«شخصیتشناسی زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین حسین انصاریان
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نسبت خویشی جنابعالی با زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی چیست و چگونه ایجاد شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اخوی بنده، داماد آیتالله مهدوی کنی (رضوانالله تعالی علیه) است. خاطرم هست وقتی برادرم از دخترشان خواستگاری کرد، ایشان از من پرسیدند: آیا به برادرم اعتماد دارم؟ عرض کردم: بله، اما ایشان از مال دنیا هیچ چیزی ندارد، شما که در حال حاضر از مقامات بالای کشور هستید، حاضرید دخترتان را به کسی که بیپول و بیخانه است، بدهید؟ فرمودند: «اگر متدین باشد، بله، حاضرم!». اخوی ما در آن موقع، آموزگار مدارس اسلامی بود و ایشان صرفا به دلیل متدین بودن برادرم، با این ازدواج موافقت کردند.
موضوع این گفتوگو، شخصیتشناسی آیتالله مهدوی کنی است. از نظر شما، عناصر شکلدهنده به شخصیت ایشان کداماند؟
من پنج یا شش سال داشتم، یا کلاس اول دبستان بودم، که در محله خراسان، عالم با کرامتی به نام مرحوم حاج شیخ علیاکبر برهان، در مسجد لرزاده به تربیت بزرگانی چون آیتالله مهدوی کنی مشغول بودند. مرحوم مهدوی، همواره از ایشان به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای زندگیشان، یاد میکردند. عالم دیگری هم که از مکتب مرحوم برهان کسب فیض کرده بود و همواره از ایشان به عنوان معلم اخلاق خود نام میبرد، مرحوم آیتالله حاجآقا مجتهدی تهرانی بود، که در حوزه ایشان هم، طلبههای بسیار مفیدی تربیت شدند. یکی دیگر از عواملی که در شخصیت آقای مهدوی تأثیر بسیار داشت، ایمان، تقوا و خداترسی پدر و مادرشان بود، که بعدها با تعالیم آقای برهان، کاملتر و بارورتر شد. یکی از شرایط قبول طلبه توسط ایشان، این بود که طلبه نباید نماز شبش ترک شود! البته ایشان بههیچوجه اهل اجبار کردن نبود، ولی بهقدری مهربان، عاشق و دوستداشتنی بود، که وقتی به یک طلبه این سخن را میگفت، او با جان و دل میپذیرفت! اساسا بندگان مخلص خدا اینگونهاند، که سخنشان تأثیر دارد. طلبهها و افرادی که ایشان تربیت کردند، همگی انسانهای مفیدی از آب درآمدند و مسجد ایشان، واقعا محل تجمع متدینین تهران بود. مرحوم آقای مهدوی، از محضر چنین استادی کسب فیض میکنند و مقامات بالای اخلاقی مرحوم آقای برهان، در ایشان تأثیر عمیقی میگذارد. ایشان در سایه تربیت این استاد، شخصیت ریشهدار و محکمی پیدا میکنند، بهطوری که بعدها هیچ طوفانی نتوانست، این درخت تناور را ذرهای تکان بدهد! وقتی هم به قم میروند، از محضر اساتید برجستهای، چون: آیتالله حجت، آیتالله خوانساری، آیتالله صدر، آیتالله بروجردی و نهایتا حضرت امام خمینی بهرهمند میشوند و بر علم و دینداریشان، افزوده میشود.
علاوه بر تمام اینها، منطقه کن از قدیمالایام، جزء مناطق عالمپرور و متدیّن بود. معروفترین این علما، مرحوم آیتالله حاج ملاعلی کنی است، که در دوره ناصرالدینشاه، در برابر قرارداد ننگین رویتر ایستاد و قدرت مراجع تشیع را، در مبارزات ضد استعماری به نمایش گذاشت. بنده در دورانی که در قم طلبه بودم، با چهرههای عالمی برخورد داشتم، که اصالتا اهل کن و بسیار متقی، متدیّن و تأثیرگذار بودند. خود من بیش از ده سال در ایام محرم و صفر، در کن منبر میرفتم و از جوانی با چهرههای قدیمی آنجا، آشنا بودم. اکثر مردم آن منطقه، متدین و باتقوا بودند و چهرههای ملکوتیای داشتند.
