14 اسفند 1345
درگذشت دکتر مصدق
روزنامه «اطلاعات» نوشت: با کمال تأسف اطلاع یافتیم که امروز آقای دکتر
محمد مصدق در سن ۸۷ سالگی دارفانی را به درود گفت.
آقای دکتر غلامحسین مصدق، فرزند ایشان که معالجات پدر خود را زیر نظر داشت، در مورد کسالت آقای دکتر محمد مصدق اظهار کرد: از چند ماه قبل آقای دکتر مصدق به بیماری سرطان فک مبتلا گردید و بلافاصله تحت درمان قرار گرفت. با وجود معالجات منظم و دو بار عمل جراحی در بیمارستان نجمیه متأسفانه حال ایشان از غروب چهارشنبه رو به وخامت گذاشت و این بار در ناحیه معده نیز خونریزی شروع شد و بلافاصله بار دیگر به بیمارستان نجمیه منتقل گردید تا آنکه سحرگاه امروز چشم از جهان پوشید.
آقای دکتر مصدق در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه بستری بود و طی مدت بستری شدن اخیر روزی دو بار به ایشان خون تزریق میشد و آخرین تزریق ساعت ۱۰ دیشب صورت گرفت، ولی بر اثر خونریزی شدید تزریق خون دیگر مؤثر نشد.
[1]
دیدار شاه با آخوندهای درباری در خوزستان!
روزنامه «اطلاعات» نوشت: آقایان علما و روحانیان خرمشهر و آبادان ساعت 9:30 صبح دیروز در محل اقامت شاهنشاه به حضور ملوکانه بار یافتند.
در آغاز استاندار خوزستان ضمن معرفی حضار، به عرض رسانید که علما و روحانیان این دو شهر مانند سایر روحانیان این استان در اجرای هدفهای بزرگ شاهنشاه آریامهر در انجام وظایف دینی و میهنی خود کوشا هستند و با تدریس در کلاس پیکار با بیسوادی و شرکت در انجمنهای خیریه و شیر و خورشید سرخ و کارهای اجتماعی، خود را با پیشرفتهای مملکتی و هدفهای انقلاب سفید ایران همگام کردهاند.
استاندار خوزستان همچنین به عرض رسانید که روحانیان دو شهرستان خرمشهر و آبادان جملگی روشنبین و روشنفکر هستند و با ساختن مدارس و بیمارستان تاکنون توانستهاند در اجرای نیات شاهنشاه گامهای بلندی بردارند.
سپس از طرف چند تن از آقایان علما و روحانیان نیز مطالبی به عرض رسید.
شاهنشاه آریامهر فرمودند: بسیار خوشوقتم که علما و روحانیان این منطقه پی به اهمیت برنامههای جدید بردهاند. برنامههای ما بر پایههای اصول نُهگانه انقلاب ایران بنا شده و همانطور که خود آقایان علما توضیح دادند، منطبق با موازین دینی و مذهبی میباشد و عقیده دارم که هر اجتماع هر قدر هم پیشرفته باشد، اگر پایبند دین و مذهب نباشد، رو به فساد میرود.
[2]
به کلیه دبستانها و دبیرستانهای پایتخت دستور داده شد: دانشآموزان نباید عیدی بدهند
به کلیه مدیران مدارس تهران دستور داده شد که به هیچ وجه نباید از دانشآموزان پولی بابت پرداخت عیدی به کارکنان مدارس گرفته شود.
این موضوع طی بخشنامهای از طرف اداره آموزش و پرورش استان تهران صادر شد.
در این بخشنامه همچنین اضافه شده است که دبستانها و دبیرستانها اجازه ندارند در نمایشاتی که ترتیب میدهند بابت مشاهده آن از محصلین پولی بگیرند.
یکی از افراد سرشناس آبادان خودکشی کرد
صبح امروز جنازه یکی از افراد سرشناس آبادان به نام مصطفی افشار در خانهاش پیدا شد و برای کالبدشکافی و تعیین علت فوت به سردخانه شرکت ملی نفت منتقل گردید.
گفته میشود وی به علت نامعلومی با خوردن چند قرص «لومینال» خودکشی کرده است.
