تولد و بافت فرهنگی خانوادگی
محمدتقی شهرام در 17 آذرماه 1326 در تهران، خیابان شاهپور و محله مختاری در خانوادهای از نظر فرهنگی و اجتماعی متوسط به دنیا آمد. پدرش کارمند اداره قند و شکر وابسته به وزارت دارایی بود و وضعیت مالی نسبتا خوبی داشت. مادرش خانهدار بود و در خانواده فقط او نماز میخواند.
[1] او دوران متوسطه را در دبیرستان «هدف
[2]» شماره یک، که یک مجموعه خصوصی پیشتاز در زمینه آموزش بود، با معدل عالی به پایان رساند و دیپلم ریاضی خود را اخذ کرد. پس از شرکت در کنکور سال 1343، در رشته ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته شد و ازآنپس نیز هر سال شاگرد اول میشد و به همین جهت از پرداخت مخارج مربوط به دانشگاه معاف بود. لیسانس را با رتبه اول در سال 1348 گرفت و تحصیل در سطح کارشناسی ارشد را در همان رشته و همان دانشگاه در سال 1350 تمام کرد. در سالهای دوره کارشناسی ارشد، استادیار موقت رشته حسابداری بود و علاوه بر آن، در دبیرستانهای تهران هم تدریس میکرد.
[3]
ازدواج
شهرام در سال 1353 با فاطمه میرزا جعفر علاف با نام مستعار طاهره، ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پسری به نام مرتضی بود. همسر او نیز در دوره متوسطه رشته ریاضی را فراگرفته بود. او نیز به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین و همگام با یکی از سرشاخههای «شهرام»، در فروردین 1355 همراه تعدادی از افراد سازمان در خیابان منیریه توسط ساواک شناسایی و طی یک درگیری کشته شد.
[4]
عضویت در تشکیلات و تحلیل شخصیتی و اخلاقی
شهرام در دانشگاه تهران بهوسیله موسی خیابانی، جذب تشکیلات مجاهدین شد و اولین مسئول او در این تشکیلات علی میهندوست و در مرحله آموزش،
سعید محسن بود. ازآنجاکه محمدابراهیم (ناصر) جوهری، همکلاس و همرشتهای او در دبیرستان هدف بود، او نیز توسط کریم تسلیمی به سازمان مجاهدین وصل شد و پس از تحول ایدئولوژیکی سازمان، اولین کسی بود که پس از شهرام، مارکسیسم را پذیرفت.
[5] تقی شهرام براساس برنامه تشکیلات، از همان آغاز در فعالیتهای گروه ایدئولوژی شرکت میکرد و بهصورت متناوب برای تحلیل و خواندن قرآن و نهجالبلاغه به خانههای امن رفتوآمد داشت و معلوماتی در فهم کتابهای
بازرگان و مسائل مذهبی کسب کرده بود.
او به لحاظ شخصیتی ضعفهایی داشت که ازجمله آنها سفسطهگری، حرّافی، چپنمایی، قالتاقی و... بود. در زندان قصر به دلیل دارا بودن همین خصلتها و همچنین «ریاستطلبیاش» از جمع بایکوت شد تا اینکه از خود انتقاد کرد و دوباره او را به جمع راه دادند. در زندان به خاطر چپنماییهایش او را «تقی قُمپُز» مینامیدند.
[6] زرینکفش، از اعضای وقت سازمان، گفته است: «تقی غرور خاصی داشت و به چیزی کمتر از رهبری قانع نبود. خصوصیت دیگرش این بود که خیلی تیز بود و میدانست از چه کسی در چه جایگاهی استفاده کند».
[7] آشنایی با همفکران خود در دانشگاه، که سبقه اسلامی و مطالعات تشکیلاتی داشتند، آرمان مبارزه با حکومت سلطنتی را در او دوچندان کرد و او را به مسیر زندان و مقاومت کشاند.
