانشگاه به کار انقلاب بیایند، که همینطور هم شد. ایشان برای دانشجویان، حکم یک پدر را داشتند و در اداره دانشگاه، اجازه نمیدادند تا بعضی از تندرویها، محیط آرام این نهاد را آشفته کند. خط قرمز ایشان، حفظ حرمت انقلاب و نظام اسلامی بود. در سالهای اول تأسیس دانشگاه، به دلیل کمبود استاد، گاهی ناچار میشدند از کسانی دعوت کنند که سلایق سیاسی و اعتقادی آنها را نمیپسندیدند و از این بابت، سرزنشهایی را هم تحمل میکردند، ولی بهتدریج که نیروهای بیشتری تربیت شدند، این مشکل هم حل شد. البته ایشان به هیچوجه تنگنظر نبودند و میدان خدمت در انقلاب و دانشگاه را محدود به یک قشر نمیدانستند و تلاش میکردند با حفظ اصول، با قشرهای مختلفی کار کنند که آثار و برکات این نگاه را بهخصوص در دانشگاه امام صادق(ع) دیدیم.