پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ احمد میرفندرسکی آخرین وزیر امور خارجه ایران در حکومت محمدرضا پهلوی بود. وی در سال 1297 در تهران در یکی از محلههای قدیمی خیابان امیریه در منزل پدر بزرگ خود، علیقلی انصاری ملقب به مشاءالممالک به دنیا آمد و یازده سال در آن منزل با پدر و مادر خود زندگی کرد. پدر او از صاحبمنصبان وزارت خارجه و دارای پیشینه درازی در عرصه سیاست بود. میرفندرسکی تحصیلات خود را در مدرسه آلمانی محل مأموریت پدر خود یعنی تفلیس انجام داد و در شانزدهسالگی به تهران مراجعت کرد و وارد مدرسه دارالفنون و کالج البرز شد. پس از چهار سال مدرسه را به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به دانشکده حقوق دانشگاه تهران وارد شد. با توجه به مشکلاتی که در ادامه برای وی ایجاد شد، میرفندرسکی از تحصیل در دانشگاه تهران محروم شد. در نتیجه در سال 1316 به بیروت رفت و وارد دانشگاه آمریکایی بیروت شد. او متعاقبا به دانشگاه فرانسویزبان سان ژوزف منتقل گردید و در آنجا در رشته حقوق فارغالتحصیل شد.
[1]
رشد پلهای در وزارت امور خارجه
میرفندرسکی در سال 1321 وارد وزارت امور خارجه شد و تا چهل سال بعد از آن مراحل را از ضابطی تا وزارت یکی یکی طی کرد. پس از خدمت در اداره تشریفات و اداره دوم سیاسی (اروپای شرقی) به عنوان دبیر سوم به مسکو فرستاده شد. در سال 1332 برای مدت کوتاهی به تهران بازگشت و مدیر اداره دوم سیاسی شد. میرفندرسکی در همان سال، مأمور به لاهه شد و آنجا در سال 1335 از دبیر دومی به دبیر اولی ارتقا یافت. در بازگشت به تهران در سال 1336، مدیریت اداره پیمانها را عهدهدار شد. سپس به مدت سه سال به عنوان کنسول به دهلی اعزام گردید. در سال 1339 او به عنوان سرکنسول به استانبول منتقل گردید. در 1341 در سمت مدیر اداره مالی به وزارت امور خارجه بازگشت. تجربیات بینالمللی میرفندرسکی در سال 1341 تکمیل شد؛ چرا که با هیئت اعزامی به سازمان ملل به نیویورک رفت و در کمیته ششم اجلاس عمومی سازمان ملل به فعالیت پرداخت. در سال 1342 مدیر اداره دوم سیاسی و سپس مدیرکل امور سیاسی وزارتخانه شد. در سال 1343 نیز به درجه سفیری ارتقا یافت و پس از آن معاون وزیر در امور سیاسی (سومین رده در مراتب سازمانی وزارتخانه) گردید.
[2]
احمد میرفندرسکی
شماره آرشیو: 2991-۵ع
در دفاع از کاپیتولاسیون
میرفندرسکی رفتهرفته پلکان ترقی را پیمود و در دهه 1340 به معاونت پارلمانی و سیاسی وزارت امور خارجه منصوب شد. یکی از کارهایی که او در این مقام انجام داد، دفاع از «لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی» معروف به کاپیتولاسیون بود که در 3 مرداد 1343 در جلسه فوقالعاده مجلس سنا به صورت ماده واحده منضم به قرارداد وین به تصویب رسید.
[3] از دید میرفندرسکی این ماده واحد حکم دستمالی را داشت که بر سری که درد نمیکرد، بستند. وی معتقد است که از این هم میشود فراتر رفت و عنوان کرد که پوست خربزهای بود که دشمنان آمریکا در ایران زیر پای دولت متکی به آمریکا، یعنی دولت
حسنعلی منصور گذاشتند!
