پروفسور محمد لگنهاوزن، نزدیک به چهار دهه، با زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، مراوده علمی داشت و از محضر او، استفادههای فراوان برد. او در گفتوشنود پیآمده، از نکتهها و خاطرههای این مدت طولانی، گفته است
«روایتی از یک مراوده علمی طولانی، با زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی» در گفتوشنود با پروفسور محمد لگنهاوزن
گفتنِ نمیدانم، برای او بسیار آسان بود!
18 دی 1400 ساعت 16:35
پروفسور محمد لگنهاوزن، نزدیک به چهار دهه، با زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، مراوده علمی داشت و از محضر او، استفادههای فراوان برد. او در گفتوشنود پیآمده، از نکتهها و خاطرههای این مدت طولانی، گفته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، چگونه اتفاق افتاد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در دانشگاه تگزاس جنوبی بودم و بعد از مدتی، استعفا دادم و به نیویورک رفتم و در آنجا، با دکتر کمال خرازی ــ که سفیر ایران در سازمان ملل بود ــ آشنا شدم. به ایشان گفتم: میخواهم به ایران بروم و فلسفه اسلامی بخوانم. یک روز ایشان به من گفت: بیا تا شما را، با شخصیتی علمی آشنا کنم. آیتالله مصباح یزدی، سفری به آمریکا داشت و دکتر خرازی مرا برد و به ایشان معرفی کرد. آیتالله مصباح درباره من چیزی نمیدانست، اما خیلی صمیمی با من رفتار کرد و گفت: «اگر به ایران آمدی، حتما پیش ما بیا، ما بنیادی داریم و به فلسفه و بحث درباره این نوع مسائل، علاقهمند هستیم!...». این گذشت تا وقتی که با دعوت رسمی از سوی انجمن حکمت و فلسفه، ویزا گرفتم و به ایران آمدم. مدتی در تهران بودم و بعد با دوستی به قم رفتم و در آنجا، از طریق آقای برائتی، که معاون آقای مصباح بود و مرا میشناخت، با آقای مصباح جلسهای داشتم. ایشان به من گفت: «من شفاها و البته بهطور رسمی، از شما دعوت میکنم که به اینجا بیایی و با ما همکاری کنی!...». برخوردش خیلی صمیمی بود و از اول، با من شوخی میکرد! من پس از آن، به بنیاد باقرالعلوم(ع) میرفتم و در آنجا، به انگلیسی فلسفه درس میدادم. البته در آغاز کار، اکثر طلبهها متوجه نمیشدند، غیر از دو نفرشان که انگلیسیشان عالی بود و همانها، به من کمک کردند تا فارسی را یاد بگیرم.
چه ویژگیهایی در شخصیت و منش آیتالله مصباح، برای شما جالب بودند؟
صداقت آیتالله مصباح، خیلی بارز بود. خیلی هم صمیمی و اهل شوخی بود و بر خلاف تصور برخی، اصلا خشک نبود. چیزی که از همان اول توجه مرا جلب کرد، صمیمی بودن و خوشاخلاق بودن ایشان بود و بعد هم اینکه، قدرت بالایی در بحثهای علمی داشت. من قصد داشتم فلسفه اسلامی بخوانم و ایشان کسی را معین کرد که به من خصوصی درس بدهد. اشکالاتی را که به ذهنم میرسید، یادداشت میکردم و آنها را به طلبهای که به آقای مصباح نزدیک بود، میدادم که به ایشان بدهد و جواب بگیرد. در اوایل، با واسطه با ایشان ارتباط داشتم و بعد، خودش جواب میداد و این شروع ارتباط علمیام، با ایشان بود که بهتدریج عمیقتر شد و سالها طول کشید. در این فاصله، درباره فلسفه اخلاق و معرفتشناسی جلسه داشتیم. با اینکه فارسی من ابدا تعریفی نداشت، اما مطالبی را که بیان میکردم، ایشان خیلی خوب متوجه میشد. خاطره جالبی که دارم، درباره برنامهای است که همراه با ایشان، آقای ملکیان، آقای فیاضی، مرحوم دکتر احمدی، آقای صادق لاریجانی و چند نفر دیگر، در شبکه 4 داشتیم. یک وقتهایی بود که من هر چه سعی میکردم تا مطلبی را که در ذهنم هست بیان کنم، نمیتوانستم و آقای مصباح در واقع حرف مرا ترجمه میکرد و خیلی خوب متوجه میشد که چه میخواهم بگویم و همان را میگرفت و بیان میکرد.
به نظر شما، نقطه اصلی و کانونی، در مباحث علمی آیتالله مصباح چه بود؟
چیزی که برای ایشان خیلی مهم بود، این بود که حجت کجاست؟ کسی که در فلسفه ادعایی دارد، برهان او چیست؟ و بر چه اساسی میخواهد از آن ادعا دفاع کند؟ وقتی دیدگاههای افراد مختلف را بیان میکردم، همیشه اولین سؤال ایشان این بود که دلیل و برهان او، برای این ادعا چیست؟ و چرا باید آن را قبول کنیم؟ این شک را در تمام موضوعات، مطرح میکرد و تا دلیل عقلی یا دلیل تجربی محکمی ارائه نمیشد، چیزی را قبول نمیکرد! خیلی دراینباره دقت میکرد. یکی از دلایلی که بنده توانستم با ایشان ارتباط خیلی خوبی داشته باشم، دقت ایشان در منطق بود. من از دوران دانشجویی، به منطق خیلی علاقه داشتم. به ایران هم که آمدم، منطق تدریس میکردم. ایشان هم به منطق، خیلی علاقه داشت و این، یکی از نقاط اشتراک ما بود.
