«شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، در آیینه اسناد ساواک» در گفتوشنود با قاسم تبریزی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
با عنایت به تسلط شما بر اسناد مربوط به شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، نخست قدری در باب پیشینه علمی و عملی خاندان ایشان، توضیحاتی ارائه نمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. تبار شهید بزرگوار آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی، به یکی از قدیمیترین طوایف از سادات علوی، به نام سادات عبدالوهابیه میرسد. آل امیر عبدالوهاب، یکی از بزرگترین خاندانهای سادات در ایران هستند که در آذربایجان سکونت داشتند. این خاندان از ذریه امام حسن مجتبی(ع) و از نسل حسن مثنی، از اولاد ابراهیم طباطبائی هستند. اولین مؤسس این خاندان در آذربایجان، شیخالاسلام امیر عبدالغفار طباطبائی بود. در کتب شرح حال، از این خاندان با دو نام قاضی طباطبائی و شیخالاسلامی اسم برده شده است. اغلب افراد این خاندان باعظمت، از عالمان و بزرگان دین و سیاست بودهاند و سالیان سال به امر قضاوت و حل و فصل امور مردم و شئونات شیخالاسلامی مشغول بودند.
به شهادت اسناد، نخستین رویداد سیاسی، در حیات شهید آیتالله قاضی طباطبائی چیست؟
پدر بزرگوار ایشان، آیتالله سیدمیرزا محمدباقر قاضی طباطبائی، همراه با دیگر روحانیان بیدار و آگاه تبریز، در برابر سیاستهای ضد دینی رضاخان، به مخالفت برخاست و رضاخان ایشان را در سال 1304، به تهران تبعید کرد. شهید قاضی در آن هنگام، شانزده سال داشت. بعد از دو ماه اقامت اجباری در تهران، آنها برای یک سال به مشهد تبعید شدند. رضاخان در غیاب آقا میرزا محمدباقر، خانه ایشان در تبریز را خراب کرد و بیآنکه ضرر و زیان ایشان را جبران کند، آن را جزء خیابان قرار داد!
آیتالله قاضی طباطبائی، از چه مقطعی و به صورت جدی، وارد عرصه مبارزه شدند؟
در سال 1342 و با آغاز نهضت حضرت امام خمینی، شهید آیتالله قاضی طباطبائی به عنوان یکی از ارکان مبارزه، رهبری مردم آذربایجان را به عهده گرفت. ایشان در آن دوران که بردن نام امام جرم محسوب میشد، آشکارا در سخنرانیهای خود از رهبر نهضت اسلامی یاد میکرد! در پی ایراد سخنرانیهای آتشین و افشاگرانه، ساواک در تاریخ 13 آذر سال 1342، ایشان را دستگیر و همراه با برخی دیگر از علمای تبریز، راهی زندان قزل قلعه تهران کرد. پس از دو ماه و پانزده روز، ایشان را به سلطنتآباد بردند و بعد از چند روز، به شرط اینکه از حوزه قضایی تهران خارج نشوند، به ضمانت برادرشان آزاد شدند. ایشان چهار ماه در تهران بودند، که ناگاه مأموران ساواک مطلع شدند، که ایشان برای ملاقات امام خمینی به قم رفتهاند! ایشان سپس برای زیارت حضرت رضا(ع)، به مشهد رفتند و بهرغم دستور ساواک، بدون اجازه رژیم به تبریز برگشتند! استقبال پرشور مردم تبریز از ایشان، بینظیر بود! این استقبال، رژیم را به وحشت انداخت و همان شب، ایشان را دستگیر کرد و به یکی از خانههای امن ساواک، در سلطنتآباد تهران فرستاد. ایشان پس از چهل روز حصر در سلطنتآباد، با وساطت آیتالله العظمی میلانی آزاد شدند، به شرط اینکه از تهران خارج نشوند، اما بعد از چهار ماه اقامت در منزل پسرعمویشان، مجددا به تبریز برگشتند و طی سخنرانیهایی، مردم را از جنایات رژیم آگاه کردند. ساواک باز هم نتوانست سخنان ایشان را تحمل کند و در 29 مرداد سال 1343، برای بار سوم ایشان را دستگیر کرد و به تهران فرستاد. ایشان در زندان ساواک، بیمار و در بیمارستان مهر بستری شدند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. ایشان در بیمارستان و به مدت چند ماه، تحت مراقبتهای شدید ساواک بودند. سپس در 11 آذر سال 1343، ایشان را به عراق تبعید کردند. شهید قاضی هم فرصت را غنیمت شمردند و از محضر مراجع بزرگ و علمای حوزه استفاده کردند. شهید در 19 تیر سال 1344، پس از حدود هشت ماه، مجددا به تبریز برگشتند و به افشای چهره پلید رژیم شاه ادامه دادند.
