تولد؛ دختر یک اعیان انگلیسی
نام او «آن کاترین سوینفورد لمبتون»، دختر بزرگ یکی از اعیان انگلستان به نام جرج لمبتون و سیسیلی مارگارت بود که در تاریخ 8 فوریه 1912م/ برابر با 18 بهمنماه 1290ش در «نیومارکت» شهرکی در ناحیه شرق انگلستان، به دنیا آمد. خانواده لمبتون دارای دو پسر به نامهای «جان» و «ادوارد» و دو دختر به نام «آن» و «سیبِل» بودند و پدرشان تعلیمدهنده و مدیر اسبهای مسابقهای بین سالهای 1890 تا 1930م بود.
[1]
تحصیلات و پرورش او بهمثابه یک پژوهشگر
او تحت تأثیر دوست خانوادگیشان، سِر ادوارد دنیسُن راس، شرقشناس، زبانشناس و متخصص زبانهای خاورمیانه، مرکزی و شرق آسیا، و اولین مدیر «مدرسه مطالعات شرقی دانشگاه لندن»، قرار گرفت و تحت نظر آقایان راس، همیلتون گیب (مورخ اسکاتلندی، شرقشناس و معلم زبان عربی و اسلامشناس)، آرتور تریتون (یک عربگرای بریتانیایی که کتابهای بیشماری درباره اسلام و تاریخ دارد و استاد زبان عربی در این مدرسه بود)، ولادیمیر مینورسکی (یک دانشگاهی اهل روسیه، مورخ و دانشمند در مطالعات شرقی که آثار متعددی در ادبیات و فرهنگ زبان فارسی، لازی، کردی و لری، نگاشته بود) و سرانجام
حسن تقیزاده، به فراگیری زبان فارسی در این دانشگاه پرداخت.
او در سال 1932م با پذیرش و گواهی شرکت در دانشگاه، علاوه بر فارسی، به فراگیری زبان عربی، آلمانی، زمینشناسی و زبان لاتین در «کالج کینگ» پرداخت. سپس «بورس تحصیلی یادبود اوزلی»، در سال 1934 به او اعطا شد و توانست مدرک کارشناسی خود را در سال 1935م دریافت کند. همراه با دریافت «بورس آقاخان»، او دکتری خود را سالهای بعد، علیرغم گذراندن سیزده ماه در تهران و مراکز عمده استانها، روی دولت سلجوقیان آغاز کرد. رساله دکترای او تحت نام «سه گویش فارسی» در سال 1939م ارائه شد. او علاوه بر مطالعه روی پیشهوران صنفی، به آموزش تاریخ در یکی از دبیرستانهای دخترانه در اصفهان نیز پرداخت.
[2] او از سال 1953 تا 1979م استاد زبان فارسی در «دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی» در لندن بود.
لمبتون و بازنمود شرقشناسی در آثار و مقالات
مهمترین آثاری که از او درباره جامعه ایران منتشر شده بازنمودی از شرقشناسی وارونه و رشته فعالیتهایی در مورد حیات جامعه سیاسی ایران است که اکثر آنها سویهای تأویلگرایانه و هویتسازی به روایت غربیها دارد. نمونهای از این آثار عبارت است از: مالک و زارع در ایران؛ اوضاع اجتماعی ایران در عهد قاجاریه؛ تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران؛ سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام؛ تاریخ اسلام، پژوهش دانشگاه کمبریج؛ دولت و حکومت در اسلام، سیری در نظریه سیاسی فقهای مسلمان از صدر اسلام تا اواخر قرن سیزدهم و سرانجام، اصلاحات ارضی در ایران (1340ـ1345). از میان مقالات او نیز میتوان به «نصیحهالملوک و آیین شهریاری» و «دو سیورغال متعلق به دوره صفوی» اشاره کرد.
لمبتون وابسته اطلاعات و مطبوعات در سفارت انگلیس در تهران
در سال 1320ش و در هنگامه اشغال ایران توسط متفقین و بهویژه انگلستان، سفارت بریتانیا، مأمور کارکشته خود را که علاوه بر زبان فارسی به زبان عربی و ترکی و همچنین گویشهای محلی تسلط داشت، در بخش اداره مطبوعات و اطلاعات سفارت، به کار گرفت.
