آیتالله سیدمحمدجواد علوی بروجردی
بسم الله الرحمن الرحیم
ارتحال ایشان (آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی)، خسارتی برای حوزه علمیه قم بود. من یک سال، در خدمتشان تلمذ کردم. خاطرم هست که همراه با اخوی کوچک شان [آقا سیدمحمدحسین]، شرح لمعه را نزد ایشان میخواندم. از آن دوره، ما نسبت به این بزرگوار ارادت داشتیم. جمع زیادی از طلبهها، که الان در قم هستند، شاگرد ایشان هستند. مخصوصا درس شرح لمعه ایشان، درس خیلی مفصلی بود. مکاسب هم که درس میدادند، همین طور بود. محل درسشان هم، در زیر گنبد مسجد اعظم بود. اول معالم تدریس میکردند و سپس شرح لمعه را شروع کردند.
مرحوم آقای علوی در مقطع پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، صرفا کارشان تدریس در حوزه بود و بعد از تأسیس نظام، در برههای که مرحوم امام امر فرمودند که اساتید و فضلای حوزه به قوه قضائیه کمک کنند، مدتی در دادگاه عالی قم مشغول به کار شدند. بعدها هم وقتی که آقای یزدی مسئول شدند، جلسهای گرفتند و از ما هم دعوت کردند. آقای یزدی گفتند: «شما مدام به دستگاه قضا اشکال میکنید، حالا که کار دست ماست، بیایید و کمک کنید...». بسیاری از دوستان ما در آن دوره، به دادگاه عالی رفتند. بهرغم اینکه عدهای بد میگفتند، اما من شخصا شاهد بودم که آقای یزدی با این دادگاه عالیای که تشکیل داد، جلوی خیلی از اعدامها و مصادرهها را گرفت! البته امثال آقای علوی در دادگاه عالی، کم بودند. واقعا وقت میگذاشتند و درسها را چند سالی تعطیل کردند! لذا حضور ایشان در آن دادگاه، خیلی مفید بود و با کسانی که به آنجا رفته بودند، خیلی تفاوت داشتند. بعضیها تند بودند، اما ایشان خیلی معقول و معتدل رفتار میکردند و وقت میگذاشتند. صبحها تا آخر وقت، در آنجا بودند تا پروندهها را دقیق ببینند. من معتقدم حضور ایشان و کسانی که مثل ایشان فکر میکردند، در مقابل برخی اعدامها و مصادرهها، مانند یک سد بود، درحالیکه قبل از آن، خلافهایی را شاهد بودیم. بههرحال ایشان، واقعا شخص مخلصی بودند و برای رضای خدا کار میکردند. در مورد حضور در این نهاد هم، وقتی ضرورت را تشخیص دادند و در پی امر امام، وارد این عرصه شدند. همه این معنا را درک نمیکردند! بعد هم که از آن کار کناره گرفتند، دوباره مشغول درس و بحث شدند و تا روز آخر، به این کار ادامه میدادند. ایشان نمونهای از یک شخصیت حوزوی موفق بودند.
من از همان اولی که به قم آمدم و در مدرسه خان حجره داشتم، ایشان را میدیدم و خدمتشان میرسیدم. منزل ایشان در یخچال قاضی بود، که به آنجا هم میرفتم. بسیاری از کتابهای مرحوم آقای محمدعلی انصاری را ایشان به من دادند، آن زمان اوج فعالیتهای شریعتی بود. ما مثل ایشان کم داشتیم. بعضیها در حوزه، فقط استاد فقه، اصول و تفسیر هستند، ولی استاد اخلاق نیستند! ایشان از همان ابتدا، همین حالت آخر عمرشان را داشتند. در برابر هر کسی، دست به سینه بودند و تواضع و ادب نشان میدادند. ایشان در طول زندگی خود، با طلبهها رفیق و مأنوس بودند و پدری میکردند. اینها چیزهایی است که باید از این بزرگوار یاد گرفت. برای آینده، به ایشان امید زیادی بود. از افرادی بودند که طبیعی رشد کردند و بالا آمدند و خیلی حیف شد که زود رفتند! باور نمیکردیم که به زودی ایشان را از دست بدهیم.
خداوند پدر ایشان [آیتالله حاج سیدسجاد علوی] را رحمت کند. وزنه سنگینی در منطقه گرگان و از جمله کسانی بودند که مردم دینشان را از آنها دارند! من از مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی، قصهای را زیاد نقل کردهام. ایشان قبل از تعطیلات محرم، در پایان درس فرموده بودند: «من یک تقاضایی، از آقایانی که برای تبلیغ تشریف میبرند، دارم. ما از شما توقع نداریم که اسلام را ترویج کنید! ما توقعمان این است که عقیده مردم را خراب نکنید! چون مردم اعتقادشان را از روی استدلال و برهان نگرفتهاند، بلکه هر جا عالم مهذبی بوده، به زندگی و گفتار او نگاه کرده و متدین بار آمدهاند؛ لذا هر جا عالم مهذبی بوده، مردمان آن منطقه، متدین، مسئلهدان و وجوهبده هستند و جهات اخلاقی در آن منطقه خوب و دعوا و طلاق کم است. شما که میروید، مردم ذهنیتی از بزرگان گذشته دارند. اگر رفتار شما با ذهنیتی که آنها از گذشتگان دارند، همخوان نباشد، عقاید مردم خراب میشود؛ لذا ما تقاضا کنیم که شما عقاید مردم را خراب نکنید!...». پدر بزرگوار ایشان، شخصیت ممتازی بودند و لذا به هر قیمتی که شده، باید خانه و مسجد ایشان، در گرگان دایر بماند.
ایشان نسبت به مسئله تبلیغ، اهتمام عجیبی داشتند. کسی با شخصیت و جایگاه ایشان، نه فقط در محرم و ماه رمضان، بلکه پنجشنبهها و جمعهها هم، برای تبلیغ به تهران میرفتند. همیشه هم به ما میگفتند که به تبلیغ اهمیت بدهید. ایشان در ماه رمضان، در کسوت مرجعیت و با این شأنی که داشتند، منبر و تبلیغ را رها نمیکردند. هر کسی حاضر نیست که این کار را انجام دهد و در مسجد و شهر خود، منبر برود و ای کاش همه دنبال این کار باشند.
مردم به مسجد جامع گرگان چشم امید دارند؛ چون مرحوم والد ایشان و خودشان را بالای منبر و در محراب آنجا دیدهاند. این برنامه باید محفوظ بماند. خانه و بیت ایشان در قم را هم حفظ کنید. ایشان آثار وزین و گرانقدری دارند که منتشر نشدهاند و باید برای چاپ آنها، اهتمام کرد. این بیت را محفوظ نگه دارید. ایشان خاطره خیلی خوبی، در حوزه به یادگار گذاشتند. از حیث ادب، تواضع و اخلاقیات، با اقران خود خیلی تفاوت داشتند! آدم با بعضیها که برخورد میکند و سلام میدهد، به زحمت جواب میدهند، اما ایشان با لبخند و به همه سلام میکردند. خندان و گرم و صمیمی بودند. آن دست روی سینه گذاشتن، آن تواضع ایشان، هنر بزرگی است. قدیمیها خوب میگفتند:
«تواضع ز گردنفرازان نکوست/ گدا گر تواضع کند خوی اوست»
بههرحال بیت ایشان، باید حفظ و آثار ایشان باید عرضه شوند؛ انشاءالله. خدا هم یاری میکند.