پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ مجید شریفواقفی فرزند سیدحبیبالله شریفواقفی در مهرماه سال 1327 چشم به جهان گشود. وی در خانواده و محیطی مذهبی در اصفهان رشد کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان پرورش اصفهان گذراند و دوران متوسطه را با معدل 79/ 19 با موفقیت به پایان رساند. شریفواقفی همواره به دلیل نمرات بالا شاگرد ممتاز مدرسه میشد و به همین دلیل مسئولان مدرسه از او تقدیر میکردند.[1] وی در سال ۱۳۴۵ و پس از پایان دوره دبیرستان، برای ادامه تحصیل، در کنکور ورودی دانشکده فنی دانشگاه تهران، دانشگاه صنعتی آریامهر ــ که تازه کار خود را آغاز کرده بود ــ و دانشکده نفت آبادان شرکت کرد. در نهایت پایش به دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی آریامهر باز شد. شریفواقفی در دانشگاه نیز مانند مدرسه خوش درخشید و در تیرماه سال 1349 تحصیلات خود را در رشته مهندسی برق به پایان رساند. او در دانشگاه نیز یکی از دانشجویان ممتاز بود و به همین دلیل، وزیر دربار وقت، اسدالله علم و معاون وزارت دربار، محمد باهری، برای وی تقدیرنامههایی ارسال کردند.[2]
اهدای مدال و جایزه به مجید شریفواقفی
به مناسبت احراز رتبه اول ریاضی و معلومات عمومی در اصفهان
و رتبه دوم در کشور (مردادماه ۱۳۴۵ ـ رامسر)
پیوستن به مجاهدین خلق
مجید شریفواقفی از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین خلق ایران بود. در حقیقت یکی از سه عضو کمیته مرکزی این سازمان از سال 1350 تا 1353 بهشمار میآمد که از پذیرش مارکسیسم خودداری کرد. آشنایی و ورود مجید شریفواقفی به سازمان مجاهدین خلق در نمازخانه دانشگاه رخ داد. وی در آنجا برای اولینبار با اسماعیل خانی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق، آشنا شد. این آشنایی به عضویت وی در سازمان در سال 1347 انجامید. شریفواقفی پس از آنکه به هسته سازمان نزدیک شد، بهتدریج به زندگی مخفی روی آورد. وی در سازمان با لیلا زمردیان، که به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، ازدواج کرد. لیلا زمردیان متعلق به خانوادهای مذهبی و بازاری بود و برادری داشت که تحصیلات خود را در مدرسه رفاه به پایان رسانده بود و یکی از اعضای مارکسیست بود.[3]
مجید شریفواقفی
بحران ایدئولوژیک؛ اندیشه تغییر
مهمترین مسئله سازمان مجاهدین بحران ایدئولوژی در آن بود که زمینهساز کنش متفاوت شریفواقفی شد. بنیانگذاران سازمان، قلمرو علم را به میدان جامعه و مبارزه نیز توسعه دادند و مارکسیسم را علم مبارزه شناختند. آنان زیربنای فلسفی مارکسیسم را نپذیرفتند و خدا را خالق جهان شمردند. با وجود این، علم مبارزه به آنان فرمان میداد که تنها مارکسیسم میتواند مبارزه مدنظر آنان را رهبری کند و حضور خداوند در پدیدههای مادی و انسانی رؤیتشدنی نیست. در حقیقت در اندیشه آنان اصالت مطلق از آن علم و عمل اجتماعی بود و تنها امور مادی بودند که شایان اتکا بهشمار میآمدند.[4]
عمده تلاش تغییر مرام سازمان به افکار و راهنمایی تقی شهرام مربوط میشود. برای اولین بار در سال 1352 و بهویژه در اواخر این سال و با کوشش تقی شهرام، ایدئولوژی مذهبی سازمان زیر سؤال رفت. این نقد اگرچه در آغاز به صورت همهجانبه و بهاصطلاح کلی و عمومی نبود و صرفا جنبههایی از ایدئولوژی گذشته و ضعفهای آن را دربرمیگرفت، بهتدریج و در حرکتهای بعدی به نفی اصول و مبانی ایدئولوژی سازمانی منجر شد. شهرام ایدئولوژی سازمان را مذهبی و ایدئالیستی میدانست و لزوم تغییر در آن را احساس میکرد و درصدد بود تا مبانی مارکسیسم را به سازمان تحمیل کند. اولین قدم جدی انتشار جزوه سبز در عید 1353 بود که به صورت غیرمستقیم مارکسیسم در آن ستایش شده بود.[5]
تقی شهرام (مرداد 1359)
مقاومت شریفواقفی؛ تصفیه
بحران ایدئولوژیک در سال 1354 اعضای سازمان را به تغییر سیستم واداشت و سیستم تشکیلات هرمی را به سیستم استقلال شاخهای تبدیل کرد. اولین زمزمه اختلاف با تغییر موضع و مارکسیسم کردن اعضا، از شاخه مجید شریفواقفی شروع شد. پس از توزیع جزوه سبز، میان اعضا در سطح رهبری و کادرهای سازمانی بحثها جدی شد. در بحثهای ابتدایی مخالفت اساسی هیچکدام از این افراد از جمله شریفواقفی بروز نکرد و عمدتا بحثها بر سر جزئیات بود. با پیشرفت هر چه بیشتر بحثها و شکافته شدن جوانبِ مختلف مسئله که تدریجی رخ میداد، اختلافات در درون مرکزیت و میان کادرها و اعضا شدت پیدا کرد.[6] اختلافات ایدئولوژیک هر چه بیشتر شد و در رأس این اختلافات مجید شریفواقفی قرار داشت. شریفواقفی برای کنارهگیری از سازمان برنامهریزی میکرد.
