اکبر ناظمی در عداد آن طیف از عکاسان انقلاب اسلامی است، که در سطح فراملی شهرت دارد. او در خارج از کشور و از عکسهایش، نمایشگاههای متعددی را برگزار کرده است. وی در گفتوشنود پیآمده، از خاطرات آن روزهای خویش گفته است
«دغدغه ماندگاری لحظات تغییر تاریخ-13» در گفتوشنود با اکبر ناظمی
خارجیها با دیدن عکسهای انقلاب، سخت یکه میخوردند!
10 اسفند 1400 ساعت 1:15
اکبر ناظمی در عداد آن طیف از عکاسان انقلاب اسلامی است، که در سطح فراملی شهرت دارد. او در خارج از کشور و از عکسهایش، نمایشگاههای متعددی را برگزار کرده است. وی در گفتوشنود پیآمده، از خاطرات آن روزهای خویش گفته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
پیشینه عکاسی کردن شما به شکل عام و نیز ثبت لحظههای انقلاب اسلامی به شکل خاص، به چه دورهای باز میگردد؟
به نام خدا. من بعد از گرفتن دیپلم و در سال 1354، برای ادامه تحصیل به اتریش رفتم و در مدرسه عالی هنر وین، رشته گرافیک خواندم؛ سپس به آلمان رفتم و در آکادمی هنر دوسلدورف، به تحصیل عکاسی پرداختم. در مرداد سال 1357، در دوسلدورف یک نمایشگاه عکاسی گذاشتم و در آنجا بود که شنیدم در شهر یزد راهپیمایی اعتراضی شده است، ولی باور نکردم! چون گارد جاویدان و ساواک وحشتناک شاه را، خوب میشناختم و باورم نمیشد که در خفقان سنگینی که رژیم پهلوی بر کشور حاکم کرده است، کسی بتواند حرکت مخالفی انجام بدهد!
مگر در جریان اعتراضات جنبش دانشجویی، در خارج از کشور نبودید؟
چرا؛ ولی فرق زیادی بود بین اعتراضات محدود دانشجویی در خارج، با آن حرکت گسترده مردمیای که در ایران جریان داشت. من در همان مرداد سال 1357، وقتی که این اخبار را شنیدم، بهسرعت به ایران برگشتم و به شکلی پیگیر، شروع به عکاسی از این وقایع کردم.
اولین عکاسی شما، از کدامین رویداد انقلاب اسلامی بود؟
از راهپیمایی عید فطر سال 1357، که از تپههای قیطریه شروع شد و به دوراهی قلهک و حسینیه ارشاد رسید. با یک دوربین 35 میلیمتری عکاسی و یک دوربین 16 میلیمتری فیلمبرداری، کار میکردم! چون دانشجو بودم، خیلی نمیتوانستم برای خودم خرج بتراشم!
واکنش مردم انقلابی، نسبت به تصویربرداریهای شما چه بود؟
در روزهای اول، برخی تصور میکردند که امثال من، مأمور ساواک هستیم و برای شناسایی آنهاست که عکس میگیریم و طبعا گرفتار میشدیم! ولی بعد که دیدند در بسیاری از صحنهها، در کنارشان باقی میمانیم و حتی برای گرفتن برخی صحنهها، خودمان را به خطر میاندازیم و مثلا از تیر چراغ برق بالا میرویم، کمکم اعتماد کردند؛ چون میدانستند یک عامل نفوذی، جان خودش را برای گرفتن یک عکس، به خطر نمیاندازد!
در روند عکسبرداریها، جانتان هم به خطر افتاد؟
یک بار با یکی از دوستان، در سر چهارراه سمیه و مفتح، داشتیم عکاسی میکردیم، که به فاصله سه، چهار متر، رگبار گلوله از بالای سر ما رد شد و خورد به در و دیوار! مردم که دیدند ما اینقدر جلو رفتهایم، به ما اعتماد و حتی برایمان راه باز میکردند! خانمهایی که چادر داشتند، نگاتیوهای ما را میگرفتند، که به دست مأموران نیفتد و از صحنه خارج میکردند و بعد در جای امنی، به ما تحویل میدادند. مردم بعد از اعتماد کردن، بهشدت با ما همکاری داشتند.
عکاسی از کدام یک از ادوار انقلاب اسلامی، برای شما دشوارتر بود؟
به نظرم این کار در دوره ازهاری، خیلی سخت بود! من تقریبا در تمام حوادث دانشگاه تهران، حاضر بودم و مخصوصا در روز 13 آبان، زیاد عکس گرفتم. فقط به فاجعه میدان ژاله نرسیدم و چون از روز قبل خیلی خسته بودم، خوابم برد و تنها توانستم از جنازههایی که روی دست مردم بود، فیلم بگیرم!
