«زندهیاد آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی، در قامت یک پدر-2» در آیینه روایت حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود علوی گرگانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
بِسمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ بِه نَسْتَعِین، إنَّهُ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِین. دوستان خواستهاند تا چند مورد از اوصاف و خصال مرحوم ابوی، حضرت آیتالله العظمی علوی گرگانی (رضوانالله تعالی علیه) را، بهاجمال عرض کنم؛ لذا در اجابت خواسته این عزیزان، به چند نکته اشاره میکنم.
سعی کنید برای خودتان دوست زیاد کنید؛ برای خودتان دشمنتراشی نکنید!
یکی از ویژگیهای مرحوم ابوی، سفارشهای فراوان ایشان به رفاقت و برقراری صلح و صفا، در میان مردم، فامیل، بستگان و مخصوصا خانواده خودشان بود. ایشان برای برقراری صلح، آشتی و دوستی، هدیه و صله هم میدادند. در روایات ائمه اطهار(ع) آمده است که یکی از بهترین صدقات: «صَدَقَهٌ یحِبُّهَا اللّه: إِصلاحٌ بَینَ النّاسِ إِذا تَفاسَدوا، وَ تَقارُبٌ بَینَهُم إِذا تَباعَدوا» است. ما این عمل را در سیره امام صادق(ع) هم میبینیم که پولی را داده بودند که اگر در بین شیعیان اختلاف پیش آمد، با این پول بین آنها آشتی و صلح برقرار شود. خاطرم هست در یکی از روزهایی که در دفتر مشغول کار بودیم، بین بنده و یکی از اخوان، اختلاف سلیقهای بهوجود آمد، که رفتار و گفتارمان را نسبت به هم تغییر داد! در این موضوع، تقریبا حق با من بود. آن ساعت گذشت. کار دفتر که تمام شد، به منزل برگشتم و خدمت مرحوم ابوی رفتم و موضوع را خدمت ایشان مطرح کردم، که چنین اتفاقی افتاده و ما اختلاف سلیقه پیدا کردهایم. آقا نصیحت و توصیه کردند و آن روز هم گذشت. فردای آن روز که به دفتر آمدم، طبعا روز عوض شده و حال و هوای بنده هم تغییر کرده بود. من از اتفاق دیروز، بسیار متأثر و ناراحت شده بودم و چون میدانستم دأب و مرام مرحوم ابوی هم خلاف این رفتار ماست، خدمت اخوی رفتم و با وجود اینکه خودم را محق میدانستم، از ایشان عذرخواهی کردم و گفتم: اگر خدای ناکرده دیروز، در گفتار و رفتارم تند شدم و کردار ناشایستی داشتم، عذرخواهی میکنم و امیدوارم به دل نگیرید و به خیر و خوشی از من بگذرید! ایشان هم متقابلا با روی باز و رفتار خوب، از من عذرخواهی کردند و بحمدالله موضوع خاتمه پیدا کرد. بعد از کارِ دفتر، که به منزل برگشتم و خدمت آقا رفتم، ماوقع را مطرح و به ایشان عرض کردم: خدا را شکر موضوع دیروز حل و فصل شد و من از اخوی عذرخواهی کردم و ایشان هم متقابلا از من عذرخواهی کردند و صمیمیت و صفای میان ما، مثل گذشته و بلکه بهتر از گذشته برقرار شد! مرحوم ابوی بسیار خوشحال شدند و تشکر کردند. تقریبا نیمساعتی گذشت و من از محضرشان مرخص شده بودم. ایشان مرا به اتاقشان صدا زدند. رفتم و دیدم که ایشان مبلغ قابل توجهی را در پاکت گذاشتهاند و آن را به عنوان هدیه به من دادند و فرمودند: «چون پیشقدم شدی و رفتاری را از خودت نشان دادی که کدورتی بین شما نباشد و این اختلافی که پیش آمده از بین برود، به خاطر همین از تو تشکر میکنم...». این کار ایشان، بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد.
آن بزرگوار همواره در طول عمرشان، به ما سفارش میکردند: «سعی کنید برای خودتان دوست و علاقهمند زیاد کنید؛ برای خودتان دشمنتراشی نکنید. سعی کنید در بین مردم، فامیل و بستگان و مخصوصا در بین خانواده و خواهر و برادرهای خودتان، همیشه صلح و صفا برقرار باشد...».
ببخشید، شما را به زحمت انداختم!