[4]
میرفندرسکی به دلیل پایبندی و اطاعت از شاه و ساختار سیاسی، از این لایحه دفاع کرد. البته خود منصور نیز تلاشهایی در جهت تصویب این لایحه انجام داد که یکی از آنها بی اهمیت جلوه دادن آن بود. مجلس سنا در مقابل استراتژی اتخاذی منصور مبنی بر بیاهمیت جلوه دادن کاپیتولاسیون منفعل شد. تنها عیسی صدیق بود که درباره معافیت بند «واو» ماده اول قرارداد وین توضیح بیشتر خواست. در پاسخ، میرفندرسکی، معاون وزارت امور خارجه، عنوان کرد که با دستگاههای مختلف مملکت به این نتیجه رسیدهاند که اعطای این مصونیتها و این مزایا ضرری برای دولت شاهنشاهی ندارد و معافیت مالیاتی، معافیت مسکن و تغذیه مهم نیست. میرفندرسکی تصویب این قانون را ضرورتی برای تداوم همکاری ایران با دولت آمریکا دانست. بنابراین معاون وزارت امور خارجه کاپیتولاسیون را تنها در ردیف یک معافیت مالیاتی معرفی میکند و سناتور نیز بدون اینکه بخواهد از متن قرارداد وین آگاه شود، این اظهارات را قبول میکند و این نمونه دیگر تلاش دولت برای تصویب این لایحه است.
[5]
ملاقات وزیر خارجه آمریکا با احمد میرفندرسکی
شماره آرشیو: ۱-5936-۱۱ع
در اندیشه نزدیکی به شوروی
میرفندرسکی به زبان روسی تسلط کامل داشت و از همان ابتدا در اداره دوم سیاسی مشغول به کار شد؛ ادارهای که به روسیه یا به عبارت دیگر، اتحاد جماهیر شوروی مربوط بود. میرفندرسکی به عنوان اولین مأموریت خود راهی مسکو شد و در آنجا با مجید آهی، سفیر ایران در روسیه، کار کرد.
[6] میرفندرسکی به علت مأموریت پدرش در تفلیس و بیروت به زبانهای روسی و آلمانی مثل زبان مادری تسلط داشت. فرانسه خوب میدانست و با زبان انگلیسی نیز آشنا بود. در نتیجه غالبا به مأموریت مسکو میرفت و در زمان پادگورنی و برژنف به مدت شش سال، یعنی بین سالهای 1344 تا 1350، سفیر ایران در شوروی بود. کوششهای او در توسعه روابط ایران و شوروی در ابعاد گسترده به نزدیک شدن دو کشور بسیار کمک کرد.
[7]
در چنین شرایطی جراید از میرفندرسکی در مورد چگونگی روابط دولتین میپرسیدند و وی پاسخ میداد که خوب نیست، بلکه فوقالعاده خوب است. سخن او گزافه نبود؛ چون اقتضای سیاست خارجی شورویها آن روزها این بود که با دولتهای مسلمان روابط نزدیک برقرار کنند. تیرگی روابط میان چین و شوروی از یکسو و نزدیکی دو ابرقدرت آمریکا و شوروی از طرف دیگر به این سیاست کمک کرده بود. میرفندرسکی به علت تسلط به زبان روسی، توانسته بود با زعمای دولت شوروی رابطه دوستانهای برقرار کند و با وجودی که گرومیکو، وزیر خارجه شوروی، به کمتر سفیری وقت ملاقات میداد، برای میرفندرسکی احترام خاصی قائل بود و فورا او را به حضور میپذیرفت. آن دو بدون واسطه مطالب سیاسی را با یکدیگر در میان میگذاشتند. با موفقیتهایی که میرفندرسکی رقم زده بود، زمانی که به تهران بازگشت انتظار داشت به سمت وزیر امور خارجه منصوب شود. برخلاف انتظار او، شاه به ملاحظاتی دکتر خلعتبری را وزیر خارجه کرد و میرفندرسکی قائممقام وزیر خارجه شد. بین وزیر و قائممقام در خیلی از مسائل اختلاف نظر وجود داشت. شاه اطمینان بیشتری به وزیر خود داشت و در اختلافات پیشآمده، در اقدامی بیسابقه پست سازمانی قائممقامی وزیر خارجه را حذف کرد و میرفندرسکی به مدت پنج سال خانهنشین شد. در کنار این اختلافات، دلیل اصلی برکناری میرفندرسکی این بود که در سال 1352 در جریان جنگ اعراب و اسرائیل پس از آنکه اجازه پرواز به شش فروند هواپیمای روسی برای کمک به اعراب در مقابل اسرائیل را داد، مورد غضب شاه قرار گرفت و عزل شد. از آن پس مدتی به تدریس در دانشگاه ملی پرداخت.