تبعید ایشان در سال 1347، به چه دلیل روی داد؟
اسناد به ما میگویند که در پی سخنرانی افشاگرانه آیتالله قاضی درباره رابطه حکومت شاه با رژیم صهیونیستی، ساواک در تاریخ 7 دیماه سال 1347، ایشان را دستگیر و به بافت کرمان تبعید کرد. ایشان از تبعید، نامههایی برای اساتید و دوستان خود میفرستادند و در آنها، فجایع و ظلمهای رژیم را برمیشمردند. ایشان در تبعید نیز، به افشاگری علیه رژیم پرداختند و متقابلا ساواک هم، ایشان را ممنوعالملاقات کرد و افرادی را که برای ملاقات با ایشان میآمدند، تحت پیگرد قرار میداد!
گویا ایشان در نشریات خارجی هم، به درج مقاالاتی میپرداختند؛ اینطور نیست؟
همینطور است. ایشان به وسیله پیکهای مخفی، برای نشریات لبنان، عراق و سوریه مقاله میفرستادند و در آنها با نثر شیوای عربی، جنایات رژیم شاه را برمیشمردند و روحانیان وابستهای را که موجب تحکیم حکومت پهلوی میشدند، محکوم میکردند! سرانجام در 7 تیر سال 1348، ایشان را به زنجان منتقل میکنند. ایشان بدون توجه به دستور ساواک، از زنجان به طرف تبریز حرکت میکنند، اما در بستانآباد در 60 کیلومتری تبریز، دستگیر و به زنجان بازگردانده میشوند! با وجود ارعاب مردم برای جلوگیری از تماس با ایشان، عده زیادی از اقشار گوناگون به دیدار ایشان میآمدند. علمای بزرگی چون آیتالله العظمی مرعشی نجفی نیز، با تلگرامها و نامههای مکرر خود، از ایشان دلجویی و احوالپرسی میکردند. وحشت رژیم از ایشان، زمانی به اوج خود رسید که متوجه شد شهید قاضی با امام خمینی در نجف ارتباط دارند و نامههایی برای ایشان فرستادهاند. بااینهمه مأموران، هر قدر که تلاش کردند، نتوانستند آن نامه را پیدا کنند و سرانجام با وساطت آیتالله سیداحمد خوانساری، شهید قاضی در 29 آبان سال 1348، به تهران رفتند و در 6 آذر سال 1348 به تبریز بازگشتند.
ارزیابی شما از مبارزات آیتالله قاضی طباطبائی، در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، در شهر تبریز چیست؟
آیتالله قاضی در تبریز، با تشکیل جلسات هفتگی در منزل خود و نیز شروع تدریس خارج فقه، به خطدهی و هدایت انقلابیون میپرداختند. ایشان در پی شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی و برگزاری مراسم ترحیم برای آن بزرگوار در تبریز، سنگر مستحکمی برای مبارزه بنا نهادند. بعد از واقعه 19 دی قم، منزل ایشان به پایگاه مبارزه علیه رژیم ستمشاهی تبدیل شد.