دستگیری و فرار از زندان ساری
با مهیا شدن شرایط، تشکیلات مجاهدین درصدد برآمد که نخستین عملیات نظامی خود را در مردادماه سال 1350 در جریان
جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی انجام دهد، اما با لو رفتن سازمان تعداد زیادی از اعضا، که شامل تقی شهرام هم میشد، و اغلب کادرها و سه نفر از مرکزیت، دستگیر شدند. او در ساعت 23 روز 1 شهریور 1350 در یک خانه تیمی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
[8] در آن زندان سه ماه تحت بازجویی قرار گرفت، اما به سبب آنکه نه جزء کادر مرکزی بود و نه در فلسطین دوره نظامی دیده بود، به ده سال زندان محکوم شد. او در زندان قصر و تشکیلات زندان فعال بود و بازنویسی و تدوین دفاعیات و وصیتنامههای بهجامانده از زندانیهای سازمان را برای انتشار در بیرون به عهده گرفت. مقالهای هم با عنوان «خردهبورژوازی و نقش آن» مشترک با افرادی دیگر نوشت و به بیرون منتقل کرد؛ همچنین مسئولیت کار آموزشی و تبلیغاتی روی زندانیهای جوان نیز از وظایف دیگر وی در دوره زندان بود.
[9]
تقی شهرام، از اعضای مرکزی سازمان، در سال 1354
بارقههای دوگانه معرفتی و دوآلیسم ذهنی وی در این مرحله از زندان در همنشینی با سه زندانی مارکسیست نمود بیشتری به خود داد. نخستین فرد از این افراد محمدتقی افشانی، عضو چریکهای فدایی خلق، بود؛ علیرضا شکوهی، رهبر گروه «ستاره سرخ»، نفر بعدی بود؛ و سومین فرد حسین عزتی کمرهای، عضو همان گروه ستاره سرخ بود. او بهواسطه این افراد مارکسیسم، بهویژه مبحث ماتریالیسم تاریخی را تکمیل کرد و همین مباحث روی شهرام فوقالعاده اثرگذار بود؛ چراکه بعدا او ایدئولوژی سازمان را با تحلیلهای ماتریالیستی به ارتداد کشاند. در ادامه این فعالیتها و پس از چپنمایی در زندان، او را به زندان ساری منتقل کردند، ولی با جذب و همکاری ستوان امیرحسین احمدیان در 14 اردیبهشت 1352، با 20 قبضه رولور، و 20 جفت دستبند موفق به فرار شد. شهرام پس از زندگی پنهانی به قم سفر کرد و چندماهی با مطالعات سخت و مستمر مارکسیستی، درصدد تغییر بنیادین ایدئولوژیک سازمان برآمد.
هستههای تغییر ایدئولوژیک؛ بحران معنا
بر اساس آنچه لطفالله میثمی در خاطرات خود گفته است، سازمان برای تبیین مسائل خود به ایدئولوژی نیاز داشت. او میگوید: «یکی از نیازهای اساسی آن زمان، مسئله ایدئولوژی بود. در جستوجوی مطالب کلیدی بودیم که بتوانیم اوضاع را تحلیل کرده و به ایدئولوژی راهنمای عمل برسیم. بر این اساس نیاز داشتیم همانند مارکسیستها در هر مسئلهای که پیش میآید موضع مشخصی در برابرش داشته باشیم».
[10] به همین دلیل، شهرام تأکید داشت ما هم به یک ایدئولوژی مانند آن نیاز داریم که کاربرد داشته باشد. به باور شهرام، مارکسیستها در برابر هر مسئلهای موضعی ایدئولوژیک داشتند؛ درباره هنر، موسیقی، طبقات مختلف، تاریخ، زیباییشناسی و... . همین انسجام ظاهری، یکی از عواملی بود که او را جذب مارکسیسم کرد. به همین جهت، جنبش «اصلاح و آموزش» و تجدید تربیت ایدئولوژیک کادرها از بالا به پایین در سازمان به راه افتاد و رهبری سازمان ضمن انتقاد از خود، شروع کرد به جمعبندی روشن از انتقادات وارد به دورههای گذشته و بهمرور در معرض انتقاد حال و گذشته خود قرار گرفت، اما این تغییر و تحول مسالمتآمیز نبود.