[8]
بازگشت در طوفان انقلاب
در مهرماه سال 1357 و همزمان با اوجگیری انقلاب، میرفندرسکی پس از سالها خانهنشینی به خدمت فراخوانده شد. در این زمان امیرخسرو افشار وزیر امور خارجه بود. او در نظر داشت تا میرفندرسکی را به عنوان مشاور ویژه در امور دیپلماتیک به همراه خود به سازمان ملل ببرد. طولی نکشید که با نخستوزیری دکتر
شاپور بختیار در دیماه 1357، میرفندرسکی به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شد. بنابراین میرفندرسکی به عنوان آخرین وزیر امور خارجه حکومت محمدرضا پهلوی و کابینه شاپور بختیار فعالیت خود را آغاز کرد؛ وزارتی که دوام چندانی نداشت. میرفندرسکی کار عمدهای که در زمان وزارت خود کرد، خارج کردن ایران از
پیمان سنتو و اخراج نمایندگان ساواک از وزارت خارجه و احضار سفیرانی مانند
پرویز راجی بود. میرفندرسکی از نبض جامعه ایران آگاهی نداشت. هنگامی که همافران نزد امام خمینی رفتند و همبستگی خود را اعلام کردند، دوستان میرفندرسکی برای جلوگیری از خشونت به او پیشنهاد استعفا دادند. برخلاف این پیشنهادها، میرفندرسکی معتقد بود که باید مقاومت کرد و چند نفر همافر نماینده کل ارتش نیستند. پیشبینی میرفندرسکی اشتباه بود و فردای آن روز امرای ارتش اعلام بیطرفی کردند و رژیم پهلوی خیلی ساده سقوط کرد.
[9]
میرفندرسکی پس از انقلاب دستگیر و به مدت هفت ماه زندانی شد. بعد از آزادیِ وی ماجرای حمله ناموفق آمریکاییها برای نجات گروگانها در 5 اردیبهشت 1359 در صحرای طبس پیش آمد. چون میرفندرسکی در مظان اتهام قرار گرفت، قبل از آنکه وی را دستگیر کنند، از طریق کردستان به ترکیه فرار کرد. در نهایت ساکن پاریس شد و در 15 اردیبهشت 1383 در آنجا درگذشت.
[10]
پینوشتها:
[1]. باقر عاقلی،
زندگینامه و شرححال وزرای امور خارجه 1357-1198 ش/ 1398-1236ق، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، 1381، صص 449-450.
[2]. باقر عاقلی، همان، صص 450- 460.
[3]. عرفان قانعی،
در دامگه حادثه: بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی، لسآنجلس، شرکت کتاب، 1391، ص 280.
[4]. مرتضی رسولیپور و مجید مهران، «گفتوگو و خاطرات: نقدی بر سازمان دیپلماسی ایران عصر پهلوی؛ گفتوگو با مجید مهران، دیپلمات سابق وزارت خارجه»،
تاریخ معاصر، ش 9 (1378)، صص 306-307.
[5]. هاشم هوشی سادات، «یاد و یادواره»، مجله
اطلاعات هفتگی، ش 1313 (آبان 1365)، ص 3.
[6]. احمد میرفندرسکی،
دیپلماسی و سیاست خارجی ایران از سوم شهریور 1320 تا 22 بهمن 1357، تهران، علم، 1382، صص 150-160.
[7]. باقر عاقلی،
شرححال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم، 1380، صص 1585-1586.
[9]. مرتضی رسولی پور و مجید مهران، همان، صص 336-338.
[10]. پرویز راجی،
خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح.ا. مهران، تهران، موسسه اطلاعات، چ چهارم، ۱۳۶۵، صص 409-410.