«گذری بر کارنامه صوفیان گناباد» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله حاج شیخ محمد مدنی (ناشرالاسلام گنابادی)
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به نظر شما، چه نسبتی میان عرفانهای کاذب و نسبتا رایج، با تصوف سنتی ــ که علمای شیعه، آن را انحراف محسوب میکنند ــ وجود دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. فکر میکنم برای پاسخ به این سؤال، بهتر است که مثالی بزنم. میدانیم که در اسلام، رشوه حرام است، اما اسمش را عوض میکنند و میگذارند: «حق حساب» یا «کارمزد» و مسئله از نظر آنها، حل میشود! عرفانهای نوظهور هم، همین حکایت را دارند. آنها در واقع همان صوفیگری هستند، با اسامی جدید!
با عنایت به شناخت شما از این فرقه، داعیه اصلی آنها چیست؟
اینها ادعا میکنند: مغز دین را دریافتهاند و علما دنبال قشر و پوسته هستند! به همین دلیل هم، قضیه شریعت و طریقت را علم و با وقاحت، به فقها و مراجع تقلید توهین میکنند! اینها چیزهایی را برای خودشان سر هم میکنند و یک جور دین سهلالوصول را برای آدمهای بوالهوس فراهم میآورند! در این دین، زراندوزی از راههای نامشروع، رشوهخواری، چشمچرانی و اعمال خلافی از این دست، اشکالی ندارد! آدمهای راحتطلب هم، تحت تأثیر القائات امثال اینها، شریعت را سبک میشمارند و میگویند: «اگر با مرشد پیوند خوردی، دیگر درباره حلال و حرام، از تو سؤالی نخواهد شد!...». یعنی برای این آدمِ تابع مرشد، گناهی نوشته نمیشود و اگر گناه هم بکند، به حساب کسانی نوشته خواهد شد که مرشد را قبول ندارند!
از دیدگاه شما، چرا این عده به منویات خود، جامه دین میپوشانند؟ و آن را به عنوان یک راه حل مذهبی ارائه میکنند؟
چون بشر، فطرتا خداجو و خداشناس است و بیدینی، فیالبداهه در انسان جا نمیافتد و افراد معمولا و صراحتا، نمیگویند: من دین ندارم! هر کسی چه باطل و چه بهحق، بالاخره دینی دارد. منتهی آنچه را مراجع میگویند و بالطبع از اخبار و احادیث ائمه(ع) به ما رسیده است، وقتی بر این جماعت عرضه کنید، زیر بار نمیروند و دنبال نوعی دین سَبُک میروند! دینی که به آنها بگوید: «این حلال و حرامهایی که میگویند، برای شما نیست و شما در هر صورت، اهل بهشت هستید!...».
مگر دین یا هر مسلکی، بدون آداب و شعائر، امکان تحقق دارد؟
اینها میگویند: نهایت عبادت ربوبیت است و به مرید حق میدهند که ادعای خدایی کند! اینها همه چیز را خدا میدانند و درست نقطه مقابل مادیون هستند! مادیون مطلقا منکر معنویات هستند و اینها مطلقا منکر مادیات! معتقدند که نفس مرشد، بهقدری معنویت دارد، که مرید را عوض میکند و فقط دیدار قطب، برای رسیدن به حق کافی است! آنها برای دیدار قطب، موضوعیت قائل هستند و ادعا میکنند که سلسله اقطاب، به ائمه(ع) میرسد! میگویند: از طریق مرشد، میتوان به ولایت پیوند خورد و به یقین رسید! وقتی هم که به یقین رسیدی، میخواهی نماز بخوان، میخواهی نخوان!
اینها موجودات جالبی هستند! یکی از آنها در روستای ما بود، که از صوفیگری برگشته بود و در جلسه قرآن مؤمنین، قرآن میخواند، که البته خوانش او پر از غلط بود! میگفت: «در دین ما، که قرآن زیر و زبر نداشت! شما چقدر سخت میگیرید، آنجا هر جور که میخواندیم، میگفتند: خوب است! ...».
چرا القاب چهرههای این فرقه، عمدتا به «شاه» و «علی» ختم میشود؟
خاصیت صوفی این است، که در هر محیطی که قرار بگیرد، خود را به رنگ آن محیط درمیآورد! اینها وقتی میبینند که ما مدام از علی(ع) دم میزنیم، میگویند: «یا علی» و اگر در منطقهای باشند که اهالی آن سنی هستند، از ابوبکر و عمر میگویند! تا قبل از صفویه، لقب اغلب اینها، شیخ شمسالدین و محیالدین و... بود. در دوره صفویه که تشیع مذهب رسمی شد، همه یک علی را هم، به القابشان اضافه کردند!
