«زندهیاد آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی، در قامت یک پدر-3» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد علوی گرگانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
در حال حاضر، پدر ارجمندتان زندهیاد آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی، با چه خصال و ویژگیهایی برای شما تداعی میشود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. والد بزرگوار ما (اعلیالله مقامه الشریف)، از ویژگیهایی برخوردار بودند که عمدتا مورد توجه و تأکید بزرگان دین بوده است. یکی از مواردی که ایشان بسیار به آن اهتمام میورزیدند، حسن خلق، هم با خانواده و هم با مردم بود. یکی از نشانههای ادب و خُلق نیک ایشان این بود که هر فردی که حضور ایشان میرسید، با اینکه سنی از ایشان گذشته بود، تمامقامت در برابر او از جا برمیخاستند! حتی ما فرزندان ایشان هم، که بر ایشان وارد میشدیم، تمامقامت بلند میشدند، تا هم به سنّت حسنه خود عمل کرده باشند و هم در عین حال، به ما آموزش بدهند. یک بار از ایشان سؤال کردم که این شیوه را از چه کسی یاد گرفتید؟ فرمودند: «هر وقت که به محضر آیتالله العظمی سیداحمد خوانساری (رحمهالله علیه) میرسیدم، ایشان با اینکه سنشان بالای نود سال بود، ولی به این موضوع مقیّد بودند و در مقابل تمام افرادی که از در وارد میشدند، تمامقد میایستادند و تا او نمینشست، ایشان هم نمینشستند!...». از دیگر خصال پدر بزرگوار، بشاش بودن بود و اینکه حتی در دشوارترین شرایط، هیچگاه لبخند از روی لبهای ایشان برچیده نمیشد. همیشه چهرهای شاد و لبهای خندان داشتند و این برای همه مراودان، جذاب بود.
آیتالله علوی گرگانی در تربیت فرزندان، از چه شیوههایی استفاده میکردند؟
ایشان در تربیت دینی قائل به اجبار نبودند، بلکه سعی میکردند در آموزش فرزندانشان، از همان مراحل اولیه و وقتی که عقلشان رسید، آنها را با استدلال تربیت کنند. ایشان از همان ابتدا به ما میفرمودند: «فقط هزینه خورد و خوراک و لباستان با من است، بقیه را باید خودتان بروید و کسب کنید، اگر من پولی داشته باشم، برای شما خرج میکنم، ولی از وجوهات هیچ چیزی به شما نمیدهم!...».
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، نظم در امور بود، آن هم نظم فوقالعاده و نه نظم معمولی. این مسئله را چه در عبادت، چه در تدریس و حتی حضور در جمع خانواده و رسیدگی به تکتک ما، رعایت میکردند و بسیار نسبت به آن حساس بودند. توفیقات ایشان در طول زندگی هم، به همین امر باز میگشت.
ایشان درباره انتخاب دوست توسط فرزندانشان، چه دیدگاهها و نظارتهایی را اعمال میکردند؟
والد بزرگوار همواره میفرمودند: «وقتی میخواهید با کسی رفیق شوید، او را برای شام یا ناهار به خانه دعوت کنید، تا من رفتار و افکار او را بسنجم و بعد توصیه کنم که رفاقتتان را با او ادامه بدهید، یا ندهید...». در مورد قطع رابطه با شخصی که او را مناسب تشخیص نمیدادند هم، میفرمودند: «بهتدریج این کار را بکنید، که به او بر نخورد...». این نوع دقتها، کمتر در افراد و خانوادهها مشاهده میشود.
یکی از شاخصترین فرازهای حیات آیتالله علوی گرگانی، اهتمام به تبلیغ معارف دینی و تأکید بر آن بود. دراینباره، چه نکاتی را شایان ذکر میبینید؟
یکی از مواردی که والد بزرگوار ما، بسیار به آن مقیّد بودند و پس از رحلتشان هم، برخی از مراجع تقلید به آن اشاره کردند، بحث تبلیغ بود. ایشان به مدت 25 سال و بهطور مرتب، پنجشنبه بعد از ظهرها به تهران میرفتند و تا بعد از ظهر جمعه، در تهران بودند. بنده هم در معیّت ایشان بودم. در تهران هیئتی داشتند که شبهای جمعه، دعای کمیل میخواندند و بعد از اتمام دعا، قرآن را از اول تفسیر میکردند. صبح جمعه دعای ندبه داشتیم و ایشان بر خلاف هیئت، قرآن را از آخر تفسیر میکردند. بعد از جلسه هیئت، جلسهای با جوانان دانشگاهی داشتند و محور بحثشان در آنجا، خداشناسی از دیدگاه نهجالبلاغه بود. ایشان حتی در برف و بوران هم، این برنامهشان را تعطیل نکردند و حتی تا چند سال بعد از مرجعیت هم، آن را ادامه دادند، ولی بعد که مشغلهشان خیلی زیاد شد، این وظیفه را به عموی بزرگوارمان محول کردند.
