اسدالله علم: به موجب تأکید صریح شاهنشاه در دانشگاه اظهار عقیده آزاد است!
اسدالله علم، رئیس دانشگاه پهلوی، در ابتدای جلسه سخنرانی رئیس مجلس انگلستان طی سخنانی اظهار داشت: خانمها آقایان حضار محترم! برای من جای نهایت خوشوقتي است که امروز رئیس محترم مجلس شورای ملی، که خود استاد و دانشگاهی هستند، و رئیس محترم مجلس عوام انگلستان در بین ما هستند. همچنین مایه نهایت خورسندی است که امروز رئیس محترم يا به عبارت دیگر سخنگوی مجلس عوام انگلستان، آقای هواريس كينك، را که در مورد «وظايف سخنگوی پارلمان» در محفل ما صحبت خواهند کرد معرفی میکنم.
البته چنانچه حضار محترم اطلاع دارند ایشان فقط اجازه صحبت در اینجا دارند نه در کشور خودشان که مهد دموکراسی است!!
چنانکه همه میدانید، رئیس مجلس عوام انگلیس حق صحبت و اظهار عقیده در کشور خودشان را ندارند، اما باید به آقای رئیس مجلس عرض کنم در دانشگاه ما همه جور صحبت و همه جور اظهار عقیده بر حسب تأکید صریح شاهنشاه ما آزاد است.
[1]
مذاکرات ایران و ترکیه پیرامون مسائل جهانی و همکاریهای منطقهای آغاز شد
روزنامه «اطلاعات» نوشت: شاهنشاه و پرزیدنت سونای در میهمانی اولین شب اقامت میهمانان عالیقدر ایران در تهران، که از طرف اعليحضرتین ترتیب یافته بود، نیز مدتی پیرامون مسائل جهانی و امور مربوط به دو کشور مذاکره کرده بودند.
حضرت رئیسجمهور ترکیه و بانو سونای امروز ناهار به طور خصوصی ميهمان شاهنشاه آریامهر و شهبانو فرح بودند و بعد از ظهر رئیس دولت ترکیه در کاخ گلستان، آقای امیرعباس هویدا، نخستوزیر، و عباس
آرام، وزیر خارجه ایران، را به حضور پذيرفت.
در این مراسم آقای احسان صبری چاگلايانگيل، وزیر امور خارجه ترکیه، نیز شرکت داشت و مذاکراتی پیرامون مسائل جهانی و روابط دو کشور انجام گرفت.
ناظران اظهار نظر کردند که در مذاکرات شاهنشاه آریامهر و پرزیدنت سونای، علاوه بر مسائل بینالمللی روز، اوضاع خاورمیانه مورد مطالعه قرار گرفته است و در این زمینه، رهبران دو کشور مسلمان غیر عرب خاورمیانه پیرامون روابط خود با جهان عرب و طرح تشکیل يك كنفرانس با شرکت سران تمام کشورهای اسلامی دنیا تبادل نظر به عمل آوردهاند.
تقویت سازمان عمران
موضوع روابط میان ایران و عراق و همچنین راههای تقویت هرچه بیشتر
سازمان همکاری عمران منطقهای و روابط میان سه کشور منطقهای عضو سنتو با همپیمانهای غربی خود از مسائلی است که به نظر ناظران سیاسی در گفتوگوهای رهبران ایران و ترکیه مورد بررسی قرار گرفته است.
همکاری ایران و ترکیه
در مذاکرات، نخستوزیر و وزیر خارجه ایران، رئیسجمهور ترکیه و آقای چاگلايانگیل درباره امکانات توسعه هرچه بیشتر روابط اقتصادی، فرهنگی و بازرگانی و صنعتی بین ایران و ترکیه تبادل نظر خواهند کرد و در این مورد، موضوع توسعه دامنه فعالیتهای ثمر بخش سازمان همکاری عمران منطقهای نیز مجددا مطرح خواهد شد.