در حاشیه عکسبرداریهایتان، با چه صحنههایی مواجه میشدید؟ به برخی خاطراتتان دراینباره، اشارهای داشته باشید.
خاطرم هست که یک بار رفتم تا از اجساد شهدا در سردخانه بیمارستانی در خیابان سمیه عکس بگیرم. آن روزها وقتی به مردم میگفتند: فلان جا به فلان چیز نیاز هست، کامیون کامیون از آن شیء مورد نیاز، به آنجا سرازیر میشد! آن روز هم به مردم گفته بودند که برای سردخانه بیمارستان، به یخ نیاز هست. یک مرتبه آنقدر یخ در آنجا ریختند، که پیکرهای شهدا بین یخها مدفون شدند! من داشتم از این صحنه عکاسی میکردم که یکمرتبه مأمورین ریختند! مسئول سردخانه هم، از ترسش در را قفل کرد و رفت و من ماندم و کوهی از یخ و اجساد شهدا! ده دقیقهای که در آنجا محبوس شدم، بر من به اندازه ده سال گذشت!
برای مطبوعات هم کارِ عکاسی میکردید؟
خیر؛ من عکاس آزاد بودم!
پس برای برنامههایی که نیاز به مجوز بود، چه میکردید؟
آقایی به اسم هاشمی در دفتر امام خمینی، به بچههایی که آزاد کار میکردند، کارت و مجوز میداد. با همین مجوز هم بود، که مثلا در روز 12 بهمن، از امام عکسهای زیادی گرفتم و پخش شد. در سال 1358، از اوریانا فالاچی هم که برای مصاحبه با امام آمده بود، عکس گرفتم.
شما به عنوان یکی از عکاسان شاخص انقلاب اسلامی، از لنز دوربین خود، همه چیز را دقیق و شفاف میدیدید. در این رویداد بیش از هر چیز، چه نکتهای برایتان جالب بود؟
مهمترین چیز برای من، این بود که همه مردم از هر سلیقه، قشر و طبقهای، با همبستگی و هماهنگی و برای رسیدن به یک هدف، پشت سر یک رهبر به راه افتاده و تمام اختلاف سلیقهها و نگاههای محدود را کنار گذاشته بودند! این رویدادی است، که هرگز تکرار نشد! عکسهای آن دوره را ببینید. در میان مردم، همه جور آدمی هست. راهپیماییهای میلیونی ایران، بینظیر بودند و تاریخ چنین منظرههایی را هرگز به یاد ندارد.
واکنش خارجیها، نسبت به عکسهایی که از انقلاب اسلامی گرفته بودید، چه بود؟
خیلی از آنها تصور میکردند که مردم در ایران، با شتر این طرف و آن طرف میروند و مثلا وقتی میدیدند که زنها، چه حضور شاخصی در این انقلاب دارند، حیرت میکردند! تصاویری که در مقابل چشمشان قرار داده بودیم، ابدا تناسبی با اطلاعاتی که به آنها داده بودند، نداشت و به همین دلیل، سخت یکه میخوردند!
برای برگزاری نمایشگاه عکسهای انقلاب اسلامی در خارج از کشور، با مشکلی مواجه نمیشدید؟
چرا! طبیعتا سلطنتطلبها مایل نبودند که کسی حوادث دوره انقلاب اسلامی و مخصوصا جنایتهای آنها را ببیند! یک عده هم در اوایل، با انقلاب همراه بودند و بهتدریج جدا شدند. اینها هم تا میتوانستند، ساز مخالف میزدند! زیاد که خاطرات تعریف میکنم، حس میکنم دایی جان ناپلئون شدهام، که مدام در گذشته سیر میکند! مرور تاریخ، تنها زمانی مفید است که از گذشته عبرت بگیریم و اشتباهاتمان را تکرار نکنیم. متأسفانه ما دیگر آن بخشندگی و مهربانی روزهای انقلاب را از دست دادهایم! روزهایی که دستهایمان خالی، اما پر از مهربانی و ایثار بود و همین، ما را قدرتمند میکرد. حالا دهها برابر و بلکه صدها برابر آن روزها داریم، اما ترس از نداری، ما را نامهربان و بخیل کرده است! به ما در مدرسه یاد داده بودند: «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، ولی حالا یادمان رفته است! مرور خاطرات به تنهایی کافی نیست و دردی را دوا نمیکند. باید آموخت و عبرت گرفت. باید به اطلاعات مفید بها داد و برای پخش و توسعهاش، هزینه کرد.
کد مطلب: 21718