یکی دیگر از ویژگیهای بسیار برجسته مرحوم ابوی، این بود که همیشه کارهای شخصیشان را خودشان انجام میدادند و اصلا دوست نداشتند که کارهایشان را به دیگران محول کنند و اگر هم ما کاری را برایشان انجام میدادیم، هم عذرخواهی و هم تشکر فراوانی میکردند، با این عبارت که «ببخشید، شما را به زحمت انداختم...»! درحالیکه انجام آن کار، وظیفه ما به عنوان فرزند ایشان بود و باید آن را انجام میدادیم. اما باز ایشان، بسیار از ما تشکر میکردند. خاطرهای که هر وقت به خاطر میآورم، بسیار متأثر میشوم، این است که در ایام بیماری و حدودا یک ماه قبل از رحلت مرحوم ابوی، اولینبار که سکته کردند، چند روزی در بیمارستان بستری بودند و بعد ایشان را به منزل انتقال دادیم. راه رفتن و تعادل، کمی برای ایشان سخت شده بود. ما اخوان به ترتیب، از ابتدای بیماری آقا، شبی را در خدمت ایشان بودیم. یکی از شبهایی که من در خدمت ایشان بودم، در نیمههای شب برای تجدید وضو از خواب بیدار شدند و با اینکه بیمار بودند و در حرکت تعادل نداشتند و سرشان گیج میرفت، مرا از خواب بیدار نکردند! خودشان از روی تخت حرکت کردند و پایین آمده بودند و چون نمیتوانستند روی پا راه بروند، چهار دست و پا حرکت کردند، که از هال بیرون بروند! در مسیرشان به سمت درِ هال، باید از بالای سر من عبور میکردند. یکمرتبه دیدم که متکای زیر سر من، دارد تکان میخورد! از تکان متکا بیدار شدم و دیدم که آقا، دارند به صورت چهار دست و پا، از بالای سر من عبور میکنند! من بلافاصله از جا بلند و بسیار ناراحت و متأثر شدم! باز هم دیدم که ایشان، با اشاره دست به من میگویند: بخواب! با وجود آن همه سختی، همچنان حاضر نبودند من بلند شوم و به ایشان کمک کنم. بههرحال من بلافاصله بلند شدم و زیر بغل ایشان را گرفتم و برای تجدید وضو بردم. مرحوم ابوی در تمام سالهای حیات، همیشه کارهایشان را خودشان انجام میدادند و به دیگران محول نمیکردند.
کار مردم را، بهسرعت و بدون فوت وقت انجام دهید
از دیگر توصیههای موکد ایشان به بنده و سایر اخوان، این بود که «حتیالامکان سعی کنید کار مردم را بهسرعت و بدون فوت وقت انجام بدهید؛ چون یکی از بهترین و بالاترین عبادتها، رفع حاجت مؤمن و گرهگشایی از کار مراجعین است...». سفارششان این بود: «تا جایی که میتوانید، کار مردم را راه بیندازید، تا وقتشان هدر نرود...» و بهاصطلاح خودمان، چوب لای چرخشان گذاشته نشود. من در یکی دو سال اخیر، وظیفه ادای دین و صوم و صلوه مردم را برعهده داشتم. مرحوم ابوی مکررا به من توصیه میکردند: «پسرم! اگر کاری از دستت برمیآید، دریغ نکن. سعی کن کاری نکنی که طلبهای، امروز و فردا و هفته بعد بیاید و معطل شود. اگر میتوانی، در اسرع وقت کار را انجام بده و آن را به تعویق نینداز...».
مراقب باشید که دینی از مردم، به گردن شما نباشد
یکی از توصیههای اکید ایشان، ادای دِین و حقالناس بود. همیشه میگفتند: «سعی کنید تا حقوق حقه مردم را، سریع ادا کنید و در همه حال مراقب باشید که دینی از مردم به گردن شما نباشد...». الحمدلله ما اخوان، همگی در کسوت مقدس روحانیت، مشغول تحصیل، تدریس و تبلیغ هستیم. مکرر میشد که به ما سفارش میکردند: «سعی کنید در این لباس و کسوت مقدس، خوب درس بخوانید و انجام وظیفه کنید تا شهریهای را که از امام زمان(عج) دریافت میکنید، برایتان حلال، طیب و طاهر باشد. سعی کنید لقمه حلال و پاک، بر سر سفره زن و بچهتان ببرید...». لذا خودشان هم به این موضوع خیلی توجه میکردند، که حق دیگران سریع داده شود. اگر کسی به عنوان کارگر اجیر میشد، طبق فرمایش پیامبر اکرم(ص) که: قبل از اینکه عرق کارگر خشک شود، حق او را ادا کنید، به ما مدام توصیه میکردند: «دستمزد مردم را بهسرعت بدهید و آن را به تأخیر نیندازید؛ چون معلوم نیست انسان تا کِی زنده است و آیا میتواند دین خود را ادا کند یا خیر؟»
از دیگر مسائلی که در سیره مرحوم ابوی شاخص قلمداد میشد، رعایت حال دیگران و بهخصوص اطرافیانشان بود. یکی از برنامههای همیشگی و هرساله ایشان، تشرف به مشهد و پابوسی حضرت علی بن موسیالرضا(ع) بود و ازآنجاکه ایشان همه برنامههایشان را براساس دستورات دین و ائمه معصومین(ع) بنیان نهاده بودند، خیلی دقت داشتند که همراهانشان اذیت نشوند. همیشه و در هنگام تشرف و زیارتِ آستان مقدس حضرت رضا(ع)، کل زیارت ایشان به نیمساعت یا نهایتا چهل دقیقه محدود میشد، که مبادا همراهان از طولانی شدن زیارت ایشان، خسته بشوند و همین امر باعث میشد که انسان در روزهای بعد، شوق و شور بیشتری برای زیارت و همراهی با ایشان پیدا میکرد. بههرحال ایشان چه در سفر و چه در حضر، چه در منزل و چه در رفتوآمدهایشان، خیلی رعایت حال اطرافیانشان را میکردند.
اینها بخشی از صفات و اوصافی بود که ما در طول عمر بابرکتشان از ایشان دیدیم و خوشا به سعادتشان که «عاشَ سَعیدا وَ ماتَ سَعیدا». امیدوارم که ما توانسته باشیم از رفتار و کردار ایشان، سرمشق کاملی گرفته باشیم و از این به بعد نیز، آن را در زندگی خودمان پیاده کنیم. انشاءالله بتوانیم خودمان را، به آن عاقبت به خیریای که آرزوی همه بندگان خداست، برسانیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته