«نظری بر زمینهها و پیامدهای ستیز رضاخان با عشایر» در گفتوشنود با عباس سلیمی نمین
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نقش عشایر ایران در صیانت از مرزهای کشور را، چگونه ارزیابی میکنید؟ و به نظر شما چرا رضاخان تصمیم گرفت، تا آنها را قلع و قمع کند؟
بسمالله الرحمن الرحیم. عشایر با آنکه همیشه مسلح بودند و از حکومت مرکزی هم امکاناتی دریافت نمیکردند، اما همواره در صیانت از مرزهای جغرافیایی ایران، نقش بسیار مؤثری داشتند و در مواقع خطیر، میتوانستند در قالب نیروهای کارآمد و مسلح، از کشور دفاع کنند. عشایر با آنکه صاحب قدرت نظامی و اقتصادی بودند، عمدتا در چهارچوب منافع ملی عمل میکردند. البته در بین سران آنها، گاهی افراد خائنی پیدا میشدند که با دولتهای بیگانه ارتباط داشته باشند، اما بدنه عشایر، متشکل از افراد باغیرت و وطنپرست بود و بسیاری از اقوام غیور ما، بهخصوص در برابر تهاجمات پیدرپی انگلستان ایستادند و با اسلحههای قدیمی و معمولی خود، از کشور دفاع کردند و مهاجمان را به عقب راندند! در مجموع وجود عشایر برای کشور، نعمت بزرگی بود و موازنه قدرت ایجاد میکرد.
قاجاریه بهرغم لغزشهای زیادی که داشتند، هیچ وقت در اندیشه حذف عشایر نبودند. ساختار قدرت در دوره قاجار، به نوعی بین منافع بیگانگان و منافع مردم، در نوسان بود! بااینهمه هر وقت مردم علیه بیگانگان قیام میکردند، شاه طرف مردم را میگرفت و قراردادهای مورد اعتراض آنان را لغو میکرد.
علت وجود این رویکرد در شاهان قاجار، چه بود؟
علت این بود که شاهان قاجار، قدرت خود را ناشی از ارتباط با مردم و نهاد دین میدانستند؛ چون آنها به خواست بیگانگان روی کار نیامده بودند و به دلیل پایگاه اجتماعی وسیعی که داشتند و براساس رویه معمول چرخش قدرت در کشور، که سلسلههای پادشاهی طبق آن به قدرت میرسیدند، حاکم شده بودند؛ لذا قاجاریه در بین مردم، پایگاهی رسمی داشتند. از این گذشته آنها به دین و اقشار و اقوام مختلف، احترام میگذاردند و لذا بین آنها و مردم، پیوند نسبتا عمیقی برقرار شده بود. به همین دلیل هم، وقتی انگلیسیها تصمیم گرفتند تا سلسله قاجار را منحل کنند، تحقق این امر بسیار طول کشید! چون همانگونه که اشاره کردم، قاجار در جامعه مردم پایگاه داشت و انگلیسیها نمیتوانستند به راحتی آنها را حذف کنند. پهلوی اول اما، برکشیده انگلستان بود و به همین دلیل هم، براساس اراده این کشور حذف شد. مردم هم نه تنها هیچ پشتیبانیای از او نکردند، بلکه برعکس با برکناری او و فرزندش، به خیابانها ریختند و اظهار شادی کردند!
به هرروی انگلیسیها در دوره قاجار، همواره قصد داشتند تا دولت مرکزی را تضعیف کنند و بهترین راه برای این کار، ایجاد ناامنی در مرزها بود. ازآنجاکه عشایر حافظ مرزها بودند، باید به نوعی آنها را از سر راه برمیداشتند. بنابراین و در ابتدا، برخی از عناصر عشایری، چون: اسماعیل آقاخان سمیتقو در کردستان و شیخ خزعل در خوزستان را، به کار گرفتند تا خط تجزیه ایران و شورش در مرزها را دنبال و زمینه را برای کنار گذاشتن قاجار و روی کار آوردن رضاخان آماده کنند. پس از کودتای 1299، انگلیسیها کاملا آماده بودند تا به فردی که خود سر کار آورده بودند، همه نوع کمکی بکنند و یکی از سیاستهایشان را که نابودی عشایر بود، به دست او انجام دهند. با قدرتیابی رضاخان، دیگر برای انگلیسیها مقرون به صرفه نبود که هم از عشایر و هم از حکومت مرکزی حمایت کنند؛ لذا عشایر را رها کردند و قراردادی را هم که برای حفاظت از لولههای نفتی با آنها بسته بودند، لغو و به سمیتقو و شیخ خزعل هم اعلام کردند که خودشان را به رضاخان تسلیم کنند! به این ترتیب یک حکومت مرکزیِ مورد حمایت بیگانگان شکل گرفت و رضاخان برخورد با عشایر سالم و خدمتگزار را آغاز و به بهانه ایجاد امنیت، اقوامی را که میتوانستند در برابر زیادهخواهیهای او بایستند، نابود کرد.
این برنامه، چگونه توسط رضاخان عملیاتی شد؟
انگلیسیها از طریق به خدمت گرفتن نیروهای پلیس جنوب و قوای قزاق، توانستند پروژه خویش را پیش ببرند. آنها حتی قبل از آغاز فرآیند قرارداد 1919 نیز، کارشناسان خود را برای ایجاد ارتشی واحد، به ایران فرستاده بودند. پلیس جنوب هم که برساخته خودشان بود. نیروی قزاق هم پس از فروپاشی حکومت تزار و بیسرپرست ماندن، عملا در اختیار انگلیسیها قرار گرفت و بودجهاش را آنها میدادند و عواملش را، خودشان تعیین میکردند. دقیقا از همین دوره بود که رضاخان، از جایگاه یک نظامی دونپایه ارتقا پیدا کرد؛ لذا ارتش واحد ایران، کاملا در اختیار انگلیسیها بود و آنها در شکلگیری ساختار آن، نقش اساسی داشتند. این ارتش واحد، طبیعتا عشایر را که عامل اصلی تأمین امنیت بهخصوص در مرزها بودند، دشمن خود میدانست؛ زیرا آنها مستقل بودند و بعضی از سرانشان، ابدا زیر یوغ بیگانگان نمیرفتند، لذا رضاخان با برنامه انگلیسیها، این نیروهای مستقل و خدوم را سرکوب کرد.
