«گذری بر خصال علمی زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی» در گفتوشنود با آیتالله غلامرضا فیاضی
آیتالله غلامرضا فیاضی، از شاگردان و مراودان دیرپای زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است. وی بسا دروس معارفی و فلسفی را، نزد آن بزرگ تلمذ کرده و از آن پس نیز، در مؤسسات تحت اشراف آن دانشمند فرزانه، به تدریس پرداخته است. وی در گفتوشنود پیآمده، شمهای از خاطرات این دوره طولانی را، روایت کرده است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نخستین سؤال این گفتوشنود، درباره مبدأ آشنایی شما با زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است.
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده برای اولین بار، در جلسه امتحان «مؤسسه در راه حق»، با حضرت آیتالله مصباح یزدی آشنا شدم. برای ورود به این مؤسسه شرایطی گذاشته بودند، از جمله اینکه هر داوطلب باید، حداقل دو سال درس خارج خوانده باشد و بدایهالحکمه یا شرح منظومه را، علاوه بر فقه و اصول امتحان بدهد. امتحان فلسفه را هم، از بدایه یا شرح منظومه میگرفتند. مرحوم علامه مصباح و مرحوم دکتر احمدی، ممتحن فلسفه بودند و من برای اولین بار، در آنجا به حضور ایشان مشرف شدم. بعد هم اکثر درسها را، با ایشان گرفتم. ایشان یک روز فلسفه درس میدادند و یک روز معارف قرآنی و در روزهای پنجشنبه، علاوه بر اینکه صبحها هر دو درس را میگفتند، بعدازظهرها درس خودشناسی میدادند! این دروس بهخصوص معارف و خودشناسی را، در هیچ جای دیگری نمیشد پیدا کرد و من آشنایی با بسیاری از مباحث، مخصوصا در اسلامشناسی را، مرهون درسهای معارف آن بزرگوار میدانم. البته من در حوزه، در زمینه فقه و اصول کار کرده بودم، ولی در سایر حیطههای معارف اسلامی، تقریبا هیچ ورودی نداشتم و آن درسهای معارف، برایم سرنوشتساز بودند. من دوستانی داشتم که کار سیاسی میکردند و شرکت در این کلاسها، به من فهماند که بعضی از کارهایی که این دوستان انجام میدهند، با معیارهای دینی منطبق نیست و به خاطر روحیه انقلابیگری، این کارها را میکنند و یا کسانی آنها را تحریک کردهاند! هنوز هم با آن دوستان رفاقت دارم، ولی خودشان هم میدانند که خط و طرز فکرم، با آنها 180 درجه فرق دارد! احساس من این است که درسهای معارف علامه مصباح، از ایمان و اعتقاد عمیق ایشان به حضرت ولیعصر(عج) سرچشمه میگرفت و به همین دلیل هم، تأثیر سازنده داشت و مانع از لغزش کسانی میشد که واقعا به این مطالب گوش میدادند و عمل میکردند.
غیر از مباحث فلسفی و کلامی، از جمله کلام جدید، آیتالله مصباح یزدی در چه شاخههای علمی دیگری، تبحر ویژه داشتند؟
بنده در تفسیر قرآن هم، کسی را همسطح ایشان نمیدانم! تفسیر ایشان، براساس اصول اجتهادی و مبانی صحیح صورت میگرفت، که برای ما بسیار جذاب و ارزنده بود؛ بهویژه که شخصیت ایشان هم طوری بود، که حقیقتا انسان را از دنیا غافل و متوجه خدا و امام زمان(عج) میکرد. به اعتقاد من، ایشان یکی از افسران ارشد حضرت بودند! در این فتنههای آخرالزمانی، لطف الهی بود که شامل حال من شد و با کسی آشنا شدم که هر چه زمان گذشت، بیشتر فهمیدم که هر کاری را براساس احساس وظیفه انجام میدهد و ذرهای هوای نفس در او نیست! به همین دلیل هم تلاش کردم تا به نظرات ایشان پایبند باشم و هر چه را که ایشان میفرمودند، امتثال کنم. بااینهمه چون بچه متخلفی بودم، گاهی در وسط کار، دنبال برنامههای دیگری میرفتم و البته خدا هم مرا گوشمالی میداد، بهطوری که گاهی تا دم مرگ هم رفتم! یکی از دوستان، مدتی از مؤسسه کنارهگیری کرد و به حوزه رفت و در آنجا تدریس کرد. میگفت: یک بار حاج آقا پرسیدند: چطور شد که اینجا را رها کردی و رفتی؟ با این پرسش ایشان، خودم تصمیم گرفتم تا برگردم! استخاره کردم و دیدم این آیه آمد: «ما کانَ لِأَهلِ ٱلمدینه و من حولهم مِّنَ ٱلأَعرابِ أَن یتخلَّفوا عن رّسُولِ ٱللَّه: اهل مدینه و بادیهنشینان اطرافشان، نباید هرگز از (همراهی) پیغمبر تخلف کنند» (توبه/ 120). از آن روز بود که به مؤسسه آمده و محکم پای کار ایستادم و هر کاری را که حضرت استاد به من ارجاع دادند، بدون چون و چرا پذیرفتم و انجام دادم و مطمئن بودم که ایشان مورد عنایت حضرت امام زمان(عج) هستند.