[3] لمبتون فراتر از نقش یک مأمور مطبوعاتی، مشاور عالی سر بولارد، سفیر انگلستان، بود؛ چراکه تسلط او به تاریخ ایران و قومیتها از او یک دایرهالمعارف متحرک ساخته بود. لمبتون طی سالها تحقیق و پژوهش، که بسیاری از آنها از نزدیک و با پای پیاده انجام میشد، به گردآوری دادههای خام و عکسبرداری پرداخت. او در هر روستایی، با کمک آنها به کسب اطلاعات باارزش دست مییافت. او بهصورت حرفهای آنچنان خود را بهعنوان یک فرد ایرانی یا یک محلی در بین مردم نمایش میداد که کسی از ملیت واقعی او باخبر نمیشد. او با مردم با لهجه و زبان خود آنها صحبت میکرد؛ روی دستگاه خرمنکوبی مینشست، در باغها، انگور میچید، و گاه با زنان روستا پشت تنور، نان میپخت.
[4] لمبتون تحت پوشش نگارش کتاب «مالک و زارع» از تمامی نقاط شرق و جنوب ایران، از قصبات کرمان تا بلوچستان، از قاین تا یزد، تاروپود جامعه را درنوردید تا در خدمت منافع استعمار بین سالهای 1939 تا 1945م باشد.
لمبتون رئیس «خانه پیروزی»؛ دستگاه تبلیغات جنگ روانی انگلستان
خانه پیروزی یا «ویکتوری هاوس»، سازمانی بود که اخبار جنگ را در اختیار «رادیو متفقین» در تهران قرار میداد. رئیس آن، دوشیزه لمبتون بود که بعدا رابین زینر، که او نیز با اکثر ایرانیهای بانفوذ آشنا بود، به او پیوست. این خانه درواقع اداره تبلیغاتی جنگ روانی انگلیس بود که با ابزار انتشار نشریات متنوع و بهکارگیری رادیو بی.بی.سی و با راهنماییها و مدیریت لمبتون هدایت میشد. این خانه به تقلید از «براون هاوس» (خانه قهوهای)؛ مرکز تبلیغات سیاسی آلمان هیتلری، در تمام دوران جنگ نقش مهمی نهتنها در سیاست ایران، بلکه در منطقه انجام میداد.
دانش ایرانشناسی او در این بخش به کار آمد. او در این مدیریت از ایرانیها، بهویژه از افراد تودهای مانند بزرگ علوی استفاده کرد.
نورالدین کیانوری درباره لمبتون میگوید: «او جاسوس زبردست و بااطلاع و باسوادی بود».
[5] حتی احسان طبری، ایدئولوگ
حزب توده، نیز به استخدام این مرکز درآمد و به ترجمه آثار نویسندگان معاصر انگلیسی مشغول بود.
[6]
لمبتون و کودتای 1332؛ همکاری با انگلستان خیانت نیست!
دوشیزه لمبتون، یا نانسی، علاوه بر مشاوره طرفهای سیاسی، ایدهپرداز چگونگی کیفیت کودتا و تمهیدات لازم برای بهکارگیری ایرانیها جهت همکاری با دستگاه بریتانیا بود. مقامات انگلیسی سه ایده در مورد سرنگونی و تضعیف
مصدق در اختیار داشتند که ایده سوم متعلق به لمبتون بود. او به مقامات انگلیسی متذکر میشود که مصدق تنها با وسایل پنهان و پوششی قابل سرنگونی است؛ بنابراین «پیش از سرنگونی مصدق نخست باید یک کمپین عمومی و آموزشی برای شکستن این تابوی فارسی که همکاری با انگلیسیها خیانت است، ایجاد شود که وجود آن ضروری است».
[7]
نمونه شکستن تابوی این همکاری با
برادران رشیدیان پدیدار شد. لمبتون دوستان نزدیکی در ایران داشت و همیشه هنگام اقامت در تهران به نزد دو نفر، یکی خانه دکتر علوی، چشمپزشک، و دیگری، خانه
اسدالله رشیدیان، با کُد رمز «ناسی»، میرفت.
[8] به گفته گازیوروسکی: «عملیات پنهانی، با کمک شبکه سیاستمداران، بازرگانان، افسران ارتش به انجام رسید. افراد اصلی این شبکه برادران رشیدیان، عامل اصلی بریتانیا بودند».