جلسات علمیِ خصوصی شما با آیتالله مصباح، از چه مقطعی آغاز شد و در چه مدت و حول محور چه موضوعاتی بود؟
بعد از چند سال که در شبکه 4 برنامه داشتیم، حدود بیست سال هم درباره موضوعات فکری خاصی، با ایشان جلسه داشتم. بحث ما، درباره معرفت نفس اسفار بود. ایشان دیدگاه صدرایی داشت و خیلی خوب میتوانست که آن را به من تفهیم کند. من هر بار، مقداری از اسفار را میخواندم و بر اساس آن، سؤالاتی را مطرح میکردم تا بفهمم منظور ملاصدرا از بیان آن مطلب چیست؟ چون متأسفانه عربی را خوب بلد نبودم، از ترجمه انگلیسی اسفار استفاده میکردم و ابهاماتی برایم وجود داشت. آقای مصباح با مهربانی و حوصله، به این ابهامات پاسخ میداد و نکتههای فلسفه و عرفانی بسیار لطیفی را مطرح میکرد.
ما درباره فلسفه اخلاق هم، خیلی صحبت میکردیم. بنده همیشه، مخصوصا برای کنفرانسهای خارج از کشور، مقاله مینوشتم و با ایشان مشورت میکردم. معمولا هم خیلی تعجب میکردم که ایشان با چند دقیقه فکر کردن، پاسخ سؤالاتم را میدادند؛ چون اگر کسی همان سؤالات را از خودم میپرسید، از او مهلت میخواستم که تحقیق کنم و ببینم جوابش چیست؟ تواضع علمی بسیار بالایی هم داشت و همیشه درباره نکتههای تاریخی در فلسفه اسلامی، میگفت: با دیگران هم مشورت کنید! گفتنِ نمیدانم، برای او بسیار آسان بود! ادعایی نداشت و مثلا همیشه بااحتیاط میگفت: «بر اساس مطالبی که به ما رسیده است و معلوم هم نیست درست نوشته باشند، این استنباط یا نقد را داریم. اگر شما به نتیجه دیگری رسیدید، خوشحال میشویم که بدانیم...». برای شنیدن آرای دیگران، همیشه روی باز داشت و میخواست بداند که دیگران درباره آن موضوع، چه گفتهاند.
یکی از ویژگیهای علمی ایشان، این بود که میگفت: منطق باید نظاممند باشد؛ یعنی مطالب مختلف، باید در یک نظم فلسفی، قابل جمع باشند. یکی از اختلاف نظرهایی که با هم داشتیم، همین بود که متأسفانه من، چندان منظم نیستم و دلم میخواهد، از آوردههای فیلسوفان مختلف، که به نظرم جالب هستند، استفاده کنم، ولی ایشان اینطور نبود و دلش میخواست هر چیزی، در یک چهارچوب کلی، سر جای خودش قرار بگیرد.
در خلال گفتوگوهای خود با آیتالله مصباح، ایشان را به کدامین یک از استادانشان، علاقهمند دیدید؟
ایشان به علامه طباطبائی، بسیار علاقه داشت و مخصوصا از بحث اعتباریات علامه، خیلی استفاده میکرد. در عین حال که بر بعضی از آرای علامه نقد داشت، خیلی هم به ایشان احترام میکرد و خود را در برابر ایشان، چیزی حساب نمیکرد. همیشه حس میکردم، که خود را شاگرد علامه میداند. هر وقت هم که بحثی داشتیم که بهنوعی به آرای علامه طباطبائی ربط پیدا میکرد، اول آن را مطرح میکرد. موقعی هم که میخواست نقد کند، میگفت: «علامه به این موضوع اینطور نگاه میکند، ولی ما طور دیگری متوجه میشویم!...». بعد هم دلایلش را میآورد.
شما سالهاست که با مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، همکاری میکنید. ارزیابی شما از عملکرد این مؤسسه چیست؟
موقعی که آقای مصباح این مؤسسه را تأسیس کرد، میگفت: «باید آموزشی قبل از پژوهشی باشد؛ چون هدف اصلی ما آموزش است...». بنده حدود سی سال است که دارم با این مؤسسه همکاری میکنم. دلیلش صرف نظر از علاقه به آقای مصباح، این است که هدف مشترکی داشتیم و آن هم این است که طلبههایی را که در سطح عالی هستند، جذب کنیم تا با علوم دانشگاهی هم آشنا شوند و از این طریق، بتوانیم دیدگاههای اسلامی را در علوم انسانی مطرح کنیم. بنده با این دیدگاه کاملا موافق هستم که باید موضوعات مختلف را باز کنیم و ببینیم مثلا در روانشناسی یا اقتصاد، در معارف و اندیشههای اسلامی چه داریم؟ نقاط قوت و ضعف ما کجاست؟ و چگونه میتوانیم آنها را تکمیل یا رفع کنیم؟ این کار بسیار مهمی است و به نظر من اگر بخواهیم به روح آیتالله مصباح آرامش بدهیم، باید این پروژه را ادامه بدهیم و آن را به نتیجه برسانیم.
کد مطلب: 21556