«کنسرسیوم باید به منافع حیاتی ایران توجه کند»
«
کنسرسیوم هنوز راه حلهای رضایتبخشی برای حل مشکلات موجود در روابط خود با ایران پیشنهاد نکرده است».
آقای دکتر
اقبال، رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، امروز در اولین جلسه تبادل نظر سالانه با نمایندگان کنسرسیوم اعلام کرد که نادیده گرفتن منافع حیاتی ایران در صنعت نفت شدیدا ايجاد نگرانی میکند.
آقای دکتر اقبال یادآوری کرد که کنسرسیوم با وجود افزایش قابل توجه ذخایر نفتی، سهم افزایش تولید نفت را برای ایران در سال 1966 فقط ۹ تا 10 درصد پیشبینی کرده و این امر بسیار دلسردکننده است.
آقای دکتر اقبال به کنسرسیوم نفت متذکر شد که شرکتهای عامل نفت نباید فعالیت خود را در سایر کشورهای نفتخیز، به قیمت محدود کردن توسعه تولید نفت در ایران و نادیده گرفتن منافع حیاتی این کشور توسعه بخشند.
مشکل صادرات پنبه در اتاق بازرگانی مورد رسیدگی قرار گرفت
کمیسیونی جهت مطالعه درباره پنبه و صادرات آن دیروز در اتاق بازرگانی تهران تشکیل شد.
در این کمیسیون، تیمسار سپهبد ریاحی، وزیر کشاورزی، و آقای محمد خسروشاهی، رئیس اتاق بازرگانی تهران، و همچنین مدیر کل وزارت اقتصاد و نمایندگان سازمانهای اقتصادی و بانک مرکزی شرکت داشتند.
اتاق بازرگانی از دولت دعوت کرده بود در این کمیسیون شرکت کند تا مسئله صادرات پنبه، که با پیدایش کرم خاردار مورد تهديد جدی قرار گرفته است، مورد بررسی قرار گیرد.
در سال قبل 104 هزار تُن پنبه به خارج صادر شد که قريب شانزدههزار تُن آن محصول سال 1343 بود و بقیه که در حدود ۸۸ هزار تُن بود، محصول سال 1344 محسوب میشد. این رقم به اضافه ۲۳ هزار تُن صادرات ششماهه اول سال 1345، که جمعا ۱۱۱ هزار تُن میشود، پنبه صادراتی محصول 1344 محسوب میگردد، درحالیکه کلیه محصول سال 1345 طبق تخمین وی دقیق از نود تا صدهزار تُن تجاوز نخواهد کرد.
به این ترتیب ظاهرا میزان صادرات محصول 1345 به زحمت به چهل تا پنجاههزار تُن خواهد رسید و در نتیجه صدور اولین کالای صادراتی غیر نفتی ایران به نصف سال قبل تقليل خواهد یافت.
اسدالله رشیدیان در اجتماع قصابهای تهران گفت: حق مردم را به غارتگران نمیشود داد
برای بیان مطالبی در اجتماع، قصابها و سر بخشهای کشتارگاه و کشتارکنندگان آنها را به تشکیل جلسهای در شرکت گوشت دعوت کردند.
این اجتماع تشکیل شد و دویست کشتارکننده تهران و آقای
اسدالله رشیدیان در این مراسم شرکت کردند. در آغاز آقای حاج نعمت، مدیر عامل شرکت گوشت، به حاضران خوشامد گفت و آنگاه اظهار داشت: باید توجه داشته باشیم که ما در برابر مردم تهران و دولت و شهرداری برای تأمین گوشت مسئولیت بزرگی به عهده داریم.
ما گرفتار مشکلات بزرگ داخلی و خارجی هستیم. آنچه که مربوط به خود ماست میگویم تا آقایان حاضران خودشان قضاوت نمایند. امر قاچاقکشی، دهانکجی کشتارکنندگان شهر ری، صدور گوسفند به خارج و صفحات جنوب، شرکت تعاونی جوان ما را در برابر مشکلات بزرگی قرار داده است.