مراسم تشییع جنازه وکیلی
بامداد امروز مراسم تشییع جنازه وکیلی، سفیر ایران در اردن هاشمی، از مسجد سپهسالار انجام گرفت.
در این مراسم وزیر خارجه، رؤسای ادارات، سفرای سابق، دوستان و بستگان وی و سفیر و اعضای سفارت اردن هاشمی در تهران شرکت داشتند.
از طرف دولت و وزارت خارجه و سفارت اردن و سایر افراد دسته گلهای متعددی فرستاده شده بود که همراه جنازه حمل میشد. جنازه تا سرچشمه به دوش تشییع شد و از آن پس تا آرامگاه سپهبد زاهدی با آمبولانس حمل و در همان جا به خاک سپرده شد.
نابسامانی کتابهای درسی دانشگاه
روزنامه «اطلاعات» در گزارشی نوشت: دانشگاه که اینک در جهت گسترش دانشکدهها و تکمیل ساختمانها پیشرفت عمومی این مؤسسه بزرگ علمی قدمهای مثبتی برمیدارد بهجا و ارزنده خواهد بود که درباره کتابهای درسی خود فکری بکند.
در حال حاضر هیچ نوع تمرکزی در مورد چاپ و یا نظارت بر کتب درسی دانشگاهی وجود ندارد، و هیچ مقام مسئولی در دانشگاه خود را موظف نمیداند که نحوه تألیف و ترجمه و چگونگی سطح مطالب و کیفیت این کتابها را کنترل نماید.
هنوز ساعتها از وقت پرارزش دانشجویان دانشکدههای مختلف صرف نوشتن جزوههایی میگردد که سالهاست بدون هیچ تغییر و حذف و یا اضافه کردن یک کلمه تقریر میگردد.
جالب این است که برای تعدادی از دروس کتاب وجود ندارد و طرز تقریر روش تدریس استاد مربوطه طوری است که امکان تهیه یادداشت نیز مقدور نمیگردد.
ظریفی میگفت: دانشجویان اگر در دانشگاه مطلبی به معلوماتشان اضافه نشود، لااقل تندنویس ماهری بار میآیند.
کتابهای چاپ دانشگاه در تعداد کم چاپ میشود که این تعداد نیز به وسیله کتابفروشیها احتکار میگردد و دانشجو مجبور است یک کتاب را به دو و احیانا سه برابر قیمت اصلی خریداری کند و این مشکلات هنگام امتحانات دانشگاه بیشتر و بهتر محسوس میگردد.
از طرف دیگر مطالب بعضی کتابها کاملا کهنه شده و محتوی مطالب و فرضیههای آن دیگر به درد نمیخورد و حتی مردود است. انشای کتابها ثقیل و غیر قابل فهم میباشد و دانشجو باید با کمک رمل و اسطرلاب از آنها سر در بیاورد. در ترجمه کتابها مطالب اصلی کاملا قلب شده است و خواننده کتاب از آن چیزی سر در نمیآورد و از مطالعه آن کسل و خسته میشود.
هایله سلاسی در استانبول
هایله سلاسی، امپراتور حبشه که روز پنجشنبه گذشته وارد ترکیه شد، امروز از استانبول دیدن کرد و یک سلسله مذاکرات سیاسی با رهبران ترکیه به عمل آورد.
امپراتور حبشه تا روز دوشنبه در ساحل بسفر به سر خواهد برد.
هیئت اقتصادی اردن به تهران میآید
«رویتر» از امان گزارش داد: به منظور تعیین تاریخ قطعی جهت آغاز مذاکرات اقتصادی بین دو کشور ایران و اردن میان مقامات اردن و مقامات ایرانی تماسهایی برقرار شده است.
حاتم الذوبی، وزیر اقتصاد اردن، اعلام کرد که یک هیئت اردنی جهت انجام مذاکرات عازم ایران خواهد شد. هدف از این مذاکرات افزایش میزان صادرات اردن بر طبق موافقتنامه سال ١٩٦٣ اردن و ایران میباشد.
این هیئت اردنی پس از تعیین تاریخ مذاکرات به سوی ایران عزیمت خواهد کرد.
انتصابات شهرداری
آقای عباس واقفی از طرف شهردار تهران به سمت معاون اداره کل روابط عمومی، رئیس اداره اطلاعات و مطبوعات شهرداری منصوب و مشغول به کار شد.
