پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ شیخ فضلالله نوری، روحانی شیعی که در تاریخ اندیشه سیاسی اسلام و ایران با عنوان روحانی حامی مشروطه مشروعه شناخته میشود، در روز 3 دیماه سال 1222ش در شهرستان نور استان مازندران دیده به جهان گشود. او پسر یکی از روحانیون وقت، یعنی ملا عباس نوری مازندرانی، بود. دوران ابتدایی را در منطقه بلده مرکز شهرستان نور گذراند. ایشان پس از تکمیل تحصیلات خود در دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل به نجف اشرف نقل مکان کرد و راه تحصیلات حوزوی را در پیش گرفت. او پس از چندی به سامرا رفت و شاگرد میرزای شیرازی، که قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان بود، شد و از محضر وی استفاده بسیار کرد. در همین حال، ایشان از محضر استادان بزرگی همچون شیخ فضلالله مجتهدی، میرزا حبیبالله رشتی و شیخ راضی نجفی نیز بهره برد.
[1]
طولی نکشید که به واسطه استعداد و پشتکار در کار به درجه اجتهاد نایل شد. در بین علمای نجف تنها کسی بود که هم در فقه تبحر داشت و هم آگاه به زمانه خودش بود و در امور دینی سلوک داشت. ایشان مورد احترام اقلیتهای دینی همچون زرتشتیها نیز بود. همین ویژگیها و خصایص موجب شد آیتالله میرزای شیرازی بهترین شاگردش را به تهران بفرستد که چشم و گوش و زبان شیخ در تهران باشد و به امور دینی و شرعی مردم بپردازد. در نتیجه بعد از طی مراحل متعدد فقهی و علمی جهت تبلیغ معارف اسلامی به ایران بازگشت و در تهران سکونت گزید. او بر این باور بود که ملای امروز باید عالم به مقتضیات زمان باشد و روابط و مناسبات سیاست جهانی و روابط میان کشورها را بهخوبی بداند.
[2]
اولین نقطه عطف در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی
مبارزه شیخ با انحرافها و اعوجاجها پیش از بازگشت ایشان به ایران آغاز شده بود، اما اولین جرقه در مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی در هنگامه نهضت تنباکو صورت پذیرفت. در حالی که مردم زیر بار مالیاتهای سنگین و مشکلات اقتصادی کمر خم کرده بودند شاه قاجار مشغول خوشگذرانی و واگذاری امتیاز به بیگانگان بود. یکی از این امتیازات که به نقطه عطفی در مبارزات مردم ایران بدل شد امتیاز تالبوت بود؛ امتیازی که اختیار انحصاری توتون و تنباکو را به مدت پنجاه سال به شخصی به نام تالبوت واگذار میکرد و ضربه سنگینی به استقلال سیاسی و اقتصادی کشور وارد میساخت. عوارض و پیامدهای ناشی از این قرارداد سبب شد قیامی علیه این سیاست
ناصرالدینشاه آغاز گردد. این حرکت گسترده مردمی علیه حاکمیت در تهران به رهبری دو روحانی انجام شد که یکی از آنها شیخ فضلالله نوری و دیگری میرزا حسن آشتیانی است.
[3]
مواضع شیخ هنگام انقلاب مشروطه
مضاف بر این، هنگامی که مظفرالدینشاه به قدرت رسید برای آرام کردن اوضاع کشور از اعتبار شیخ فضلالله نوری بهره جست. وقتی ظلم و استبداد به حد عالی رسیده بود به فلک بسته شدن تجار تهران توسط عینالدوله صدراعظم و حاکم تهران جرقهای شد برای اعتراض به این وضع اسفناک و شیخ همراه علمای تهران در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن کردند. در آنجا بود که شیخ همراه همفکران خود پیشنهاد تأسیس عدالتخانه را مطرح کردند. او بر این باور بود که نمایندگان حقیقی مردم باید در قالب اصناف و اتحادیهها در مرکز کشور جمع شوند و امر قانونگذاری را بر عهده گیرند. آنها در امر قانونگذاری باید نظر اکثریت را لحاظ کنند با این حال این رأی اکثریت نباید با شرع مقدس مغایرت داشته باشد. در حقیقت از نظر شیخ قوانینی که در کشوری اسلامی همچون ایران وضع میشود باید در چهارچوب مبانی و موازین اسلامی و دینی باشد و نباید از آن تخطی نماید.
