«زنده یاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، در قامت یک استاد» در گفت و شنود با علی درستکار
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان یکی از دانشجویان پیشین دانشگاه امام صادق(ع)، زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی را، با چه خصالی به خاطر میآورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مهمترین و شاید ابتداییترین ویژگی حضرت آیتالله مهدوی کنی (رحمهالله علیه)، این بود که به آنچه که میگفتند، خودشان زودتر عمل میکردند. ما دانشجویان که در درس اخلاق ایشان شرکت میکردیم، میدیدیم که: وقتی به ما میگویند مراقبه، ادب و سعه صدر... داشته باشید، خودشان نماد این صفات هستند. همیشه در سلام، پیشدستی و همه ما را شرمنده میکردند! بسیار پاکیزه، منظم و آراسته و همچنین مراقب جسم و بدنشان بودند. از زمانی که پزشک توصیه به ورزش کرده بود، پیادهروی و شنا را قطع نمیکردند. ویژگی دیگر ایشان، آزادگی و حریتشان بود. ایشان همواره روی حقمداری تکیه میکردند و میفرمودند: «دنبال فرد و شخص نباشید، دنبال حق باشید». خودشان هم همینطور بودند. با اینکه بسیار عالم و صاحبنظر بودند، اما در تعامل با اساتید و گروههای فکری مختلف، بسیار صبور بودند و با سعه صدر عمل میکردند.
از تأثیر آیتالله مهدوی کنی، در زندگی خودتان بگویید. تا چه حد، شخصیت خود را متأثر از ایشان میدانید؟
آیتالله مهدوی کنی، یکی از شانسهای بزرگ زندگی من بودند و من با نهایت افتخار میگویم که حدود سی سال، با ایشان مأنوس بودم و حدود بیست سال از طلاییترین دورانهای زندگی خود ــ از سال 1365 تا 1385 ــ را در محضر ایشان بهسر بردم. ابتدا به عنوان دانشجو و بعدها به عنوان کارمند دانشگاه، از ایشان بسیار آموختهام. همیشه به دانشجویان میفرمودند: «قدر خودتان را بدانید؛ چرا که شما سرمایههای جامعه هستید، امام صادقی بودن را برای خود حفظ کنید و در خط امام صادق(ع) باشید، چه کاسبی کنید، چه معلمی، چه هر کار دیگری، این خط را حفظ کنید...».
واکنش ایشان به عنوان یک استاد و مدیر، در برابر انتقاداتی که طبعا دانشجویان نسبت به برخی تصمیمات ایشان مطرح میکردند چگونه بود؟
پاسخ به پرسش شما را، با بیان یک خاطره میدهم. من در دوره دانشجویی، خیلی تندروتر از حالا بودم و گاهی در درس اخلاق آیتالله مهدوی کنی، سؤالات پرکنایهای میپرسیدم! یک بار در مورد هزینههایی که برای ساخت مسجد دانشگاه شده بود، نامه اعتراضآمیزی نوشتم و برایشان فرستادم. ایشان مرا خواستند و دراینباره توضیح دادند. فرمودند: «هنوز جوانی و ذهن و زبانت، پر از آتش است! من یا کاری را انجام نمیدهم و یا اگر خواستم انجام بدهم، درست انجام میدهم. من قصد دارم مسجدی بسازم که بیش از پنجاه سال عمر کند! ما یک کشور اسلامی هستیم. مسجد هم قرار است در بزرگراه شهید چمران ساخته شود، که محل رفتوآمد همه گروهها و میهمانان خارجی است. در تمام این مسیر، حتی یک نماد اسلامی هم دیده نمیشود! من این مسجد را طوری ساختهام که از فاصله دور هم دیده میشود! از این گذشته، این مسجد از بودجه دانشگاه ساخته نشده و بانی داشته و او هم تمایل داشته است که مسجد باشکوهی باشد!...». منظورم از بیان این خاطره، این است که ایشان با حوصله، به سخنان و انتقادات دانشجویان گوش میدادند و میدانستند که جوان دانشجو، طبع منتقدی دارد و دائما در جوش و خروش است و با برخوردهای منطقی و ملایم، باید در او آرامش ایجاد کرد.
سیاستورزی آیتالله مهدوی کنی، یکی از رهیافتهای شاخص کارنامه ایشان است. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
مهمترین چیزی که از شخصیت آن بزرگوار در خاطرم مانده، این است که تمام کنشها و واکنشهای ایشان، اعم از سیاسی و غیر سیاسی، کاملا مبنای اخلاقی داشت؛ مثلا در مواردی میفرمودند: «برادرم آقای هاشمی، در این زمینه چنین نظری دارند، ما با هم دوست هستیم، ولی من نظر ایشان را نمیپسندم!...». میفرمودند: «تعریف بعضی از دوستان ما، از انقلابی بودن این است که باید تفنگ در دست بگیری و همیشه هم انگشتت روی ماشه باشد! درحالیکه صبر و سعه صدر داشتن هم، نشانه انقلابی بودن است». شهامت و جرئت ایشان در اظهار عقیده، اعم از سیاسی و غیر سیاسی هم، همیشه برایم جالب و جذاب بود. علاوه بر این همه، هیچوقت پیش نیامد که به قول معروف، برای دانشجو یا کارمند ژست بگیرند و اینگونه رفتار کنند که کسی امربَر ایشان است! با همه ابهتی که داشتند و در عین اینکه همه ما عاشقانه دوستشان داشتیم، ذرهای جرئت بیاحترامی، یا صمیمی شدنِ بیمعنا را نداشتیم! بارها فرمودند: «هر کسی برای غیر خدا کار کند، خُل است! چون اگر برای من کار کنید، نهایت کاری که میتوانم برایتان بکنم، این است که حقوقتان را بدهم و از شما تشکر کنم، ولی اگر برای خدا کار کنید، کارتان ماندگار میشود...».