با کمال تأسف باید عرض کنم که بعضی همکاران ما در کار قاچاقکشی و کشتار شهر ری سهیم هستند و این وضع به هیچ وجه قابل دوام نیست. نمیشود تحمل کرد که یك قصاب هم در شرکت تعاونی سهیم باشد و هم خودش کشتار قاچاق نمايد.
در این موقع آقای اسدالله رشیدیان پشت تریبون رفت و چنین گفت: تشکیل تعاونیهای توزیع يك فکر مقدس و مفید و تازهای است که به امر شاهنشاه آغاز شده است و همچنان تا رسیدن به هدفهای معلوم، که تأمین رفاه جامعه باشد، ادامه خواهد یافت.
تشکیل تعاونی توزیع گوشت قدم بزرگ و اساسی است که در این راه برداشته شده است. روزی این برنامه شروع شد که در کار گوشت هرج و مرج به حد اعلی رسیده بود. خوب میدانید افراد معینی چه از داخل صنف شما و چه از خارج، این ماده اصلی غذایی را وسیله تأمین سودپرستی خود قرار داده بودند و همیشه هم میخواستند وضع نادرست را حفظ کنند تا بیشتر به زيان مردم جیبهای خود را پر کنند.
کار به جایی کشید که گوشت کمیاب شد؛ زیرا چوبدار اطمینان نداشت که میتواند پول گوسفندی را که تهران حمل میکند وصول کند. به دلیل این ناروايیها و همین طور خشکسالی، تعداد دام به حداقل ممکن رسید. در هر گوشه شهر گوشت به يك قیمت به فروش میرفت و خوب به خاطر دارید که تقریبا نرخگذاری روی گوشت به پانزده روز و هفتهای یک بار رسیده بود.
از این رویه در حقیقت چه کسانی زیان میبردند؟
این مردم بودند که متضرر میشدند؛ این مردم بودند که هر روز در معرض اجحاف و تعدی تعدادی انگشتشمار قرار میگرفتند. بنده لازم نمیبینم که تمام مشکلات کار گذشته را بازگو کنم؛ هستند کسانی که فکر میکنند در لباس تعاون میتوانند مثل سابق هر کار که دلشان خواست به نفع خودشان و به زیان مردم انجام دهند. اما بیتردید اشتباه میکنند و دیگر ممکن نیست حق مسلم زحمتکشان و مردم را به کسانی که عمری عادت به غارت کردهاند داد.
«مدارس باید مثل سربازخانها اداره شوند»!
روزنامه «اطلاعات» در سرمقاله شماره امروز خود نوشت: در خبرهای دیشب بود که وزارت آموزش و پرورش بخشنامهای تحت مطالعه دارد که به موجب آن در وضع لباس و آرایش دختران و حضور منظم شاگردان مدارس در کلاسهای درس و بالاخره مشكل آمدورفت دختران دانشآموز در معابر به رؤسای مدارس تعليماتی داده خواهد شد.
جا داشت چنین بخشنامهای زودتر تهیه میشد و از همان ابتدای سال تحصیلی نصبالعین اولیای مدارس و دانشآموزان پسر و دختر قرار میگرفت؛ زیرا این نکاتی که در خبر به آن اشاره شده هیچ کدام مسئله روز نیست که وقتی اتفاقا موردش مشاهده گشت تدبیر لازم در خصوص آن اتخاذ شود.
الان سالهاست که در زمینه لباس و آرایش و سایر جنبههای تجملی تحصیل در مدارس متوسطه و حتى بعضی مدارس ابتدايی همچنین در مورد برخوردهای خارج از نزاکت پسران و دختران در راه مدرسه اولیای مدرسه و اولیای خانواده و اولیای اجتماع دچار مشکل هستند و با آنکه گاهگاه تصمیماتی شدید مثل جلب مزاحمين دختران به کلانتریها و تراشیدن سر ایشان اتخاذ شده و پلیس، مأمورینی با لباس مبدل جلوی مدارس گماشته است، نتیجه قاطعی عاید نگشته به دلیل آنکه این تصمیمات اولا فصلی است و مداوم نیست؛ دوم، علاج قطعی و نهایی این معضلات چیزی است به جز این تصمیمات.
راه حل معقول این گونه مشکلات، حذف هر گونه جنبه تجملی و کوشش برای ایجاد مظاهر «سادگی» است در مدارس.
مدرسه، یک نوع سربازخانه است و همانطور که تربیت کردن سرباز مستلزم روح انضباط و سادگی و یکنواختی محض در محیط سربازخانه میباشد و در مدارس نیز که فرزندان اجتماع را برای نبرد زندگی تعلیم میدهند و تربیت میکنند تا چنین روحیهای برقرار نباشد، کار از پیش نمیرود.
باید شاگردان مدارس را عادت داد که وقتی از خانه به قصد مدرسه خارج میشوند فکر و روحشان متوجه مدرسه باشد نه اینکه از خانه به انديشه تفریحات کوچه خارج شوند. در کلاس به فکر کوچه باشند و به عنوان مدرسه، از خانه سینما بروند و از فرط سستعنصری، وقتی در نتیجه این نوع زندگی در پایان سال کارنامه مردودی به دستشان میدهند دست به خودکشی بزنند!
مخصوصا با برنامههای آینده مملکت، رسم و راه مدارس باید به کلی غیر از این باشد و مطمئن باشيد هر قدمی وزارت آموزش و پرورش در جهت اخیر بردارد از تأیید عموم برخوردار خواهد بود.
[2]
پينوشتها
--------------------------------------------------------------
[1].
اطلاعات، 12 مهر 1345، صص 1 و 13. اظهارات اسدالله علم، رئیس وقت دانشگاه پهلوی شیراز، درباره دموکراسی شاهانه از عجایب روزگار است. او در حالی مدعی است که به دستور شاه در دانشگاه هر که هر چه میخواهد میتواند بگوید که در دورههای مختلف دانشگاهها به دلیل اعتراضات دانشجویان تعطیل و بعد چندین ماه بازگشایی میشد.
اساس حکومت محمدرضا پهلوی موروثی بود و از حاکمیتی که با مداخله عوامل خارجی و در فقدان حضور و مشارکت حداقلی مردم بهوجود آمده باشد، پیداست که نمیتوان انتظار داشت اصول دموکراتیک را در نظر و عمل پذیرا باشد؛ بااینحال دورههای مختلف سلطنت محمدرضا پهلوی مواضع وی را نسبت به دموکراسی به عنوان یکی از مهمترین روشهای حکمرانی در نظریه و عمل قرن بیستم تحت تأثیر قرار داده است. در دوره اول سلطنت محمدرضا پهلوی، یعنی از 1320 تا 1328، در ایران فضای باز سیاسی حاکم بود و اصول انتخابات، فعالیت احزاب و مشارکت عمومی به شکل متفاوتی از قبل به چشم میآمد. در این دوره پادشاه جوان، عمده ابتکار و اختیار را به نخستوزیرانش سپرده بود و به لحاظ بیانی نیز مدافع اصول دموکراسی بود؛ فضای سیاسی و اجتماعیای که مبتنی بر قانون اساسی مشروطیت شکل گرفته بود و پادشاه در نقش سلطنت مشروطه خود قرار داشت. دلیل پذیرش چنین فضایی توسط شاه این بود که او عملا فرصت لازم برای اینکه قدرت خود را بگستراند نداشت. اگرچه در پی ماجرای ترور او کمی به سمت استبداد حرکت کرد، اما عملا در دوره دولت
مصدق نیز او نتوانست دایره استبداد خود را گسترش دهد.
