پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما از چه دورهای و چگونه، به عکاسی روی آوردید؟
به نام خدا. من از شانزدهسالگی و به شکل غیرحرفهای، عکاسی را شروع کردم. پس از مدتی، بیشتر با لوازم این کار آشنا شدم و نهایتا در سال 1353 یا 1354، در مؤسسه اطلاعات شروع به کار کردم. حدود 23، 24 سال هم، در آنجا مشغول به کار بودم.
بیشتر در چه حوزهای عکاسی میکردید؟
در آن روزها، یک عکاس باید در همه حوزههای خبری کار میکرد و عکاس تخصصی نداشتیم. من هم مثل بقیه و به ترتیب نوبت، برای عکاسی از سوژه هر سرویسی که نوبتش میرسید اعزام میشدم. هر کسی که آن روز نوبتش میشد، اعم از اینکه سوژه: ورزشی، حوادث، مصاحبه با وزیر یا هر برنامه دیگری که بود، باید میرفت!
برای اولین بار، از کدام یک از حوادث انقلاب اسلامی عکاسی کردید؟
بعد از چاپ مقاله توهین به امام خمینی در روزنامه «اطلاعات»، در قم تظاهرات بزرگی برپا شد! من تنها عکاسی بودم، که از آن صحنهها عکس گرفتم. بعد هم سردبیر اطلاعات دستور داد که آن عکسها را در اختیار خبرگزاریها بگذارم.
در آن سفر، با چالشی هم مواجه شدید؟
چون ماشین روزنامه اطلاعات، دارای بیسیم و آنتن دو سه متری بود، مردم تصور کردند که ما ساواکی هستیم و طبعا واکنشهایی هم نشان میدادند! اما در روز اعتراض در قم، حدود ساعت 4 بعدازظهر بود که در محوطه پشت حرم حضرت معصومه(س)، درگیری شدیدی روی داد و من صحنههای جالبی را دیدم و عکاسی کردم، از جمله اینکه طلبهای با پاره آجر، دنبال یک مأمور کرده بود! ما تا آن روز، چنین چیزهایی را ندیده بودیم و اصلا نمیدانستیم که تظاهرات چیست! یادم هست که مأموران شهربانی و ارتش، کنار ورودی پل آهنچی قم ایستاده بودند و ما، 50 متر از آنها فاصله داشتیم. من و خبرنگار از ماشین پیاده شدیم، که ناگهان یک عده جوان، به حساب اینکه ما ساواکی هستیم، رفتند و بنزین آوردند که روی ماشین بریزند و آن را آتش بزنند! ما کارت شناساییهایمان را به آنها نشان دادیم، ولی قبول نداشتند و فریاد میزدند: شما ساواکی هستید و میخواهید عکس ما را بگیرید و شناساییمان کنید! هر چه من و راننده توضیح دادیم، فایده نداشت! از طرفی هم مأموران داشتند میآمدند که ما را دستگیر کنند! خلاصه ما این وسط گیر افتاده بودیم! جوانترها رفتند که بنزین بیاورند و ما دست به دامن پیرمردها شدیم که: به خدا ما خبرنگار روزنامه اطلاعات هستیم! خلاصه خدا پدرشان را بیامرزد، آنها جوانها را قانع کردند که به ما کاری نداشته باشند. ما هم عکس و خبر تهیه کردیم و فرستادیم تهران. عکسهایی که ما گرفتیم، در زمره اولین عکسها از انقلاب بودند. فردای آن روز هم، نمایندگان خبرگزاریهای خارجی آمدند و تعدادی از آن عکسها را بردند. جالب است که پس از آن، تعدادی عکس را با دستگاهی به نام رادیوفوتو، از سراسر دنیا دریافت کردیم و دیدیم که بعضی از آنها، عکسهای خودمان است!
مهمترین عکسی که در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی گرفتید، کدام بود؟
عکاسی از واقعه حکومت نظامی اصفهان. اصفهان اولین شهری بود که در آنجا حکومتنظامی برقرار شد. اولین عکاسی هم که به آنجا رسید، من بودم! ساعت 4 صبح به اصفهان رسیدیم، که کسی را به شهر راه نمیدادند و یکساعتی پشت دروازه اصفهان معطل شدیم و نهایتا در ساعت 5، راهمان دادند! شهر خلوت بود و خیابانها پر از تانک و نیروهای ارتش. ما در آغاز کار، یکسری عکس از آنها گرفتیم. عدهای زخمی را هم، به بیمارستان برده بودند. نماینده مؤسسه اطلاعات، این را خبر داد و من و خبرنگار و راننده، با هزار دوز و کلک، به داخل بیمارستان رفتیم و من با سرعت، چند تا عکس از زخمیها گرفتم. مأموران حکومتنظامی متوجه شدند که ما چه کار کردیم و تعقیبمان کردند! ما هم از این طبقه به آن طبقه، فرار میکردیم! من در این فاصله، فیلم را از دوربینم درآوردم و به جای آن، یک فیلم خام انداختم و فیلم اول را، دادم به یک پرستار! مأموران حکومتنظامی، بالاخره مرا گرفتند و فیلم را از دوربینم درآوردند! من بعدا رفتم و فیلم را از پرستار گرفتم و به تهران بردم، که چاپ شد و عکسهای بسیار جالبی از درگیریها و تانکها از آب درآمد.