به موجب حکم صادره آقای پرویز آزادی نیز به سمت رئیس اداره نشریات شهرداری تعیین گردید.
«تهران با کمبود وسیله نقلیه عمومی روبهروست»
روزنامه «اطلاعات» در یک گزارش نوشت: در خطوط اتوبوسرانی تهران، تهران و حومه و محلات پرجمعیت شمال شهر، خیابانهای فرعی، خطوط اتوبوسهای کوچک (سرویس مینیبوس) دایر میگردد.
با اجرای طرح تاکسیمتر مسلما استفاده از تاکسی برای گروه زیادی از تاکسیسواران شهر، که راهشان دور است، مقدور نخواهد بود؛ بنابراین تعداد زیادی از مسافران تاکسی مسافر اتوبوس و تاکسیسرویس خواهند شد. تعداد اتوبوسها و تاکسیسرویسهای موجود کفاف مسافران کنونی خود را نمیدهند چه رسد به روزی که عده زیادی از مسافران تاکسی هم به آنها اضافه شوند.
در چنین شرایطی که مسلما بیشتر باعث ناراحتی مردم خواهد شد استفاده از وسیله نقلیهای مثل اتوبوس کوچک یا هر وسیله دیگری نه تنها مفید، بلکه ضروری به نظر میرسد؛ زیرا تهران با کمبود وسیله نقلیه عمومی روبهروست؛ درحالیکه زیادی وسیله نقلیه شخصی مشکل عبور و مرور تهران را بهوجود آورده است.
[3]
پینوشتها:
[1] .
اطلاعات، 14 اسفند 1345، صص 1 و 17. در مرداد سال 1335 سه سال محکومیت زندان دکتر مصدق پایان یافته بود و دیگر دلیلی برای ادامه حبس یا تحت نظر قرار گرفتن او در هیچ نقطهای از کشور وجود نداشت، اما وقتی دوران سهساله محکومیت زندان مصدق در سال 1335 پایان یافت، هنوز اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور بهشدت بحرانی بود و بهرغم تداوم سیاستهای سرکوبگرانه حکومتِ برآمده از کودتا، هنوز مخالفتها و انتقادات از حکومت و حامیان انگلیسی و آمریکایی آن در میان اقشار مختلف مردم ایران شعلهور بود. بههمین دلیل این نگرانی بهجد در حکومت و احیانا حامیان خارجی آن وجود داشت که هرگاه دکتر مصدق بعد از آزادی از زندان بهمیان مردم بازگردد بهدلیل شخصیت کاریزماتیکی که پیدا کرده بود، بار دیگرمخالفتها با حکومت کودتایی پهلوی از سرگرفته شود. بنابراین تصمیم گرفته شد با تبعید او بهاحمدآباد، ولو بهصورت غیرقانونی رابطه دکتر مصدق با جامعه ایرانی گسیخته و حتیالمقدور بهطور کامل قطع شود.
دوران دهساله تبعید دکتر مصدق در سالهای 1335 تا 1345 هم با تحمل فشارها و دشواریهای جسمی و روحی زیادی همراه بود. اگرچه طی ماههای نخست تبعید، دکتر مصدق برای آمد و شد در محیط روستا و ارتباط با اهالی چندان مشکلی نداشت، اما بهتدریج طبق خواسته شاه محدودیتها افزایش یافت و با استقرار تماموقت مأمورانی از شهربانی و ساواک در محل زندگی دکتر مصدق، روابط و آمد و شدهای او با اهالی به حداقل ممکن تقلیل یافت؛ تا جایی که جز اعضای خانواده هیچکس دیگری اجازه نداشت با او ملاقات کند. البته او در طول دوران تبعیدِ اخیر، تقریبا هیچگونه مخالفت سیاسی مؤثری با حکومت پهلوی نکرد، اما در برهه فعالیت جبهه ملی دوم در سالهای 1339- 1342 مکاتبات زیادی با رهبران جبهه ملی انجام داد که عمدتا ناظر به لزوم اتحاد تشکلهای عضو جبهه ملی و همبستگی و همگامی رهبران آن جبهه در یافتن راهکارهایی مؤثر برای ادامه حیات جبهه ملی دوم در چهارچوب نظام سیاسی موجود بود، اما همانطور که میدانیم تلاشهای دکتر مصدق برای اتحاد و تداوم فعالیت و حیات جبهه ملی دوم به جایی نرسید و بهویژه فشارهای تمامناشدنی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی حکومت موجب شد اکثری از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی در دوره گسترش قیام جریان اسلامیِ تحت رهبری امام خمینی در مخالفت با طرحهای موسوم به اصلاحات انقلاب سفید (در سالهای 1341- 342) دستگیر و زندانی شوند و در همان حال اعضا و هواداران آن در بیرون از زندان به انحای گوناگون تحت فشار حکومت قرار گیرند و همین امر باعث شد نهایتا
اللهیار صالح برخلاف تمایل دکتر مصدق سیاست صبر و انتظار در پیش بگیرد و در اواسط سال 1342 فعالیت و حیات جبهه ملی دوم را خاتمهیافته اعلام کند.