[4]
بعد از مدتی روحانیون تصمیم گرفتند که تحصن خود را از تهران به قم منتقل کنند و در حرم حضرت معصومه(س) بست نشینند. در نتیجه شیخ فضلالله به همراه برخی از علما راهی قم شدند. در این میان قیام مسیر دیگری را نیز در پیش گرفت. با تحریک انگلستان و برخی از روشنفکران داخلی برخی از انقلابیون به سفارتخانه انگلستان پناه بردند و شعار مشروطه را سر دادند. از این مقطع به بعد بود که درخواست تأسیس عدالتخانه با خواست مشروطهخواهی انقلابیون روبهرو شد و به این ترتیب نهضت مشروطیت نام گرفت. وقتی که شیخ فضلالله را از حضور انقلابیون در سفارت بریتانیا مطلع کردند وی خطاب به روحانیون و همرزمانش گفت: «مشروطهای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون آورد، به درد ما ایرانیها نمیخورد».
[5]
آیتالله شیخ فضلالله نوری، آیتالله سیدمحمد طباطبائی و مؤانسان دیگر
شماره آرشیو: 432-1ع
مواضع شیخ بعد از پیروزی انقلاب مشروطه
در نهایت انقلابیون توانستند انقلاب خود را به نتیجه رسانند و شاه وقت را به صدور فرمان مشروطیت راضی کنند. یکی از کارهایی که همانند هر انقلابی باید صورت میگرفت نوشتن قانون اساسی جدید کشور بود. تقریبا از اینجا بود که راه شیخ از انقلابیون جدا شد و تأکید ایشان بر مشروطه مشروعه از اینجا آغاز گردید. شیخ فضلالله خواهان قانونی بود که بر پایه احکام اسلام باشد و این با رأی و نظر اکثر انقلابیون در تضاد بود. شیخ بر این باور بود که مذهب شیعه اثنیعشری باید بهصراحت در قانون اساسی ذکر شود و جمعی از فقها بر قوانین صادره از مجلس شورای ملی نظارت کنند، اما دیدگاههای او به مذاق اکثریت جمع خوش نیامد و در نتیجه شیخ فضلالله مجلس مؤسسان قانون اساسی را ترک گفت.
[6]
مخالفان او نیز وی را به قدرتطلبی متهم کردند و گفتند چون وی به قدرت نرسیده و ریاستی پیدا نکرده راه مخالفت را در پیش گرفته است. مخالفان وی او را حتی به همراهی با حکومت استبدادی نیز متهم کردند که او بهصراحت گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه گمراه و گمراهگر مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. ایها الناس من به هیچ وجه مخالف فکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه دخلیت خود را در تأسیس آن اساس بیش از همه کس میدانم، صریحا میگویم همه بشنوید و به غایبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی میخواهند که اساسش به اسلامیت باشد و برخلاف شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذراند. من همچنین مجلسی میخواهم».