از وقایع تهران هم، عکاسی کردهاید؟
در روز 17 شهریور به میدان ژاله (شهدا) رفتم، اما خیلی مفصل عکاسی نکردم و فقط از چند جنازه و موقعی که بالگرد آمد، عکس گرفتم. در آن روز عکاسی کردن، خیلی خطرناک بود. چند تا عکس گرفتم و سریع برگشتم به روزنامه!
در روزهای رفتن شاه و بازگشت امام خمینی به ایران، شاهد چه صحنههایی بودید؟
من در روز رفتن شاه، در کرج مأموریت داشتم و طبعا نتوانستم عکسهای مهمی بگیرم، ولی در روز ورود امام به ایران، در برابر دانشگاه بودم و بعد خودم را به بهشت زهرا رساندم و توانستم از آمدن امام با بالگرد و حضورشان در جایگاه، عکس بگیرم.
از دوران حضور رهبر انقلاب در مدرسه علوی نیز، عکاسی کردید؟
بله؛ هم از مردمی که برای زیارت امام میآمدند و هم از مراسمی که طی آن، آقای بازرگان نخستوزیر شد، عکس گرفتم. عکس بعد از آزادی مهندس بازرگان از زندان را هم، من انداختم. از آیتالله طالقانی هم، پس از آزادی ایشان از زندان و موقعی که همراه با خبرنگار به منزلشان رفتیم، عکسهای زیادی گرفتم.
ظاهرا شما، پس از دستگیری نمایشی برخی سران رژیم سابق به دستور شاه، از آنها هم عکس گرفتید. از دیدار با آنها، چه خاطراتی دارید؟
روزنامه اطلاعات در زندان، با هویدا مصاحبهای کرد، که عکسهایش را من گرفتم. عکس گرفتن از دادگاههای سران رژیم شاه هم، با من بود. جالب است که هویدا وقتی ما را دید، پرسید: «در مملکت چه خبر است؟». غیرعادی بودن اوضاع و اعتراض مردم، باعث تعجبش شده بود! اصلا توی باغ نبود! خبرنگار و عکاس اطلاعات، تنها مطبوعاتیهایی بودند که اجازه ورود به اوین را داشتند. من از دادگاه تهرانی، آرش و بقیه شکنجهگرها هم، عکس گرفتم.
به نظر شما، عکاسان انقلاب اسلامی، در چه شرایطی به ثبت وقایع میپرداختند؟
دلم میخواهد این نکته را بگویم که متأسفانه مردم ما این عکسها را سرسری میگیرند، درحالیکه خدا میداند ما با چه مشقاتی، عکس میگرفتیم و به روزنامه میرساندیم، که چاپ شوند! ما دائما در معرض خطر بودیم! اگر از عکسها و فیلمهایی که با هزاران زحمت، توسط عکاسان انقلاب و جنگ تهیه میشد بگذریم، دیگر چیزی باقی نمیماند که با استناد به آنها، بتوانیم حوادث آن روزها را تبیین کنیم. عکس گرفتن در بعضی از شرایط، واقعا خطرناک و زجرآور بود. ما هم از مردم کتک میخوردیم، که تصور میکردند ساواکی هستیم، هم از مأموران که نمیخواستند جنایاتشان ثبت شود! در بهترین وضعیت، مردم میگفتند: روزنامهها دولتی هستند و شما مأمور دولت هستید و آمدهاید تا ما را شناسایی کنید!... تهیه عکس در آن شرایط، خیلی سختی داشت، ولی بسیاری از مردم، آن را یک کار عادی تلقی میکردند! غافل از اینکه ما گاهی برای گرفتن یک عکس، با جانمان بازی میکردیم!
و سخن آخر؟
با همه نکاتی که گفتم، باید به این موضوع هم اشاره کنم که عکاسی از دوران انقلاب، خیلی جالب بود. هیچ عکاسی آنچه را که من و دوستان عکاسم تجربه کردیم، تجربه نکرده است!