ایشان چگونه شاگردان و اطرافیان خویش را، به همکاری با مؤسسات تحت اشراف خود، دعوت میکردند؟
ایشان همیشه به اطرافیان میفرمودند: «ما احساس میکنیم این کار یک وظیفه است و باید آن را انجام بدهیم، شما هم ببینید شرایطتان چه جوری است؟ اگر لازم دیدید، با ما همکاری کنید!...». برای من بسیار عجیب و جالب بود که ایشان که بر ما حق پدری داشتند، این طور با خضوع تمام به ما اختیار میدادند که کاری را بکنیم یا نکنیم! میفرمودند: «ممکن است که من غفلتا، کاری را بدون قصد قربت انجام بدهم، ولی در تمام موارد تلاش میکنم کار را برای رضای خدا و به قصد تقرب به حق انجام بدهم؛ زیرا اگر غیر از این باشد، حاصل کار ما برای کسی مفید نخواهد بود!...». این از جمله نکات بسیار آموزنده و جالب برای من بود، که کسی همواره توجه داشته باشد، که بنده خداست و باید درصدد تحصیل رضای الهی باشد.
رویکردهای فلسفی آیتالله مصباح یزدی را چگونه ارزیابی میکنید؟
به قول آیتالله جوادی آملی، یکی از اشکالات در خواندن فلسفه این است که افراد همواره با این علم، با افراط و تفریط برخورد میکنند! ایشان میفرمودند: «فلسفه گرفتار محب غالی و مبغض غالی است!». یک عده آنقدر به این علم علاقه دارند، که فکر میکنند هر چه در کتابهای فلسفی نوشته شده، درست و مثل وحی منزل است! از آن طرف هم هستند کسانی که کتابهای فلسفی را نجس میدانند و معتقدند که این کتب را باید با انبر برداشت و اصلا طرف فلسفه نمیآیند! نکته آموزنده و سازنده برای ما، برخورد محققانه علامه مصباح با مباحث فلسفی بود، که کاملا با آزاداندیشی و روحیه نقد و ارزیابی صورت میگرفت و با همان روحیه اجتهادی که در حوزه، در درسهای خارج فقه و اصول حاکم است و یک فقیه صرفا به تقریر نظر صاحب جواهر یا شیخ انصاری و دیگر فقهای عظام اکتفا نمیکند و بعد از تقریر، درصدد ارزیابی و رد و ایراد برمیآید، با فلسفه برخورد میکردند. ایشان با حفظ حرمت صاحبان آرا و افکار، بدون ملاحظه و بیپرده، دیدگاهها را نقد میکردند. همیشه میفرمودند: «اگر مردم، آقایان طباطبائی و بهجت را میشناختند، خاک پای آنها را سرمه چشم میکردند!...»، ولی بااینهمه ارادتی که به آن دو بزرگوار داشتند، در مباحث علمی بسیار محققانه و با آزاداندیشی محض، با آرای آنها برخورد میکردند. خوشبختانه به برکت تلمذ در محضر ایشان، این روحیه در ما هم پیدا شد که با مسائل فلسفی هم، مثل مسائل فقهی برخورد کنیم. هرچند در فقه، کار ما اجتهاد در کتاب و سنّت است و در فلسفه، باید از ادله عقلی استفاده کرد. در فقه روحیه تعبد است و در فلسفه استفاده از عقل. اما در هر دو زمینه، باید محققانه برخورد کرد و روحیه تعبدی را، که مثلا عدهای نسبت به افکار ابن سینا یا ملاصدرا یا دیگران دارند، باید کنار گذاشت. این هم از برکات وجودی علامه مصباح بود، که روحیه نقد، تحلیل و تحقیق را، خودشان در سطح عالی داشتند و طی سالها، این روحیه را در دل شاگردانشان دمیدند.
ایشان افکار بسیار بلندی داشتند، که با رویکردهای کنونی در فلسفه، هماهنگ نبود! یکی از برخوردهای شجاعانه استاد با تفکر ملاصدرا، در فقره: «ان النفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» بود. این اندیشه به عنوان یک فکر جدید، در فلسفه اسلامی مطرح شده و خیلیها، با تعظیم و تجلیل از آن یاد میکنند، ولی ایشان اشکالات متعددی بر این نظریه گرفتند و آن را رد کردند! من قبل از ایشان، کسی را سراغ ندارم که با این دیدگاه ملاصدرا، محققانه برخورد کرده باشد و معمولا از آن، با تعظیم و تجلیل یاد میکنند! به نظر من برخورد ایشان در عرصههای گوناگون علمی، بسیار شایسته و بجا بود و من کسی را در این زمینهها، در این سطح و اندازه ندیدهام!