«یادها و یادمانهایی از کارکرد تبلیغی زندهیاد آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی، در شهر گرگان» در گفتوشنود با آیتالله میرتقی حسینی گرگانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
طبعا نخستین سؤال ما در گفتوشنود با جنابعالی، این است که با آیتالله العظمی سیدمحمدعلی گرکانی و پدرشان آیتالله سیدسجاد علوی گرگانی، چگونه آشنا شدید؟
بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین و صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد«ص» و آلهِِالطّاهِرین«ع». خدمتتان عرض کنم که در سال اول طلبگی بنده، یعنی بیش از چهل سال پیش، تابستانی بود و درسهای حوزه نیز، تعطیل شده بودند و ما در روزهای تعطیلات، برای نماز به مسجد جامع میرفتیم. در آن دوره، سه تن از علما و بزرگان شهر گرگان، در مسجد جامع نماز جماعت را اقامه میکردند. مرحوم آقا سیدسجاد علوی، پدر حضرت آیتالله العظمی علوی گرگانی (ما اگر میگوییم آقا سیدسجاد، به این دلیل است که ایشان در آنجا، به این نام شهرت داشتند)، بههرحال ایشان بودند و مرحوم آقای میبدی و مرحوم آقای سیدمحمود میربهبهانی، پدر جناب آقای میربهبهانی، که هماکنون در مسجد جامع اقامه جماعت میکنند. ما در مدرسه سردار آن زمان و مدرسه رضوی فعلی، طلبه مرحوم آیتالله میبدی بودیم. طبعا آشنایی ما با ایشان، بیشتر بود و آقا هر روز برای درس و نشست، به مدرسه تشریف میآوردند و عدهای از روحانیان گرگان هم، در درس آقای میبدی شرکت میکردند. آقای میبدی در آن زمان، گاهی شرح لمعه و عروه میگفتند و سپس به مکاسب رسیده بودند و در اواخر، یک مقداری درس خارج میگفتند. خاطرم هست که یک بار، وقت نماز مغرب و عشا بود و من به مسجد رفته بودم، هنوز آفتاب غروب نکرده بود. در حیاط مسجد جامع بودم که مرحوم آقا سیدسجاد علوی وارد شد و سیدی به نام آقا سیدرحیم، با چراغ زنبوری در جلوی ایشان میرفت. جالب است که حتی اگر آفتاب هم بود، این سید چراغ زنبوری را روشن میکرد و جلوی آقا سیدسجاد، راه میرفت! این برای من، منظره جالبی بود و هنوز هم، از تداعی شدن آن احساس خاصی پیدا میکنم. آقا سیدسجاد که وارد میشد، پشت سر ایشان، دامادشان آقای سبط احمدی میآمد. پشت سر ایشان، مرحوم آیتالله سیدمحمدعلی علوی گرگانی میآمد و پشت سر ایشان، آقای سیدحسن علوی گرگانی و پشت سر ایشان، آقای سیدحسین علوی گرگانی میآمدند. به این ترتیب، صفی از سادات معمم درست شده بود، که چشم همه گرگانیها را خیره میکرد! همانطور که عرض کردم، این منظره برای من خیلی جالب بود و هنوز هم که هنوز است، وقتی این خاطره به ذهنم میآید، میگویم چقدر زیبا بود و ای کاش ما هم، میتوانستیم چنین وضعیتی را داشته باشیم! در محلههای قدیم گرگان، هر جا که میرفتید، تنها کسی که چشم مردم اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ را به خود خیره میکرد، منش، چهره و حرکت مرحوم آقا سیدسجاد بود. علتش هم این است که وقتی مرحوم آقا سیدسجاد به گرگان آمدند و برای اینکه ترویج و تبلیغ دین را بکنند، در گرگان ماندند، مؤسس بسیاری از هیئتهای مذهبیای که الان در گرگان هستند و هیئتهای قرآنخوانی، بهخصوص در ماه مبارک رمضان شدند. ایشان مردم را تشویق میکردند که در این جلسات شرکت کنند. من خودم یک سال در ماه رمضان، برای تبلیغ به هیئتی در گرگان رفته بودم. در آنجا آسید رحیم یا کسی از نزدیکان مرحوم آقا سیدسجاد، قبلا اعلام میکردند که مثلا فردا شب یا فلان شب، ایشان به فلان هیئت میآیند. دو سه تا هیئت در یک محله بودند و آقا سیدسجاد، به این مجامع وارد میشدند و یکی دو آیه از قرآن را میخواندند و مقدار مختصری تفسیر میکردند. مردم هم در هر هیئت، احترام خاصی برای آقا سیدسجاد قائل میشدند و حضور ایشان را تجلیل میکردند. سپس ایشان به هیئت دیگری میرفت و به همین ترتیب در کل ماه رمضان، این برنامه را داشتند. من دو سه سال بعد از رحلت مرحوم آقا سیدسجاد، از مرحوم آیتالله علوی گرگانی سؤال کردم: شما هم همین برنامه را دارید؟ و ایشان فرمودند: «بله؛ من همین رویه را ادامه خواهم داد و شبها بعد از برنامه مسجد ملاعلی، به هیئتهای گرگان میروم و همین کار را میکنم». من با چند تن از علمای گرگان، این موضوع را مطرح کردم، که آقای علوی با وجود کارهای زیادی که دارند، به این شکل وقت میگذارند و منبر میروند و در هیئات شرکت میکنند، آیا شما هم میتوانید این برنامه را انجام بدهید؟ گفتند: بله، ولی نهایتا نتوانستند ادامه بدهند و وسط راه بریدند، ولی مرحوم آقای علوی این سنّت حسنه مرحوم پدرشان را تا آخر ادامه دادند و به همین دلیل هم، اگر از مردم گرگان درباره ایشان سؤال کنید، همه مردم به خانواده و بیت آقا سیدسجاد و مرحوم آقای علوی، علاقه قلبی فراوانی دارند.
منش اخلاقی مرحوم آیتالله العظمی علوی گرگانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
برخورد آقا سیدسجاد با مردم، بسیار خوب و صمیمی بود و به قول عدهای، بسیار مردمدار بودند. البته آیتالله علوی گرگانی در این زمینه، بهمراتب از پدرشان قویتر بودند و روابط عمومی بسیار خوبی داشتند. یک بار با هیئتمدیره «انجمن اصول و فقه»، خدمت ایشان رفتیم و من بهطور خصوصی و البته به مزاح، به ایشان عرض کردم: شما با برخورد خوب و رفتار و تواضعتان، بیشتر از صد طلبه درباره خودتان تبلیغ میکنید!
از شیوههای تبلیغی ایشان در شهر گرگان، چه خاطراتی دارید؟
همانطور که عرض کردم، ایشان بعد از فوت پدرشان، تبلیغ را شروع کردند و این خبر در همه جای گرگان و روستاهای اطراف، پخش شده بود که آقای علوی، در مسجد جامع منبر میروند و من خودم بالعیان میدیدم که مردم از اقصی نقاط روستاها، به پای منبر ایشان میآمدند. من یک سال در دهه آخر ماه مبارک رمضان، بهتنهایی در مسجد جامع گرگان، در اعتکاف بودم. در آن دوره میدیدم که وقتی آقای علوی برای نماز جماعت میآمد، دو شبستان جلویی، یعنی شبستان مرحوم آقا سیدسجاد و شبستان مرحوم آقای میرکتولی و حیاط تا حوض، از جمعیت مردان و شبستان مرحوم آقای میبدی و شبستان مرحوم آقای میربهبهانی و زیر ایوان و پشت حوض، از جمعیت زنان پر میشد و خلاصه هر چهار شبستان، پر از جمعیت بود و به هر سمت که نگاه میکردید، غیر از مردم خود گرگان، عده زیادی از روستاهای اطراف نیز میآمدند و بعد از نماز، برای استماع منبر آقای علوی مینشستند. ایشان چون به زبان عامه مردم صحبت میکردند، منبرشان برای همه اقشار مردم قابل استفاده بود. بعد از منبر هم، مردم برای بوسیدن دست و شانه ایشان، صف میکشیدند! علت عمده این قضیه هم، تواضع، رفتار خوب و از همه مهمتر، مردمداری ایشان بود. این امتیازی است که در میان روحانیت گرگان، نظیر ندارد! خاطرم هست که یک بار، به یک افطاری دعوت بودیم و اعیان گرگان، از جمله آقای میبدی، آقای طاهری و... جمع بودند. آقا سیدسجاد از دنیا رفته بود. آیتالله علوی گرگانی، مرجع تقلید شده و رسالهاش هم چاپ شده بود. سن آقای میبدی، از ایشان بیشتر و سابقه علمیشان هم، طولانیتر بود. آقای میبدی از شاگردان دور اول آیتالله خویی و همدوره آقای گرجی بود...
... داخل پرانتز، من در جلسهای که خدمت آیتالله میبدی رسیدم، میگفتند که در دوره زعامت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، در نجف بودهاند...
بله؛ البته این در زمان ورود ایشان بوده. من از آقای میبدی سؤال کردم که آیا درس ایشان را هم درک کردید؟ گفتند: نه؛ چون من آن موقع هنوز مکاسب میخواندم، منتها پنجشنبهها که مجلس داشتند، میرفتم. منظور اینکه آقای علوی با اینکه مرجع شده بودند، در برابر این آقایان همچنان متواضع بودند.
به یاد دارم که ایشان، ماه رمضان که به گرگان میآمدند، در روز بیستویکم ماه و بعد از منبر، به سمت گلزار شهدا میرفتند و مردم با شور و شوق زیادی، ایشان را همراهی میکردند و وجودشان را مغتنم میشمردند. همه این رفتارها، حاکی از آن است که یک روحانی، چه در جایگاه مرجع تقلید باشد، چه نباشد، وقتی منشأ خدمات زیاد و اهل تبلیغ، مردمداری و تأثیرگذار باشد، این گونه محبوبالقلوب میشود.