برخی در طول دهها سال، اینگونه تصور و تبلیغ کردهاند که رضاخان، عشایر یاغی و وابسته به انگلیس را سرکوب کرد. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
یکی از افراد وابسته به انگلیس، شیخ خزعل بود که برای دستگیری او، حتی یک گلوله هم شلیک نشد و خودِ انگلیسیها به او حکم کردند که باید تسلیمِ رضاخان شود! بنابراین شیخ خزعل عملا، با خواست رضاخان همراه و پسرش هم به خدمت او درمیآید و نیروی امین وی میشود! خزعل بعدها هم در میهمانیهای رضاخان حضور پیدا میکرد و عملا با هم مشکلی نداشتند. ستیز اصلی رضاخان، با عشایر مستقل و امتحان داده در سالیان پیشین بود، که میتوانستند در تحولات کشور، نقشی اساسی ایفا کنند.
پیامدهای سرکوب عشایر توسط رضاخان چه بود؟
ابتدا لازم میدانم تا به این نکته اشاره کنم که سرکوب عشایر از فهم رضاخان بسیار بالاتر بود و چنین نقشه زیرکانهای را، انگلیسیها ریختند و رضاخان آنها را عملی میکرد. عشایر یک ساختار قدرتِ غیرمتمرکز بودند و انگلستان نمیتوانست آنها را کنترل کند؛ زیرا این دولت میخواست که طرف حسابش در ایران، تنها یک نفر باشد. حتی جنبش میرزا کوچکخان در گیلان هم، مبتنی بر ساختار عشایری بود. این موضوع در مورد اغلب قیامهای آزادیخواهانه هم، به گونهای صدق میکند. لذا از نظر انگلیسیها، عشایر باید به شکلی همهجانبه سرکوب میشدند و برای این کار، کسی مناسبتر از رضاخان نبود.
این سرکوب گسترده، غیر از نابودی قدرت غیرمتمرکز، چه اهداف دیگری را دنبال میکرد؟
اصولا هدف اصلی و غایی این اقدامات، تغییر ساختار قدرت در ایران بود، که با کودتای 1299 صورت گرفت و از لحاظ فرهنگی و سیاسی، کشور را به قهقرا برد. ما در گذشته و از نظر اقتصادی، نفتی برای صادرکردن نداشتیم، ولی اقتصاد کشور براساس یک سیستم سنتی و بومی اداره میشد. هنگامی که عشایر سرکوب شدند، دامپروری و بخشی از کشاورزی کشور نابود و مردم از لحاظ مواد غذایی، به خارج وابسته شدند! وضعیت به قدری اسفبار بود که آدم وابستهای مثل حاجعلی رزمآرا هم، از وضعیت کوچ عشایر گریهاش میگیرد! او که در آن دوران افسر جوانی بود، در خاطراتش یادآور میشود که ارتش در هنگام کوچاندن عشایر از جنوب به شمال، از هیچ جنایتی فروگذار نمیکرد و بسیاری از عشایر و احشام آنها، در طول مسیر از بین رفتند!... در میان عشایر، انسانهای شریف، وطنپرست و غیور از دم تیغ رضاخان گذشتند، درحالیکه آنها به هیچوجه کسانی نبودند، که علیه مصالح ملی اقدام کنند. آنها سالها از مرزهای کشور دفاع کرده بودند، بیآنکه تحمیلی به بودجه کشور باشند. در شرایطی که در کشور ارتش رسمی وجود نداشت، هر زمان که مقابله با دشمن خارجی ضرورت پیدا میکرد، عشایر به عنوان یک نیروی مسلح کارآمد، در کنار سپاهیان ایران قرار میگرفتند و از کشور دفاع میکردند. پس از تسلط انگلیسیها بر سیاست و اقتصاد ایران، که از طریق رضاخان اعمال شد، دیگر عشایر قدرتمندی نداشتیم که نیازهای اقتصادی و نظامی کشور را تأمین کنند. به دلیل همین جایگاه قوی بود که انگلیسیها در ابتدا، سرکوب آنها را از طریق رضاخان، در دستور کار خود قرار دادند. انگلیسیها با برنامهای دقیق و هوشمندانه، ساختار قدرت را در ایران برهم زدند، تا بتوانند استبداد مطلق رضاخانی را بر کشور مسلط کنند. کار به جایی میرسد که رضاخان با چکمه وارد حرم حضرت معصومه(س) میشود و یک روحانی برجسته را، زیر لگد میگیرد و کسی هم جرئت نمیکند نفس بکشد! درحالیکه در دوره قاجار، حتی اگر یک آدم متخلف هم در حرم بست مینشست، کسی نمیتوانست متعرض او بشود! داستان تحصنهای علما را در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و حرم حضرت معصومه(س)، در نهضت مشروطیت بسیار شنیدهایم. رضاخان برنامههای دینستیزی، سرکوب عشایر و تغییر زمینههای فرهنگی را، با خطدهی انگلیس انجام داد؛ چرا که طراحی این برنامهها، از حد شعور او خارج بود!