بیانیه تغییر موضع و تصفیههای خونین
بیانیه «اعلام مواضع ایدئولوژیک» در مهرماه 1354 منتشر شد، اما رهبری سازمان و برخی مسئولان از اواخر سال 1353 مواضع مارکسیستی را پذیرا شده بودند؛ چراکه در اطلاعیهها، بهویژه در اطلاعیههای خرداد و تیرماه 1354، آرم سازمان بدون آیه طلیعه منتشر شده بود. بااینحال، این بیانیه که متن آن را قبلا محمدتقی شهرام تهیه کرده بود، همراه با چند ضمیمه که پیش از این در نشریات داخلی سازمان منتشر شده بود، در قطع جیبی در سطح جامعه پخش شد. با علنی شدن این مسئله بعضی از اعضا مانند مجید شریفواقفی و صمدیه لباف اظهار کردند که دیگر نمیخواهند با سازمان کار کنند و تصمیم به جدایی گرفتند، اما به دستور مرکزیت (تقی شهرام) حکم تصفیه آنها در 16 اردیبهشتماه 1354 اجرا شد.
کشوقوسهای بین مرکزیت و بدنه سازمان موجب شد در سالهای منتهی به انقلاب، کودتایی در سازمان رخ دهد که نهتنها به اخراج شهرام و رهبری سابق انجامید، بلکه به نفی خطمشی مسلحانه و تغییر نام سازمان به «سازمان مجاهدین خلق ایران (مارکسیست ـ لنینیست)» منتهی شد. تقی شهرام پس از فرار به لندن و مذاکره با «شورای مسئولان»، قدرتی در سازمان نداشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهعنوان یک فعال سیاسی به ایران بازگشت تا اینکه دستگیر شد.
دستگیری و اعدام
تقی شهرام در آستانه مغرب 11 تیرماه 1358، با «م» (ادنا ثابت) و با نام تشکیلاتی «زهره» و از رهبران گروه «نبرد»، توسط محمد آقای خیاط شناسایی شد. پس از شناسایی، او را به کمیته مستقر در کلانتری 8 بردند و پس از پرسوجو، با اتومبیل به کمیته مرکزی انتقال دادند. شهرام دو سه شب در آنجا ماند و سپس او را به زندان قصر فرستادند و پرونده وی در اختیار دادستان کل انقلاب اسلامی، مهدی هادوی، قرار گرفت. در 2 شهریور 1358 شهرام را به مرکز مشترک دادستانی انقلاب و سپاه پاسداران، که نیروهای مهندس محمد غرضی آنجا را در اختیار داشتند، انتقال دادند و این دوره بازداشت تا بهمنماه همان سال طول کشید. از اواخر بهمن 1358 تا شب اعدامش، شهرام در بند 209 نگهداری میشد. محاکمه او در چهار جلسه دادرسی انجام شد. ریاست دادگاه او را حجتالاسلام معادیخواه و سپس حجتالاسلام مبشری برعهده داشتند. قاضی براساس شهادت شاکیان پرونده، حکم اعدام او را صادر کرد و سرانجام وی در شامگاه 2 مردادماه 1359 در محوطه زندان اوین تیرباران شد.
تقی شهرام در حال گفتوگو با عبدالمجید معادیخواه
در حاشیه دادگاهی که او را به اتهام قتلهای درونسازمانی محاکمه میکرد (تیر 1359)
پینوشتها:
[1]. احمدرضا کریمی،
تقی شهرام به روایت اسناد، تهران، مؤسسه فرهنگی و هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1400، ص 19.
[2]. «هدف» سرنام سه کلمه هنر، دانش و فرهنگ است که توسط احمد بیرشک و تعدادی از معلمهای معروف دبیرستان در رشتههای ریاضی و طبیعی پایهگذاری شد.
[3]. احمدرضا کریمی، همان، صص 19-20.
[4].
سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام (1344-1384)، به کوشش جمعی از پژوهشگران، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ پنجم، 1389، ص 50.
[6]. رسول جعفریان،
جریانها و سازمانهای مذهبی و سیاسی ایران، از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی (1320-1357)، تهران، نشر علم، چ دوم، 1392، ص 590.
[7]. مظفر مهرآبادی،
بررسی تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354ش، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 92.
[8]. احمدرضا کریمی، همان، ص 22.
[10]. لطفالله میثمی،
از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج 1، تهران، صمدیه، چ چهارم، 1385، صص 156-157.