مکانت علمی آیتالله العظمی علوی گرگانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
از لحاظ جایگاه علمی، من در مصاحبهها تعبیری داشتم و گفتم: مرحوم آقای علوی همطراز سایر مراجع نامدار عصر ما بودهاند و از آنها چیزی کم نداشتند. من یک بار از ایشان سؤال کردم: شما وقتی درس میفرمایید، اول خودتان مینویسید، یا دیگران تقریر میکنند؟ ایشان فرمودند: «نه، من قبل از اینکه بخواهم مطلبی را تدریس کنم، خودم مینویسم...». خاطرم هست در اوایل انقلاب، قرار شد که از طرف حوزه و برای هر شهری، نمایندهای اعزام شود. ما برای انجام انتخابات در این زمینه، به حسینیه ارک رفتیم. مرحوم آقای علوی و مرحوم روشنی و عدهای دیگر هم، در آنجا حضور داشتند. رأیگیری انجام شد و پنج نفر رأی آوردند. یکی بنده بودم و دیگران، آقای علوی و آقای روشنی و... بودند. قرار بود که کارها، به صورت مشورتی انجام شوند. آن زمان هنوز آقای علوی، رسالهشان را منتشر نکرده بودند، ولی درس و بحث داشتند و ظاهرا تازه درس خارج را آغاز کرده بودند. ما هم به درس خارج اساتید بزرگوار خودمان میرفتیم. خلاصه وقتی برای گرگان، دور اول انتخابات انجام شد، بنده رأی آوردم؛ یعنی اولین نماینده طلاب گرگان من بودم، منتها در آنجا با آقای علوی هم ارتباط داشتم. ایشان تازه به منزل جدیدشان آمده بودند، قبلا در یخچال قاضی سکونت داشتند. اینجا که آمدند، من چند بار به منزلشان رفتم و مباحثی را با هم رد و بدل میکردیم و ایشان با تمام وجود، از طرحها استقبال میکردند و همواره درصدد بودند که برای طلاب گرگان، به بهترین وجه خدمت کند و در حد توانشان، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند.
بههرحال آیتالله علوی گرگانی، قدرت علمی و حضور ذهن فوقالعادهای داشتند و کتابهای فقهی ایشان، توان استنباطشان را نشان میدهد. یک روز داشتم مطلبی را میخواندم که «کسی که فکر ندارد، علم ندارد و کسی که علم ندارد، استنباط ندارد!...» ابوجعفر اسکافی استاد ابن ابی الحدید، در کتاب ارزشمند «المعیار و الموازنه» که در آن امیرالمومنین(ع) را با دیگران را مقایسه میکند و معیار صحیحی را بهدست میدهد، این تعبیر را آورده بود. بنابراین کسی که قدرت استنباط دارد، به این معناست که صاحب فکر است و علم دارد. مرحوم آیتالله علوی، همه این ویژگیها را داشتند و از آنها، بهترین استفادهها را هم کردند.
حمایت از انقلاب، نظام اسلامی و رهبری، از سرفصلهای شاخص در حیات آیتالله العظمی علوی گرگانی است. دراینباره، چه خاطراتی دارید؟
بار اولی که «حضرت آقا» به قم تشریف آوردند، با بزرگان و علمای حوزه، در حرم ملاقات داشتند. مرحوم آقای علوی خطاب به ایشان تعبیری داشتند، که چند بار هم آن را تکرار کردند، به این قرار که: شما قدم بر چشم ما گذاشتید! یک وقت یک آدم معمولی این حرف را میزند و یک وقت مرجع عالیقدری مثل مرحوم آقای علوی، این حرف را میزند که نشان میدهد که ایشان جایگاه دینی و سیاسی حضرت آقا را در نظر داشتند و تا این حد در برابر ایشان، تواضع به خرج میدادند. مرحوم آقای علوی در مقاطع حساس، از نظام اسلامی حمایت و به آن خدمت کردند و بیانیهها و سخنانی که ایشان با رؤسای جمهور، وزرا و سایر مقامات داشتند، شاهدی بر این مدعاست. ایشان به طور ویژه در زمان انتخاباتها و سایر مقاطع حساس، در تقویت نظام میکوشیدند. ارزش حمایت را باید در جایگاه حامی دید. هر چه جایگاه و موقعیت حامی بالاتر باشد، ارزش حمایت هم بیشتر است. وقتی که یک مرجع تقلید در آن جایگاه و مقام، که هوای نفس خود را کشته است، از کسی یا مجموعهای حمایت میکند، انسان درک میکند که اهمیت مسئله، چقدر بالاست و لذا حمایت امثال ایشان از نظام اسلامی، حجت شرعی بهشمار میرود. مواضع آیتالله علوی دراینباره، برای بسیاری موجب باور و بهدست آمدن حجت بود. از این جنبه فقدان ایشان هم، برای نظام خسارتی محسوب میشود.