[7]
اجتماع گروه کثیری از مردم در کنار چادر آیتالله شیخ فضلالله نوری و سیدعلی آقا یزدی
در میدان توپخانه در حمایت از مشروطه مشروعه
شماره آرشیو: 538-4ع
با وجود مواضع صریح و روشنگرانه شیخ فضلالله نوری اما تبلیغاتی که علیه شخص وی شد مانع از آن گردید که صدای او به درستی شنیده شود. در نهایت روشنفکران و تجددخواهان بودند که حرفشان به کرسی نشست و توانستند قانون اساسی دلخواه خود را در سال 1285ش به تصویب رسانند. اما عمر مظفرالدینشاه چندان به درازا نکشید و وی به دلیل بیماری درگذشت. با روی کار آمدن محمدعلیشاه و شیوه اقتدارگرایانه حکومت وی انقلاب مشروطهخواهان دچار چالش اساسی شد. محمدعلیشاه، که به حکومت مردم باوری نداشت و مشی استبدادیاش بر همگان آشکار بود، دستور داد تا مجلس به توپ بسته شود و بدینترتیب تمام دستاوردهای مشروطه از میان برداشته شد. این حادثه تنها دو سال پس از انقلاب مشروطه و در سال 1287ش رخ داد و به استبداد صغیر شهرت پیدا کرد.
توطئه علیه شیخ فضلالله
اما مشروطهخواهان بیکار ننشستند و به مبارزه علیه حکومت محمدعلیشاه ادامه دادند تا اینکه در نهایت توانستند از شمال و جنوب کشور تهران را فتح کنند. بدینترتیب دوباره مجلس باز شد و کشور با دورهای از فترت و بیثباتی روبهرو گردید. در این میان اما یکی از حوادث مهم فتح تهران مقابله مشروطهخواهان با شیخ فضلالله بود که وی را به همکاری با استبداد محمدعلیشاه متهم کردند. در حقیقت بعد از فتح تهران انقلابیون شیخ را مانعی بر سر راه اهداف خود دیدند و تلاش کردند وی را از سر راه بر دارند. آنها بر این باور بودند تا وقتی شیخ زنده است مردم را علیه مشروطهخواهی میشوراند. در نتیجه دادگاهی ظاهری و صوری برپا و وی را به اتهام همکاری با استبداد به اعدام محکوم کردند. آنها شیخ را در قتلهایی که توسط محمدعلیشاه انجام شد دخیل میدانستند. دادگاهی که حکمش از پیش مشخص بود سرانجام شیخ را در مردادماه سال 1288ش در میدان توپخانه تهران به دار آویخت. بدینترتیب آزادیخواهان نیز به واسطه ذهنیت استبدادزده، که ریشه تاریخی دارد، خود مستبد از آب درآمدند و نتوانستند کسی را که باور و افکارش با آنها متفاوت بود تحمل کنند و در نتیجه صدای مخالف خود را در نطفه خفه کردند.
[8]
در این میان اما دفاعیه شیخ در دادگاه بسیار جالب است. شیخ در دادگاه در دفاع از خود میگوید: «آقایان قضات! آیا در روز قیامت میتوانید جواب من را بدهید؟ نه من مرتجع بودم و هستم و نه
سیدعبدالله بهبهانی و حاج آقا طباطبائی مشروطهخواه هستند. فقط محض این بود که مرا خوار کنند و کنار بزنند. نزد من و آن دو رهبران روحانی جنبش مشروطه، موضوع ارتجاع و اصول مشروطه در میان نبود. اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم».
[9]
تصویری هم از پیکرش بر بالای دار هنوز وجود دارد و این همان تصویری است که جلال آل احمد، نویسنده مشهور، گفت: «و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».
[10]
اعدام شیخ فضلالله نوری در میدان توپخانه
شماره آرشیو: 779-۲ع
پینوشتها:
[1] . مهدی انصاری،
شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، تهران، امیرکبیر، صص 30-40.
[3] . هاشم محیط بافی،
مقدمات انقلاب ایران، تهران، انتشارات فردوسی، 1363، ص 92.
[5] . محمد ترکمان،
مجموعهای از رسائل، اعلامیهها و مکتوبات و روزنامه شیخ فضلالله نوری، ج 2، تهران، رسا، ص 148.
[8] . مهرداد خدیر، شیخ فضلالله نوری؛ اعدام با حکم شیخ ابراهیم زنجانی، عصر ایران؛ قابل بازیابی در:
https://www.asriran.com/fa/news/796243/
[10]. جلال آل احمد،
در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات به سخن، 1398، ص 145.