[9] ارتشبد حسین فردوست نیز، وابستگی رشیدیانها را تأیید میکند.
[10] بنابراین جایگاه لمبتون و ارتباط او با برادران رشیدیان در سرنگونی مصدق بهوضوح دیده میشود.
دخالت لمبتون و زینر در سیاست داخلی ایران
کار لمبتون دیگر از گردآوری اطلاعات و حوزه تغییر دیدگاه ایرانیان نسبت به منافع انگلستان گذشته بود، و این بار لیست افرادی را که میبایست پس از سرنگونی محمد مصدق، سکان اداره کشور را به عهده میگرفتند، و البته آنگلوفیل هم میبودند، تهیه کرد. در این لیست چهار نفر کاندید نخستوزیری بودند که به ترتیب سیدضیاءالدین طباطبائی،
احمد قوام،
علی سهیلی و عباس اسکندری بود.
[11] لمبتون تأکید میکند اجرای این طرح به دست رابین زینر، استاد کرسی زبان فارسی دانشگاه آکسفورد، ولی در حقیقت جاسوس دیگری از انگلستان، گذاشته شود تا مبارزه زیرزمینی علیه مصدق به فرجام برسد، اما جفری فورلانگ، رئیس اداره امور شرق وزارت امور خارجه انگلستان، پس از مطالعه روی لیست چهارنفره، نام سرلشکر
فضلالله زاهدی را هم اضافه کرد، اما بعدا نامش را خط زد و گفت: او در جنگ، در تحرکات آلمانها علیه ما [انگلستان] در ایران ظاهرا دخالتهای داشته است، اما با وجود توقیف و بازداشت، او کینهای نسبت به ما ندارد.
چرایی مشارکت جاسوسان خبره و کارکشته انگلیسی، مانند لمبتون، زینر، لارنس لاکهارت، جفری ویلر، ریچارد سدان، و وودهاوس، در مسائل ایران این بود که با اجرای برنامههای گوناگون و بحرانسازی مداوم، مصدق را سرنگون و مسئله نفت را بهدلخواه خود حلوفصل نمایند. آنها سرانجام با هدایت و مشاوره لمبتون به خواسته خود دست یافتند.
مرگ و پایان زندگی
آن کاترین سوینفورد لمبتون، بعد از پایان مأموریت خود نهایتا بعد از یک دوره بیماری طولانی در خانه خود در شهر کوچکی به نام «وُلر»، ناحیهای در «نورثامبرلند»، در شمال انگلستان، در 96 سالگی به تاریخ 19 ژوئیه 2008م برابر با 29 تیرماه 1387ش درگذشت. طبق روال همیشه، روزنامههای معروف انگلستان مانند «تایمز»، «ایندیپندنت»، «گاردین»، و... به تطهیر چهره او پرداختند و از خدمات او تشکر کردند!
پینوشتها:
[1].
Oxford Dictionary of National Biography, Edited by H.C.G. Matthew and Brian Harrison, V 32, (2004), Oxford University Press, p. 332.
[2]. Burzine K. Waghmar, "Lambton, Ann Katharine Swynford,
Oxford Dictionary of National Biography, p. 647, 10.1093 /ref:odnb /99417
[3]. فاطمه صفوی، «دوشیزه لمبتون»، فصلنامه
مطالعات تاریخی، ش 19 (زمستان 1386)، ص 86.
[4]. جعفر مهدینیا،
زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، تهران، پانوس، 1373، ص 347.
[5].
خاطرات نورالدین کیانوری، به کوشش موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، تهران، اطلاعات، چ دوم، 1372، ص 76.
[6]. فاطمه صفوی، همان، ص 116.
[7]. Ali Rahnema,
Behind the 1953 Coup in Iran; Thungs, Turncoats, Soldiers, and Spooks, Cambridge University Press, 2015, p. 15.
[8].
رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ رشیدیانها، ج 3، تهران، وزارت اطلاعات و مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 190.
[9]. مارک ج. گازیوروسکی،
سیاست خارجی آمریکا و شاه، ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 159.
[10].
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و انتشارات اطلاعات، 1370، ص 343.
[11]. فاطمه صفوی، همان، ص 106.