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، اخلاص فوقالعادهشان بود. ایشان همواره به ما توصیه میکردند هر جا که برای تبلیغ میروید، اسمی از پول نبرید و اگر هم دادند، بدون اینکه بشمارید در جیبتان بگذارید! وقتی میپرسیدیم: شمردن پول چه اشکالی دارد؟ ایشان میفرمودند: «ممکن است در سال بعد، به خاطر اینکه سال قبل پول کمی به تو داده، جواب رد به او بدهی!...». تا این حد سعی میکردند ما را به اخلاص نزدیک کنند. همیشه ما را به خواندن نماز شب و زیارت عاشورا توصیه میکردند. ارادت عجیبی به آقا اباعبدالله الحسین(ع) داشتند و این از برنامههای تعظیم شعائری که برگزار میکردند، کاملا نمایان بود.
درباره تاریخچه فعالیتهای علمی آیتالله علوی گرگانی در حوزه علمیه قم نیز، توضیحاتی بیان کنید. این فرآیند از چه دورهای آغاز شد و چگونه تداوم یافت؟
ایشان طی چندین سال، لمعه و مکاسب تدریس میکردند و جمعیت درسشان در مسجد اعظم قم، بسیار زیاد بود. ازآنجاکه خداوند متعال به ایشان حافظه بسیار قویای داده بود، ایشان لمعتین را از حفظ میخواندند! بعد از مدتی که ایشان سطح را تدریس کردند، دوستان درخواستهای فراوانی مطرح داشتند، که اگر صلاح میدانید، درس خارج را شروع کنید. ابوی مردد بودند و میگفتند: «درس خارج در حوزه زیاد است و من همین دروس سطح را ادامه بدهم، شاید بهتر باشد...». ولی وقتی اصرارها زیاد شد، فرمودند: باشد، پس بگذارید من مشورت کنم! ایشان مقیّد بودند که هر سال، حداقل یک بار به مشهد مشرف شوند. یکسال در معیّت ایشان، به مشهد رفتیم. این را بعدها به من گفتند که به آستان مقدس امام رضا(ع) رفتند و از حضرت درخواست کردند: «یابنرسولالله! شما آقا و سلطان ما هستید، برای من مشخص کنید که آیا مصلحت هست که من درس خارج را شروع کنم؟ به هر نحوی که صلاح میدانید، اعم از خواب یا در بیداری، تکلیف مرا معلوم بفرمایید...». این درخواست را از حضرت کردند و دههای که معمولا در مشهد میماندیم، تمام شد و به قم آمدیم. از دیگر مقیّدات ایشان این بود که هر هفته، روزهای چهارشنبه بعد از درس، به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشدند. یک بار داشتیم از حرم برمیگشتیم، که یکدفعه از پشت سر شنیدیم که طلبهای صدا میزد: آقای علوی! مرحوم والد ایستادند. آن طلبه وقتی نزدیک شد، پرسید: شما آقای علوی گرگانی هستید؟ چون ما در قم، افراد دیگری را نیز به نام علوی داشتیم. آن طلبه دو بار دیگر با تأکید پرسید: شما آقای علوی گرگانی هستید؟ پدر فرمودند: «بله؛ چرا اینقدر تأکید میکنید و اصرار دارید؟». وقتی مطمئن شد، خوابی را که از مجلس حضرت رضا(ع) و عنایت ایشان به مرحوم والد دیده بود، تعریف کرد. آن طلبه میگفت: من از خواب بیدار شدم و با خود گفتم: خدایا! این خواب چه ربطی به من دارد؟ حالا ایشان را چطور پیدا کنم؟ بالاخره پرسان پرسان آمدم و به من گفتند: ایشان در مسجد ارگِ قم، مکاسب درس میدهند. به آنجا رفتم و گفتند: درس تمام شده و آقا طبق روال عادی، به حرم رفتهاند. به حرم آمدم و از چند نفر از خدام، سراغ شما را گرفتم که گفتند: آنجا بودهاید، اما برگشتهاید، که آمدم و شما را در اینجا پیدا کردم! آن طلبه پرسید: من در این میان چه نقشی دارم؟ پدر فرمودند: بعدا مشخص میشود! این فرد نخستین کسی بود که برای درس خارج پدر ثبت نام کرد و بعدها، یکی از مهمترین مبلغین ایشان شد.