کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«دغدغه ماندگاری لحظات تغییر تاریخ-5» در گفت‌وشنود با حجت‌الله الهیان بروجنی

عکاسی از چهره امام، مرا خسته نمی‌کرد!

27 بهمن 1400 ساعت 14:42

حجت‌الله الهیان بروجنی، از عکاسان انقلاب اسلامی در شهر اصفهان است، که توانست در آن دوران، از رویدادهای مهمی چون: بازگشت امام خمینی به ایران و اقامت ایشان در مدرسه علوی تهران، عکس‌هایی تاریخی بگیرد. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، شمه‌ای از خاطرات خویش از آن مقطع را بازگفته است


پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نخستین عکاسی‌های شما، به کدام مقطع تاریخی باز می‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در بروجن به دنیا آمدم و از سال 1341، عکاسی را شروع کردم. موقعی که مدرک ابتدایی را گرفتم، به اصفهان آمدم و یک دوره عکاسی دیدم و در سالی که حضرت امام را دستگیر کردند، به تهران رفتم. آن موقع در عکاسخانه شهرزاد، در چهارراه مولوی کار می‌کردم. آقای سیادت، صاحب عکاسی، مرد خیلی خوبی بود. وقتی امام را به باغشاه بردند، من و سه نفر دیگر که در عکاسخانه کار می‌کردند، دو بار به باغشاه و خدمت ایشان رفتیم!
 
حجت‌الله الهیان بروجنی در کنار امام خمینی
 
عکس هم گرفتید؟
هنوز عکاسی بلد نبودم و فقط در تاریکخانه عکاسی کار می‌کردم! در 15 خرداد سال 1342 هم، که دولت اعلام حکومت نظامی کرد، متأسفانه دوربینی که بتوانم با خودم ببرم و عکس بگیرم، وجود نداشت. آن روزها امثال من، باید دوربین را روی پایه می‌گذاشتیم و چراغ روشن می‌کردیم و عکس می‌گرفتیم. در سال 1343، وقتی عکاسی را خوب یاد گرفتم، به اصفهان برگشتم.
 
برای اولین بار در چه مقطعی توانستید از حوادث تاریخی عکس بگیرید؟
در سال 1356 که اصفهان شلوغ شد، عکس گرفتم. در همان واقعه، گاز اشک‌آور زدند و مأموران تعقیبم کردند و دوربینم را از من گرفتند! از آن موقع تا سال 1357، مدام می‌رفتم و از حرکت‌های اعتراضی عکس می‌گرفتم و خیلی هم مواظب بودم که باز گیر مأموران نیفتم و عکس‌هایم نابود نشوند!
 
ظاهرا در ماه‌های اوج‌گیری انقلاب اسلامی توانستید به نوفل‌لوشاتو هم بروید؛ این‌طور نیست؟
بله؛ اجازه نمی‌دادند و خیلی سخت توانستم تا همراه با یکی از همکاران به اسم آقای گلزار، به فرانسه بروم و از حضرت امام عکس بگیرم و توسط همان همکارم، آنها را حفظ کنم. عکس‌های زیادی از امام و عمدتا زیر درخت سیب، گرفتم و به ایران آوردم و چاپ و پخش کردم.
 
شما از روز ورود امام خمینی به ایران، عکس‌های فراوانی دارید. چگونه توانستید هم در فرودگاه و هم در بهشت زهرا، عکاسی کنید؟
حضرت امام چند هفته بعد از اینکه من از فرانسه برگشتم، به ایران تشریف آوردند. موقعی که از پاریس به تهران برگشتم، مرا به آقای مستقیمی تهرانی معرفی کردند، که در میدان شهدا منزل داشت. ایشان عکس‌هایی را که انداخته بودم، از من گرفت و چاپ و توزیع کرد. موقعی که قرار شد امام تشریف بیاورند، من و عده دیگری در منزل ایشان بودیم و من در آن مدت، از تظاهرات‌ها عکس‌های زیادی گرفتم، که حدود ده آلبوم می‌شود! خاطره جالبی که از آن ایام دارم، این است که دو هفته‌ای در منزل آقای تهرانی بودیم و ورود امام، مدام به تأخیر می‌افتاد! بالاخره یک روز تصمیم گرفتم به اصفهان برگردم و سری به زن و بچه‌ام بزنم، ولی همین که رسیدم، رادیو اعلام کرد که حضرت امام، فردا صبح به ایران می‌آیند! من بلافاصله وسایلم را جمع کردم و راهی تهران شدم و خود را به مدرسه علوی رساندم. شهید آیت‌الله بهشتی مرا شناخت و از میان مردم، به داخل مدرسه برد و گفت: «می‌روی پیش آقای ابوالقاسم و کارتت را می‌گیری، از اینجا تکان نمی‌خوری و دوربینت را هم به کسی نمی‌دهی! ضمنا سرپرست یک گروه چهارده‌نفره خبرنگاران خارجی هم هستی، باید آنها را به فرودگاه و بعد هم به بهشت زهرا ببری!...» گفتم: این مسئولیت سنگینی است! گفت: «چاره‌ای نیست؛ کس دیگری را نداریم که زبان بلد باشد و بتواند این کار را انجام بدهد!...». به‌هرحال فردا ساعت 4 صبح، مرا به هتلی که خبرنگارها آنجا بودند، بردند و بعد هم به‌اتفاق، به فرودگاه رفتیم. در فرودگاه یکی از این خبرنگارها، روی دوش من رفت که عکس بگیرد و پوست گردن من، آسیب دید و همان جا پانسمانم کردند! بعد هم حلقه عکس‌ها را به کسی دادم که فورا به مؤسسه کیهان برساند و چاپ کند. من در آن موقع، هم به «کیهان» و هم به «اطلاعات»، عکس می‌دادم.
 
در کدام بخش از برنامه‌های آن روز، توانستید از امام عکس بگیرید؟
موقعی که ایشان از هواپیما پیاده می‌شدند، چند تا عکس گرفتم و بقیه را هم، موقعی که به سالن فرودگاه رفتند، گرفتم. بعد هم خبرنگاران خارجی را به بهشت زهرا بردم. در بهشت زهرا، فقط حدود پنج متر با حضرت امام فاصله داشتیم! برایمان جایگاه درست کرده بودند. در آنجا، صحنه‌های عجیبی را می‌دیدم؛ مثلا از اصفهان، سه، چهار تریلی پر از نان و پنیر و غذا آورده بودند و به مردم می‌دادند. موقعی که بالگرد حامل امام به زمین نشست، ایشان از وسط زنجیره‌ای که نیروهای ستاد استقبال، با حلقه کردن دست‌هایشان درست کرده بودند، عبور کردند. در آن لحظه، من درست در کنارشان بودم و خیلی عکس گرفتم! موقعی هم که امام در جایگاه قرار گرفتند، به طرف ما عکاس‌ها دست بلند کردند و ما هم تا توانستیم، عکس گرفتیم! من از آن صحنه، فیلم هم گرفته‌ام. بعد که سخنرانی امام تمام شد، چنان ازدحامی شد که چند تن از خبرنگارها، دوربین‌هایشان را گم کردند! من دوربینم را بالای سرم گرفته بودم و به هر شکلی که بود، خودم را از معرکه نجات دادم! بعد هم با سختی، عکس‌ها را شبانه به اصفهان بردم و چاپ و توزیع کردم. سه روز بعد هم، به تهران و مدرسه علوی بازگشتم.
 
شما از حضور امام خمینی در مدرسه علوی تهران، مخصوصا نماز صبح ایشان، عکس‌های زیبایی گرفته‌اید. از آن روزها، چه خاطراتی دارید؟
من عکس‌هایی را که در فرودگاه گرفته بودم، آلبوم کردم و فرستادم تهران. اعضای دفتر تبلیغات امام، از دیدن آن عکس‌ها، بسیار هیجان‌زده شدند و مرا بردند به مدرسه علوی. در آنجا جوانِ مسئولی که اسمش یادم نیست خیلی به من لطف کرد و مرا برد نزدیک اتاق حضرت امام و گفت: همین جا منتظر بمان، الان امام می‌آیند و می‌توانی عکاسی کنی! بالاخره امام آمدند و من عکس‌هایی گرفتم که خیلی قشنگ از آب درآمدند. من اجازه خواستم که داخل اتاق ایشان هم بروم و از امام عکس بگیرم. یادم هست که آقای صانعی،‌ آقای خلخالی و آقای اشراقی هم بودند. من عکس‌ها را گرفتم و آمدم بیرون.
 
با امام صحبت هم کردید؟
بله؛ منتها چند روز بعد. ساعت 4 بعد از نصف شب بود و امام داشتند مطالعه می‌کردند. اطرافیان به من گفتند که می‌توانم بروم و با ایشان صحبت کنم و عکس هم بگیرم. همان عکس‌هایی است که امام عینک زده‌اند. ایشان خیلی به من و دوستم آقاحبیب ــ که او هم عکاس بود ــ لطف و با ما احوال‌پرسی و صحبت کردند. این ماجرا شبِ فردایی بود که امام می‌خواستند تشریف ببرند به قم.
 
شما از رهبر انقلاب، پرتره‌های زیادی گرفته‌اید. چهره ایشان را به عنوان یک عکاس، چطور توصیف می‌کنید؟
حضرت امام به قول ما عکاس‌ها، فوق‌العاده فتوژنیک بودند. چهره ایشان جوری بود که آدم از گرفتن عکس از ایشان، واقعا لذت می‌برد! من یک‌بار جرئت کردم و رفتم و از فاصله نیم‌متری، از چهره ایشان عکس گرفتم، که بسیار زیبا از آب درآمد. به‌هرحال صبح زود، امام به سمت قم حرکت کردند. در لحظه خداحافظی، بسیار منظره زیبایی ایجاد شد. زن‌ها اسپند دود کرده بودند و کوچه مدرسه علوی را، عطر اسپند پر کرده بود! وداع بسیار باشکوهی بود.
 
شما هم همراه با امام خمینی، به قم رفتید؟
بله؛ خاطرم هست در جایی، در نزدیکی‌های قم، ماشین‌ها را متوقف و اعلام خطر کردند! من هم سریع از فرصت استفاده کردم و از بغل ماشین امام، چند عکس از ایشان گرفتم. حدود 40 دقیقه‌ای، نتوانستیم حرکت کنیم و بالگردها در آن بالا گشت زدند، تا خطر رفع شد! وسط راه پادگانی بود که امام گفتند: می‌خواهم به آنجا بروم! رفتیم و امام از برادرشان آیت‌الله پسندیده، خواستند که حرف‌هایشان را برای نظامی‌ها بیان کنند! یک جا هم در مسجدی بین راه تهران و قم، توقف کردیم. من در تمام طول مسیر، عکس می‌گرفتم. موقعی هم که به قم رسیدم، از مردمی که به استقبال امام آمده بودند، عکاسی کردم. بعد هم به اصفهان رفتم و تمام عکس‌هایی را که گرفته بودم، چاپ و آلبوم کردم و به بیت امام فرستادم.
 
امام عکس‌ها را دیده بودند؟
بله و خیلی هم خوششان آمده بود! فرموده بودند: «به اصفهان زنگ بزنید و بگویید فلانی به قم بیاید!...». من و مادر و خاله و عمه‌ام، رفتیم قم. ما را بردند پیش مرحوم آقای رسولی محلاتی، که بسیار مرد موقر و محترمی بود. ایشان گفت: بعدازظهر خدمت امام می‌رویم. موقعی که خدمت ایشان رسیدیم، به من فرمودند: «عکس‌های جالبی گرفته‌اید!». عرض کردم: در خرداد 1342 هم، به حضورتان آمدم! از کارم پرسیدند و اینکه آیا مغازه‌ای برای کار دارم؟ عرض کردم: خیر؛ موقعی که بیرون آمدیم، آقای رسولی گفتند: امام فرموده‌اند: برای شما مغازه‌ای بخریم! لطف و تشویق امام، فراتر از تصورم بود! به‌هرحال با کمک استاندار، در نزدیکی منزلم، مغازه‌ای را به من دادند و من در آنجا، سه ماه نمایشگاه برگزار کردم و همه مسئولان و مقامات اصفهان، آمدند و عکس‌ها را دیدند. در دهه 1360 هم، چند بار توفیق داشته‌ام که خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بروم و از ایشان عکاسی کنم.
 
نمی‌خواهید این مجموعه ارزشمند را در کتابی نفیس منتشر کنید؟
خیلی دلم می‌خواهد، ولی تا به حال توفیق آن را پیدا نکرده‌ام.
 


کد مطلب: 21687

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/21687/عکاسی-چهره-امام-مرا-خسته-نمی-کرد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir