پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ مصطفی شعاعیان از جمله مبارزان سیاسی بود که در دهههای 1340 و 1350 به مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی روی آوردند. او هرچند در مقطعی به چریکهای فدایی خلق نزدیک شد، در ادامه فعالیتهایش با آنها اختلاف پیدا کرد و همین مسئله سبب جدایی او از این گروه شد. شعاعیان یکی از چریکهای چپی بود که میانه خوبی با چریکهای مارکسیست آن دوران نداشت و بیشتر یارانش از مذهبیها بودند. یادداشتهایی از او درباره قیام امام حسین(ع) وجود دارد. در این نوشتار درصددیم فعالیتها و اندیشههای سیاسی او را مرور کنیم.
مصطفی شعاعیان در سال 1315 در محله آبانبار معین در جنوب تهران به دنیا آمده بود. در کودکی پدرش را از دست داده بود. گرایش سیاسی او در دوران جوانی ابتدا پانایرانیسم بود. بااینحال، او بهمرور با مارکسیسم آشنا و جذب این اندیشه شد. شعاعیان در مهرماه 1337 بهعنوان دانشجوی رشته جوشکاری به انستیتو فنّاوری تهران رفت. با شروع فعالیت جبهه ملی دوم او بهعنوان نماینده دانشجویان به کنگره این جبهه راه یافت. شعاعیان جزوهای را با نام مستعار «سرباز» در کنگره جبهه ملی ارائه کرد، اما در آنجا از قرائتش جلوگیری کردند. او بعد از سال 1342 و رکود فعالیتهای مبارزاتی جزوهای درباره شیوههای مبارزاتی نوشت و آن را برای برخی از سیاسیون و روحانیون و ازجمله امام خمینی(ره) ارسال کرد. در همین دوران بود که شعاعیان کتاب «نگاهی به روابط شوروی و نهضت جنگل» را نوشت و از حکام شوروی بهدلیل رفتاری که با میرزا کوچکخان کرده بودند انتقاد کرد.
[1]
مصطفی شعاعیان
مصطفی شعاعیان در سال1350 شغل خود، یعنی معلمی را رها کرد تا بهصورت حرفهای وارد فعالیتهای چریکی شود. در نخستین گروهی که او تشکیل داد، بهزاد نبوی هم عضو بود. گروه طرحی را برای انفجار در ذوبآهن اصفهان ریختند که قبل از اجرا لو رفت و درنتیجه آن نبوی و رضا عسکریه دستگیر شدند. در سال 1351 او با نادر شایگانِ شاماسبی آشنا شد. او در این زمان، در حال شکلدادن به گروه جبهه دموکراتیک خلق بود که در نهایت لو رفت و برخی از اعضای آن دستگیر شدند. بعد از این ماجرا او در سال 1352 به چریکهای فدایی خلق پیوست. بااینحال، شرط شعاعیان برای پیوستن به چریکهایی فدایی آغاز یک مبارزه تئوریک بود که مورد پذیرش حمید اشرف قرار گرفت؛ هرچند اختلافات او با چریکهای فدایی تا مدتها ادامه داشت؛ بهطوریکه حتی او را به مشهد فرستادند. همین اختلافات سبب شد شعاعیان در سال 1353 از آنها جدا شود. درنهایت او بعد از این جدایی به زندگی مخفی ادامه داد و سرانجام در 16 بهمن 1354 زمانی که در محاصره مأموران قرار گرفت، با سیانور خودکشی کرد.
[2]
مصطفی شعاعیان در کنار جلال آل احمد
شعاعیان در سال 1341 رسالهای به نام «نسل جوان و جبهه ملی» نوشته و یک نسخه از آن را برای
مصدق ارسال کرد. او در این رساله دلایل شکست نهضتهای معاصر ایران را در اعمال و رفتار مردم نجست، بلکه رهبران سیاسی جبهه ملی را مقصر آن معرفی کرد: «کسانیکه بهجای نهایت بهرهبرداری صحیح از آنهمه فداکاری، راه کجدار و مریز و مماشات را برگزیدند». او اعتقاد دارد همین مماشات سیاسیون بود که راه بازگشت دیکتاتوری پهلوی را فراهم کرد. شعاعیان نقش انگلیس را در برپایی کودتای 28 مرداد پررنگتر از آمریکا نشان میداد و اعتقاد داشت حکومت در آغاز دهه 1340 هر حرکتی را با ترفند کمونیستی سرکوب میکرد تا با بحرانی نشان دادن شرایط از کمکهای آمریکا بهرهمند شود. شعاعیان سپس به جبهه ملی توصیه کرد که از اختلاف آمریکا و انگلیس استفاده کند؛ همچنین، او تجدید فعالیت جبهه ملی را بیشتر نه بهدلیل نیروهای مردم، بلکه بهدلیل ضروریات زمانی و تحولات خارج از اراده ملت که منظور تحولات بینالمللی بوده، دانسته است.
[3]
مصطفی شعاعیان با مرور فعالیتهای سیاسیِ انجامشده بعد از کودتای ۲۸ مرداد، معتقد است که در عمل، سیاستهای سازشکارانه و غیرانقلابی صورتگرفته توسط نهضت مقاومت ملی و حزب توده سبب شد همچنان، بن بست سیاسی در کشور تداوم بیابد. حتی او به کنایه میگوید که جلسات نهضت مقاومت ملی صرفا به گپزدن، کتابخواندن و اعلامیهنوشتنهای بینتیجه میگذشت؛ سپس شعاعیان در انتقاد از جبهه ملی گفته است: «یکمشت مردان بالانشین بدعنق، که گویی ارثیه پدرشان را از توده طلبکارند، با مغزهایی کوچکتر از یک گردوی موشزده و با شعوری کمتر از اجداد داروینیشان، بهپیوست دریایی از بزدلی و حسابگری و خویشاوندبازی و گدامنشیهای لومپن ـ اپورتونیستی، شورا و هیئت اجرائیه جبهه ملی نوین را تشکیل دادهاند. این تازه مشخصات عناصر غیروابستهشان است».
[4]
شعاعیان جامعه ایران در دهه 1340 را استعماری ارتجاعی میدانست و دراین باره میگفت: اگر صِرف دادن امتیاز به استعمار و انتقال سرمایه از امپریالیسم به درون کشور مستعمره و برپاداشتن بانکهای مشترک و تاراج مواد خام وجه ممیزه سرمایهداری وابسته است، زمان
ناصرالدینشاه همین ویژگیها حاکم بود. اگر صِرف اصلاحات ارضی و بهجریان انداختن رشتههای بانکی و تولیدی از کارگران ارزان کشور و گرفتن پایگاه نظامی بس است آنگاه آلمان و ژاپن هم در چنین مرحلهای هستند. برایناساس، ویژگی منحصربهفرد ایران که باعث تمایزش از سایر کشورها میشود، نیمهارتجاع استعمارزدگیاش است. بهعبارتی، او ایران را کشوری میدانست که هنوز وضعیت ارتجاعی بر آن حاکم است و چندان خصلتهایش باوجود اصلاحاتِ انجامشده تغییر نکرده است.
[5]
بااینحال، یکی از مهمترین آثار شعاعیان که در آن نظراتش را بازگو کرده کتاب «انقلاب» است. او در این جزوه ضمن دادن پیشنهادهایی درباره مبارزات، به خودانتقادی از جریانهای کمونیسم نیز پرداخته است. شعاعیان در ابتدای این کتاب از کیش شخصیت رایج در بین کمونیستها انتقاد کرده و گفته است: کیش شخصیت به این معنی است که وقتی جملهای از نظریهپردازان مارکسیست مانند لنین ذکر میشود، دیگر راهکار انتقاد به آن بسته شده و طوری رفتار میشود که دیگران حق انتقاد به آنها را ندارند، درحالیکه شعاعیان اعتقاد داشت هر تئوری هرچقدر قوی هم باشد نمیتواند مدعی تبیین تمام جهان باشد و باید نقدپذیری را نیز برای هر اندیشهای درنظر گرفت، اما حمید مؤمنی، از فعالان چریکهای فدایی خلق، در جواب او گفته بود که چنین اندیشهای ضدمارکسیستی است؛ چراکه مارکسیسم یک کل محض است و افراد نمیتوانند بگویند اینجا را قبول دارند و بهجایی دیگر انتقاد داشته و قبولش نداشته باشند. بااینحال، شعاعیان در پاسخ به مؤمنی در اولین نامه به چریکهای فدایی خلق گفته بود: «رفیق! سازمانی که بههنگام ناتوانی، از پخش اندیشهای که نمیپسندد جلوگیری میکند، بههنگام توانایی آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشه کند، سوای آنچه سازمان دیکته میکند».
[6]
او آزادی را به دو گروه آزادی درونطبقاتی و آزادیهایی که طبقه حاکم میدهد تقسیم کرده و گفته است: آزادیهایی که فرمانروا میدهد، همان دیکتاتوری تلطیفشده است و میزان آن به متکاملبودن نظام حکومتی و مراحل تکامل آن بستگی دارد. او میگوید: آزادیها در طبقه حکومت کارگر بهحد اعلا رسیده و همگان میتوانند از مواهب آزادی برخوردار شوند و این شامل طبقات غیرانقلابی نیز میشود. شعاعیان در تعریف انقلاب میگوید: «انقلاب نبرد مسلحانه طبقه بهرهده دربرابر طبقه بهرهکش است؛ سپس میگوید یگانه طبقهای که میتواند انقلاب را بهپیش برده و به پیروزی برساند، طبقه کارگر است. بااینحال، اضافه میکند که طبقه کارگر برای انجام وظیفه انقلابی خود نیازمند آموزش است»؛ همچنین او پیروزی انقلاب را پایان تمام جنگها میداند؛ چراکه طبقه کارگر با نابودی جهان طبقاتی، مادر جنگها را نابود میکند. شعاعیان سؤال میکند که آیا طبقه کارگر و پیشتاز میتواند بدون تودهها انقلاب را بهپیش برد؟ جواب او منفی است. او میگوید طبقه کارگر باید انقلاب را آغاز و سپس، تودهها را وارد فرایند مبارزه بکند. بااینحال، تأکید میکند این طبقه کارگر است که آغازگر انقلاب است.
[7]
با وجود این، شعاعیان جنبش مسلحانه را وسیلهای برای رسیدن به اهداف عمیدانست و میگفت: برای چریکهای فدایی هرچه مبارزه مسلحانه اهمیت بیشتری مییابد، از اهمیت تئوری کاسته میشود و دست آخر مبارزه را هم به هدف و هم به استراتژی و هم تاکتیک تبدیل میکنند. اینها باعث میشود چریکها بهسوی نظامیگری خالص حرکت کنند.
[8] همچنین، الگوی مبارزات مسلحانه او بیشتر تحت تأثیر مائو بود و از اندیشههای لنین دراینباره انتقاد میکرد. به عقیده شعاعیان لنین نهتنها به تبلیغ مبارزه مسلحانه نمیپردازد، بلکه براین باور است که جنگ پارتیزانی، پرولتاریای دارای آگاهی طبقاتی را به دائمالخمر و لومپن پرولتاریا نزدیک میکند. برایناساس، او با استفاده از اندیشه مائو جنگ انقلابی را عاملی میدانست که بسیاری از عناصر لومپن پرولتاریا را بهسوی ارتش سرخ میکشاند. همچنین، او در این کتاب تز همزیستی مسالمتآمیز لنین را رد کرده و گفته است: «اگر بهراستی سرنوشت سوسیالیسم و امپریالیزم، سرنوشت میان پرولتاریا و دشمنان خونی، بایستی بهگونهای جنگآمیز و در آوردگاه نبرد تاریخی نوشته شود، خب چرا نبایستی نبرد را همانگونهکه درگرفته دامن زد و دنبال کرد؟»
[9]
عزت شاهی، از مبارزان دوران پهلوی، درباره شعاعیان گفته است که او از کمونیستهایی بود که به طور علنی با مذهبیها مخالفت نمیکرد. او رهبر جبهه دمکراتیک خلق ایران بود و اعضای گروه او در زندان روابطشان با مذهبیها خوب بود. البته آنها هم مانند سایر مارکسیستها اعتقاد داشتند که مذهب افیون تودههاست، اما اعتقاد داشتند که مذهب بهمرور با رشد علم از بین میرود.
[10] سرانجام تاریخ نشان داد که این مذهب بود که عامل حرکت و انقلابی شد که رژیم پهلوی را از بیخ و بن از میان برداشت.
پینوشتها:
[1] . محمود نادری،
چریکهای فدایی خلق، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، ص 507.
[2]. مصطفی شعاعیان،
هشت نامه به چریکهای فدایی خلق: نقد یک منش فکری بههمت خسرو شاکری، تهران، نشر نی، 1386، صص 14-18.
[3] . انوش صالحی،
مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی، تهران، نشر قطره، 1394، صص 56 و 57.
[4] . مصطفی شعاعیان،
چند نگاه شتابزده، بیجا، بینا، صص 25 و 27.
[5] . هوشنگ ماهرویان،
مصطفی شعاعیان، یگانه متفکر تنها، تهران، بازتابنگار، 1383، ص 13.
[7] . مصطفی شعاعیان،
انقلاب، بیجا، بینا، 1352، صص 36 و 58.
[8] . هوشنگ ماهرویان، همان، ص 32.
[9] . انوش صالحی، همان، صص 256 و 258.
[10] . عزت الله شاهی،
خاطرات عزت شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، 1395، ص 252.