البته دکتر مصدق به تلاشهایش برای بازسازی جبهه ملی ادامه داد و باعث شد جبهه ملی سوم شکل بگیرد. اما این جبهه اخیر هم با فشارهای فزایندهتر ساواک مواجه شد و ناگزیر مجبور شد در اواسط سال 1343 به فعالیت خود پایان بدهد.
در آن میان با آغاز و تداوم برنامه اصلاحات ارضی، با نظر مساعد دکتر مصدق تقریبا تمام زمینهای کشاورزی روستای شخصی او (احمدآباد) میان کشاورزان و زارعان آن روستا تقسیم شد و فقط همان محوطهای که ساختمان محل زندگی مصدق در آن بنا شده بود، در مالکیت وی باقی ماند.
ضمن اینکه وقتی از اوایل دهه 1340 دور جدیدی از فشارهای سیاسی و امنیتی ـ انتظامی حکومت بر مخالفان و منتقدان سیاسی از اقشار و گروههای مختلف آغاز شده و ادامه یافت، دامنه محدودیتها و فشارها بر شخص دکتر مصدق هم فزونی پیدا کرد؛ تا جایی که طی یکی دو ساله پایانی عمر دکتر مصدق، ارتباط او نهتنها با دوستاران و همرزمان سیاسیاش کاملا قطع شده بود، بلکه آمد و شدها و مراوداتش حتی با اعضای خانواده هم با دشواریهایی روبهرو شده بود. آنچه بود وقتی دکتر مصدق بعد از ماهها دست و پنجه زدن با بیماری نهایتا در بیمارستان نجمیه درگذشت، دستگاههای امنیتی مانع از حضور مردم در مراسم تشییع و تدفین پیکر او شدند و تقاضای خانواده مصدق مبنی بر دفن پیکر ایشان در آرامگاه شهدای 30 تیر 1331 با مخالفت شخص شاه روبهرو شد و بدینترتیب پیکر دکتر مصدق در فضایی توأم با رعب و وحشت، توسط خانواده و شماری اندک از هواداران ایشان به باغ شخصی او در روستای احمدآباد حمل و به خاک سپرده شد.
رک:
تبارشناسی تبعیدهای دکتر محمد مصدق؛ در گفتوگو با مظفر شاهدی
[2] .
اطلاعات، 14 اسفند 1345، صص 1 و 17. شرایط روحانیون در زمان حکومت پهلوی متفاوت بود. دوران پهلوی اول به طور کلّی به واسطه مخالفتهای صریح و آشکار رضاشاه با مذهب و روحانیون همواره نوعی مقابله و تخاصم میان دربار و روحانیون برقرار بود. هرچند در مواقعی رضا پهلوی تلاش کرد با نزدیک شدن به روحانیون به واسطه ایشان مشروعیت لازم را کسب کند تا از شدت اعتراضات نیز بکاهد، ولی این امر، به دلیل تخاصمی که پس از رسیدن به سلطنت با مذهب به خرج داد، هیچگاه میسر نشد.
بااینحال محمدرضا پهلوی پس از کودتای 28 مرداد و تسلط کامل بر ساختار حکومت، به مخالفت آشکار با مذهب و روحانیون نپرداخت و تلاش کرد از میان روحانیون کسانی را به عنوان نزدیکان خود برگزیند تا به واسطه ایشان هم نگاه مثبت مردم را با خود همراه سازد و هم اینکه مانع از یکدست و یکرأی شدن روحانیون و حوزههای علمیه علیه وی و حکومتش شود. در این بین برخی از روحانیون خواسته یا ناخواسته با نزدیکی به دربار پهلوی در مسیری قرار گرفتند که مقاصد و اهدافشان با حکومت پهلوی یکسان و همراه بود.
روحانیت همواره به عنوان سنگر مهمّی در مقابل استبداد حکومتهای فاسد قرار داشتند و به همین دلیل مردم ایشان را به عنوان رهبران خود در مبارزات و انتقادها از حکومت برمیگزیدند. بااینحال برخی از روحانیون به تعبیر حضرت امام «روحانیون ناصالح» بودند که نه تنها برای مردم قدمی برنمیداشتند، بلکه اسلام را نیز به نابودی میکشاندند و در نهایت با نوع فعالیت خود صدمات جبرانناپذیری به مردم و جامعه وارد میکردند.
اصطلاح «آخوند درباری» برای نخستینبار توسط حضرت امام استفاده شد. وی نسبت به جایگاه روحانیت حساسیّت بسیار ویژهای داشتند و این قشر را نسبت به مسائلی که برای مردم، جامعه و کشور رخ میدهد بیش از سایر اقشار مسئول میدانستند؛ زیرا وظیفه هدایت مردم بر عهده روحانیون و علمای دین میباشد. از این روی وظایف و تکالیف بسیار سنگینی بر دوش آنان بوده است.
طبیعتا اگر روحانیون در انجام وظایف خود کوتاهی کنند مسیر حرکت صحیح جامعه با مشکل همراه خواهد شد. ناگفته پیداست که حرکت این گروه در راستای اهداف حکومتهای طاغوتی گناهی به مراتب بزرگتر از کوتاهی محسوب میشود. از این رو حضرت امام(ره) نسبت به روحانیون درباری که در خدمت حکومت پهلوی بوده واکنش بسیار شدیدی نشان دادند و دراینباره فرمودند: «خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد، آنقدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمیخورد. در روایات هست که آخوند فاسد و ملای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعضی از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است».
حضرت امام با مشاهده روحانیونی که به جای مخالفت با برنامهها و اقدامات حکومت پهلوی، همسو و همراه با این حکومت اقدام به تبلیغ و دفاع از شخص شاه و دربار وی نمودند، جامعه و مردم را نسبت به این افراد آگاه ساخت و این جریان را به «ابوهریره» و «شریح قاضی» تشبیه میکند که دربار برای پیشبرد اهداف خود این افراد را معمم کرده بود. امام خمینی دراینباره میفرمایند: «اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند».
حضرت امام اگرچه ارزش بسیار زیادی برای روحانیت و لباس آن قائل هستند، ولی روحانیونی را که عملا در اختیار دربار و مقاصد محمدرضاشاه حرکت میکنند خارج از دین و مفسد خطاب میکنند؛ زیرا این افراد نه از اسلام درکی دارند و نه دین را میشناسند. این گروه در منظر حضرت امام جز برای گمراه کردن مردم اقدامی نمیکنند. از همین رو بود که حضرت امام این افراد را از ساواک بدتر میدانست؛ زیرا نیروهای ساواک و دربار ادعایی در ترویج دین و اسلام نداشتند و آشکارا اقدام به نفی دین مینمودند، ولی این روحانیون با بر تن کردن لباس پیامبر(ص) به عنوان مبلّغان دین اسلام عملا در مسیر طاغوت گام برداشته و از هیچ عملی برای برقراری و ماندگار حکومت پهلوی دریغ نمیکردند. باید به این نکته توجه داشت که بهتدریج و در فرایند مبارزات انقلابی امام خمینی و پررنگتر شدن نقش روحانیون از یک طرف از تعداد از این روحانیون نیز کاسته شد و از سوی دیگر آنان با انتشار اسلامی که منادی انقلاب بود به حاشیه رفتند.
رک:
انتقادات امام خمینی به «آخوند درباری»
[3] .
اطلاعات، 14 اسفند 1345، صص 3، 4، 10، 16، 17، 19 و 20.