با وقوع کودتا و در دهههای 1340 و 1350 محمدرضا پهلوی به شکل فزاینده وارد دورهای از تحولات سیاسی و فکری جامعه جهانی شد که یا میبایست روال حکومتی خویش را بر آن منطبق یا وضع موجود را توجیه کند. او سعی میکرد اساسِ سلطنت موروثی خود را که در تضاد با دموکراسی بود، ضرورت جامعه ایرانی و پیشرفت کشور معرفی کند؛ ازهمینرو در مصاحبه با فالاچی چنین گفت: «در هر صورت حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موجه برای حکومت ایران است به شرطی که من شاه باشم. برای انجام کارها قدرت لازم است، برای نگهداری قدرت هیچ احتیاجی به اجازه یا مشورت با کسی نیست و نباید با کسی در مورد تصمیمها بحث کرد... چون میدانم مأموریتی دارم که باید آن را به پایان برسانم؛ بنابراین تصمیم دارم بدون کنار گذاشتن تاج و تخت آن را به آخر برسانم. مسلما آینده را هرگز نمیتوان پیشبینی کرد، ولی من حتم دارم که سلطنت در این کشور بیشتر از حکومتهای شما طول خواهد کشید، یا بهتر است بگویم که حکومتهای شما زیاد طول نمیکشد، ولی مال ما چرا... برای پیشبرد امور در کشوری مانند ایران، باید مستبد بود؛ در غیر این صورت نمیتوان در آن به پیشرفت رسید».
رک: اوریانا فالاچی،
مصاحبه اوریانا فالاچی با شاه ایران: بخش سانسورشده کتاب مصاحبه با تاریخ، بیجا، بینا، بیتا، ص 8.
او ادعا میکرد که نظام شاهنشاهی روح و جوهر قدرت، حاکمیت و وحدت ملی و نگهبان پیشرفتها و دستاوردهای تمدن بزرگ است و مردم باید به درک عمیق و بنیادی از این نظام برسند تا با قلب و روح نسلهای گذشته پیوند برقرار کنند. از نظر محمدرضا پهلوی آرمان شاهنشاهی ایران طرف قیاس با هیچ کدام از ایدئولوژیها و نظامهای سیاسی و حکومتی نیست و کاملا استثنایی است.
رک: محمدرضا پهلوی،
به سوی تمدن بزرگ، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، بیتا، صص 291-292.
به لحاظ اجرایی دستور تشکیل احزاب فرمایشی «ملّیون» و «مردم» در دهه 1330 به رهبری منوچهر اقبال و اسدالله علم و بعدها حزب «ایران نوین»، که بر سر ابراز وفاداری به سلطنت و دستیابی به قدرت رقابت داشتند، در کنار ایجاد محدودیت برای گروههای ملی، مذهبی و ایسمهای مختلف و برپایی انقلاب سفید که اصول آن هم فرمایشی و با اهداف خاص سیاسی بود، به خوبی اهتمام به دموکراسی صوری را در اندیشه محمدرضا پهلوی به نمایش گذاشت، اما این پایان کار نبود و شاه که ادعا میکرد: «اگر من دیکتاتور بودم... سعی میکردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) میبینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را بهدست بگیرم» (رک: محمدرضا پهلوی،
برگزیدهای از سخنان و نوشتههای شاهنشاه آریامهر، تهران، کتابخانه پهلوی، 1347، ص 166.) در اسفند 1353، بساط احزاب فرمایشی را نیز جمع و نظامی تکحزبی بنا و همگان را موظف کرد که یا عضو
حزب رستاخیز شوند یا از ایران بروند.