یکی از جنبههای برجسته شخصیت آیتالله مهدوی کنی، وجه سیاسی و مبارزاتی ایشان است. تحلیل شما از این موضوع چیست؟
ایشان میفرمودند: «در مرحلهای به این نتیجه رسیدم که اگر در قم بمانم، فقط باید درس بخوانم یا درس بدهم و کارم تأثیر چندانی نخواهد داشت! لذا به تهران آمدم و در مسجد جلیلی، امام جماعت شدم!». مسجد جلیلی با محوریت ایشان، یکی از کانونهای اصلی تبلیغ نهضت امام و محل آمد و شد و تجمع مبارزین آن زمان بود؛ لذا همانطور که خود حضرت امام، زندان و تبعید را تحمل کردند، یاران نزدیک ایشان، از جمله مرحوم آقای مهدوی هم، گرفتار زندان، شکنجه، تبعید و تعقیب بودند و جزء مبارزین صف اول محسوب میشدند. در دهه 1350 و مخصوصا پس از تاجگذاری و جشنهای 2500ساله، مبارزین تصمیم گرفتند تا همراه با امام ــ که دائما اعلامیه میدادند و به حرکتهای ضد دینی شاه اعتراض میکردند ــ تشکیلات منظمی را راه بیندازند. لذا شروع به شناسایی افراد اهل مبارزه کردند، که در تهران شاید به بیست نفر هم نمیرسید! از جمله این افراد میتوانم به آقای هاشمی رفسنجانی، آقای لاهوتی، آقای شجونی، آقای امامی کاشانی و...، که حدودا پانزده، شانزده نفر میشدند، اشاره کنم. البته یکی از افراد در این جمع، منبع ساواک بود و اطلاعات جمع را گزارش میداد! بههرحال مرحوم آقای مهدوی، دائما مورد مراقبت و تبعید بودند. گمان میکنم که آخرین زندان ایشان، برای جلسات و منبرهایی بود، که در مسجد جلیلی تشکیل میدادند و حدود سه سال طول کشید. آقای هاشمی هم در آن دوره، یک زندان چهار پنج ساله را از سر میگذراند. ما هم هر بیست روز یا ماهی یک بار، به ساواک احضار و بازجویی میشدیم! آقای مهدوی تا زمانی که به زندان نرفته بودند، هم در خانه و هم در مسجد جلیلی جلسه میگذاشتند، تا شعله انقلاب در آن منطقه ــ که ساکنانش چندان هم متدیّن نبودند ــ خاموش نشود.
شما پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم، با ایشان همکاری داشتید؟
بله؛ وقتی کمیتهها تشکیل شدند، با ایشان همکاری میکردم.
امام خمینی درباره آیتالله مهدوی کنی فرمودند: «من به ایشان ارادت داشتهام، دارم و خواهم داشت». تحلیل شما، از این توصیف تاریخی چیست؟
حضرت امام معمولا، درباره آینده افراد چنین حکمی صادر نمیکردند، اما شناخت ایشان از آقای مهدوی سابقه طولانی داشت! مهمتر از همه اینکه حضرت امام، فوقالعاده باهوش بودند و میدیدند که آقای مهدوی، در هیچ شرایطی از خط مستقیم خارج نمیشوند و در لحظات خطر، همچنان محکم و استوار، بر اصول اسلام و انقلاب پافشاری میکنند. حضرت امام به یقین رسیده بودند که در کوران حوادث، ذرهای اعوجاج در آقای مهدوی پدید نخواهد آمد؛ لذا با این عبارت، آینده ایشان را تضمین کردند.