نقش ایشان در هدایت قیام 29 بهمن 1356 در تبریز را تا چه میزان اساسی و مهم تحلیل میکنید؟
در یک کلام باید گفت: قیام قهرمانانه مردم تبریز در این روز تاریخی، با هدایتهای این بزرگوار صورت گرفت. در ادامه این قیام، مردم تبریز برای تعطیل کردن مغازهها و بازار و سازماندهی اعتصابات و تظاهرات خود، گوش به فرمان ایشان بودند، که همواره در صف مقدم و پیشاپیش همگان حرکت میکردند و موجب دلگرمی مبارزان بودند. ایشان غیر از ساواک، با عدهای روحانینما نیز طرف بودند، که با بودجه سازمان امنیت علیه ایشان تبلیغ میکردند و به نام طرفداری از مرجعیت آیتالله شریعتمداری، بر سر راه مبارزان مانع ایجاد میکردند! آنان تلاش میکردند تا از نفوذ فزاینده شهید قاضی بکاهند و نغمه جدایی ایشان از امام را سر میدادند، که با حمایت قاطع امام از ایشان و تأکید بر اینکه آقای قاضی از سوی ایشان نمایندگی دارد، این توطئه در هم شکسته شد.
از نظر شما، در میان ویژگیهای شخصی و شخصیتی شهید آیتالله قاضی طباطبائی، کدامین یک برجستگی بیشتری دارد؟
آیتالله قاضی ویژگیهای ممتاز زیادی داشتند، اما عشق و علاقه سرشار ایشان به ائمه اطهار(ع)، مخصوصا امام حسین(ع)، بسیار برجسته بود. ایشان همواره منبرهای خود را با ذکر مصیبت اهلبیت(ع) تمام میکردند. تألیف کتاب «تحقیق درباره اربعین حضرت سیدالشهدا(ع)»، شاهدی بر این علاقه فراوان است. ایشان یکی از عالمان روشنبین و ژرفنگر بودند که همواره بر وحدت اسلامی تأکید داشتند و با تدبیر و مدیریت کمنظیر خود، در راه محقق کردن این آرمان میکوشیدند. ایشان یکی از تربیتیافتگان واقعی مکتب اسلام و تمام اعمال و رفتار و گفتارشان، برگرفته از قرآن مجید و احادیث اهلبیت(ع) بود. رفتاری بسیار مؤدبانه و محترمانه داشتند و ملایمت و تواضع ایشان، زبانزد خاص و عام بود.
آیتالله قاضی مربی دلسوز و دوست صمیمی فرزندانشان بودند و هرگز در عمرشان، کلامی با درشتی و خشونت، به همسر و فرزندانش نگفتند! همیشه ناملایمات و مشکلات اجتماعی را بیرون از خانه میگذاشتند و در خانه، چهرهای آرام داشتند و با کلام گرم و دلنشین خود، موجب آرامش اهل خانه بودند. هرچند وقت یک بار، فرزندانش را جمع میکردند و به آنان گوشزد میکردند که «مادر شما در حق من، زحمات طاقتفرسایی را تحمل کرده است؛ قدر ایشان را بدانید و نسبت به ایشان مهربان باشید». یکی از ویژگیهای برجسته شهید قاضی، طرز نشست و برخاست و لباس پوشیدن ایشان بود. ایشان به عنوان یک معلم اخلاق، در مجالس عمومی و خصوصی، لباس مرتب داشتند و مخصوصا موقع منبر رفتن، این موضوع را بیشتر رعایت میکردند. همیشه تا آخر مجلس، چهار زانو مینشستند و مراقب بودند تا عبا از دوششان نیفتد! کهنه بودن لباس برایشان اهمیت نداشت، اما به تمیزی و آراستگی اهمیت زیادی میدادند. ایشان نماد یک عالم اخلاقی، از جنبههای گوناگون بودند.