انتخابات رستاخیزی دوره بیستوچهارم مجلس نیز کاملا سطح دموکراسی را در کشور نشان میداد. اسدالله علم، وزیر دربار وقت، درباره نحوه انتخاب نمایندگان نوشته است: «... نخستوزیر در کیش به من میگفت ... که هر کس را از هر جا تو بخواهی، من وکیل خواهم کرد. هرکس باشد، هیچ فکر نکن، به من بگو تمام میکنم. خیلی هم محرمانه و درگوشی میگفت... فکر کردم و گفتم که باید دید سیاست انتخاباتی شاهنشاه و تشکیلات جدید چه خواهد بود، .... به علاوه، اگر چند نفری از سیستان و بلوچستان یا خراسان رأسا سربار من هستند، از عهده آنها برمیآیم که جابهجا کنم...».
رک: اسدالله علم،
یادداشتهای علم، ج 5، ویرایش علی نقی عالیخانی، 1382، ص 27.
شاه در مصاحبهاش با فالاچی وقتی با سؤالاتی درباره دموکراسی در ایران و آزادی مخالفان مواجه شد، در نقد دموکراسی غربی و تأیید توسعه آمرانه مبتنی بر افکار شخصی خود گفت: «من آن دموکراسی را نمیخواهم؛ چون نمیدانم با چنین دموکراسی چه باید کرد و همهاش را به شما میبخشم...».
رک: محمدرضا پهلوی،
مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص ۳۳۶.
در واقع این عبارات شاه توجیهی بود برای فرار از مردمسالاری. او برای توجیه مخالفت خود با دموکراسی و در پیش گرفتن مسیر استبدادی، آزادی را ارتکاب جرم جلوه داد و سعی کرد فضای سرکوب و سکوت را دموکراسی واقعی جلوه دهد و چنین گفت: «دموکراسی ــ اگر وجود داشته باشد ــ غیر از این کاری که ما میکنیم چه معنایی میتواند داشته باشد؟ راستی معنای دموکراسی چیست؟ برای بعضیها معنی دموکراسی این است که یکی راه بیفتد توی خیابان، در روز روشن ــ آن هم نه در یک دهکوره، در یک شهر بزرگ، در یک پایتخت ــ و جلوی مردم، بهخصوص زنها را بگیرد و بگوید: کیف پولت را به من بده. و بعد از گرفتن کیف پول چاقویش را در شکم طرف فرو کند و جلوی چشم همه، راست راست به راه خود برود. این دموکراسی است؟ آن وقت آن مملکت که در مهمترین انتخاباتش حداکثر 45 تا 50 درصد از رأیدهندگان شرکت میکنند و مردم هم همانطور که گفتم نفله میشوند و کارد توی شکمشان فرو میرود، میخواهند از ما درباره دموکراسی و حقوق بشر سؤال کنند؟ واقعا مسخره است».
رک: روزنامه
کیهان، 8 آبان 1355.
شاه مخالفان خود را خائن میخواند و آزادی بیان و عقیده مخالف را عامل هرجومرج مینامید تا فضای سرکوب و بسته سیاسی خود را با این عبارات توجیه کند: «دموکراسی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را میتوانیم یک دموکراسی کاملا سالم بنامیم... در دموکراسی ما آزادی کامل با نظم و انضباط کامل اجتماعی توأم است. ... بنابراین عدهای فریب خورده یا مغرض و یا دیوانه از آن قماش افرادی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز وجود دارند ــ و متأسفانه یک نوع "بینالملل خرابکاری" را تشکیل میدهند ــ در این کشور پروانه کار ندارند».
رک: محمدرضا پهلوی،
به سوی تمدن بزرگ، همان، صص 87-88.
بنابراین همه اصول دموکراسی از حاکمیت مردم تا آزادیها و انتخابات در نگرش و عمل محمدرضا پهلوی میتواند محدود، منقلب و استحاله شود و اراده ملوکانه با تشخیص سعادت مردم میتواند خلاف همه اصول دموکراتیک شکل بگیرد و در برابر افکار عمومی و رسانهها، با عنوان دموکراسی واقعی از آن یاد شود.
[2].
اطلاعات، 12 مهر 1345، صص 1، 2، 15 و 16.