اقطاب صوفیه گناباد، از جنبه اخلاقی، چگونه شخصیتی داشتند؟
آنها سعی میکردند تا جایی که میتوانند، مفاسدشان را مخفیانه انجام بدهند! اوایل خیلی اهل پردهپوشی نبودند و مثلا از فسق و فجور و تجاوز به عنف و شرابخواریِ ملاعلی، پسر ملا سلطان، داستانهای زیادی نقل میشد، ولی بعد کمکم زرنگ شدند و زشتیهایشان را مخفی کردند! در کل وقتی که پیمودن راه انحراف، برای کسی رسمیت پیدا کند، قلبش سیاه میشود و احساس میکند که مختار است هر کاری بکند!
این جماعت از آن روی که خود را در زمره مسلمانان و شیعیان قلمداد میکنند، قاعدتا میبایست در پی برقراری نظام جمهوری اسلامی ــ که بر بنیاد اسلام و تشیع بنا شده ــ با آن از در دوستی و مساعدت درمیآمدند. علت مخالفخوانیهای سیاسی آنان چیست؟
اینها از همان ابتدا، شریک دزد و رفیق قافله بودند! باطن تصوف، وابستگی به شیاطین و منحرفین است. به همین دلیل هم، با دربار پهلوی همدست بودند! درنتیجه با وقوع انقلاب اسلامی، همه چیز اینها به خطر افتاد! وقتی مردم عاقل بشوند و تحت رهبری یک مرجع تقلید، دستورات الهی را درک کنند، بدیهی است که دنبال خرافات نمیروند و بازار اینها کساد میشود! قاعدتا میدانید که صوفیه، اساسا با علم و دانش مخالفاند و علم را حجاب میدانند! این جماعت فقط در ظاهر ادعای معنویت میکنند، وگرنه در باطن که معنویتی ندارند. اینها خاصیتی جز جمعآوری مال نداشتند و هر جا را که میخواستی دست بگذاری، یک چماق به دست جلو میآمد و میگفت: این زمین مال آقاست!
چرا هر جا که پای مخالفت با جمهوری اسلامی در میان است، سران صوفیه هم دیده میشوند؟ نسبت اینها با ضدانقلاب چیست؟
بالاخره ناریان یکدیگر را پیدا میکنند و نوریان هم، همدیگر را جذب میکنند! دنیاطلبی و مخالفت با معنویت واقعی، وجه مشترک همه اینهاست. بالاخره این جماعت هم، ناگزیرند تا در یک جا، ماهیت واقعی خودشان را نشان بدهند.
شما در مقابله با صوفیه گناباد، سابقهای طولانی دارید. چرا در این زمینه، کَس دیگری احساس وظیفه نکرد؟
روحانیون گناباد، اکثرا روضهخوان بودند! فقط آقای نصیری درس خوانده بود، که ایشان هم میگفت: «دوره، دوره تقیه است!». در نتیجه من تنها ماندم و البته با توکل بر خدا، راهم را ادامه دادم.
تا چه حد مورد حمایت علما و مراجع وقت بودید؟
آیتالله سیدمحمدهادی میلانی، آیتالله میزا احمد کفایی فرزند مرحوم آخوند خراسانی، آیتالله میرزا حسین سبزوای در مشهد و آیتالله سیدمحسن حکیم و آیتالله سیدمحمود شاهرودی در نجف، حمایتم میکردند. در سال 1338 که دستگیر و در مشهد زندانی شدم، آیتالله بروجردی نامهای به دست آیتالله خزعلی دادند، که ایشان آوردند و به تیمسار پرتو، استاندار خراسان، تسلیم کردند و بنده آزاد شدم. بنده در نجف، در دروس فقه و اصول، شاگرد حضرات آیات: حکیم، شاهرودی و خویی بودم و آنان، مرا میشناختند. آیتالله شاهرودی میفرمودند: «مرشد صوفیه نجس است و هر کسی هم که همعقیده اینها باشد، نجس است! از عوامالناس اینها هم، باید دوری کرد!...». ایشان به بنده مأموریت دادند تا احکام اسلام را در گناباد بیان کنم. لقب «ناشرالاسلام گنابادی» را هم، ایشان به بنده دادند. الحمدلله حمایتهایشان هم، آشکار بود و لذا هر بار که دستگیرم میکردند، با یک تلفن آیتالله میلانی مسئله حل میشد!
به نظر شما برای مقابله با این فرقه، چه شیوهای کارسازتر است؟
اینها مثل موش خانگی هستند! اگر سم نریزید و مسامحه کنید، بنیان اعتقادی همه جوانان را از ریشه میخورند! گنابادیها، رگ و ریشه اینها را خوب میشناسند و صوفی نمیشوند، ولی جوانان غیر گنابادی، در معرض خطر هستند! نمیشود اینها را به حال خود رها کرد، که خود به خود از بین بروند! بههرحال تبلیغات وسیعی که میکنند، تأثیرگذار است.