در ابتدای تلاش سازمان برای تغییر ایدئولوژی، شریفواقفی وضعیت سازمان را کاملا دموکراتیک تشریح میکرد و معتقد بود که حق انتخاب وجود دارد؛ سپس مواضع خود را مبنی بر مذهبی ماندن توضیح داد. درباره جزوههای منتشرشده در سازمان نیز به کنکاش جدی پرداخت. در حقیقت زمانی که هنوز اعلام مارکسیست شدن فقط برای اعضا و نه در محافل بیرونی مطرح بود شریفواقفی به صورت دموکراتیک به طرح مباحث میپرداخت. در مهرماه سال ۱۳۵۴ و با انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک از طرف سازمان، جزوه «پرچم» به جای متون مذهبی، رکن و محور اصلی آموزش درون تشکیلات قرار گرفت.[7] به موازات این تغییرات که از آذر ۱۳۵۳ تا اردیبهشت ۱۳۵۴ رخ میداد، مجید شریفواقفی و همراهانش با حرکت انحرافی مقابله میکردند.
سرانجام مجید شریفواقفی از گروه مارکسیستی جدا شد و به شیوههای گوناگون با سازمان مخالفت کرد. با مشخص شدنِ مخالفتهای شریفواقفی، سازمان علیه وی موضع گرفت و هر کاری را برای تضعیف او انجام داد. خلع سلاح کردن و گرفتن امکانات از شاخه شریفواقفی برای تحت فشار قرار دادن او مجموعه اقدامات اولیه سازمان برای مقابله با وی بود.[8] در این میان شریفواقفی مسائل را با مرتضی صمدیه لباف مطرح کرد. لباف تصمیم جدی برای مقابله با تغییر ایدئولوژی سازمان گرفت: ابتدا اموال و ابزار در اختیارش را ضبط کرد تا از این طریق مانع تحویل آنها به جناح مرکزی شود. در یکی از این اقدامات، انبار اسلحهای را که در اختیار سیفالله کاظمیان قرار داشت، تصاحب کرد و مانع از تحویل آن به بهرام آرام شد.[9] در نهایت ترس از رخنه ساواک در سازمان و ریشه گرفتن اختلافات ایدئولوژیکی باعث شد سازمان قاعده تصفیه را در پیش گیرد.
مرتضی صمدیه لباف
برچسب خیانت؛ لبه تیز تیغ
اخبار فعالیت شریفواقفی و صمدیه لباف را لیلا زمردیان به کادر مرکزیت مارکسیست گزارش میداد. با توجه به همین اخبار، مرکزیت تصمیم به قتل آنها گرفت؛ چرا که در نظر سازمان، شریفواقفی در خفا علیه موجودیت سازمان و تمام دستاوردهای مبارزان آن مشغول توطئهچینی بود.[10] در ادامه چندین تماس در فروردین 1354 بین وحید افراخته، به نمایندگی از مرکزیت، با مجید شریفواقفی و صمدیه لباف گرفته شد. آنان در پاسخ به تماسهای افراخته بیان کردند که دیگر نمیخواهند با سازمان کار کنند و تصمیم به جدایی گرفتهاند. علت عمده این جبههگیری، امید به جمعی بود که شریفواقفی و صمدیه لباف در فکر تشکیل آن بودند. شـریفواقفی که شـروع به جمعآوری افراد مـذهبی به طور پنهانی کرده بود، مسئله را با زمردیان در میان گذاشت. وی که وحشت کرده بود، با نوشتن نامهای ماجرا را به اطلاع مرکزیت گروه رساند.[11]
16 اردیبهشت 1354 در سهراه بوذرجمهری وحید افراخته با کمک حسین سیاهکلاه، مجید شریفواقفی را ترور کردند؛ همچنین قرار بود که ساعت 6 بعدازظهر همان روز مرتضی صمدیه لباف در خیابان گرگان ترور شود، اما او مجروح شد و خود را به عنوان سمپات ساده سازمان به مأموران ساواک معرفی کرد و از این طریق سازمان موفق نشد وی را ترور کند. در پی ترور شریفواقفی به دست بخش مارکسیستی، شاخه مذهبی رسما از سازمان جدا شد. به دستور تقی شهرام و بهرام آرام، جسد شریفواقفی را در تلاشی بیهوده برای حذف و نابودی هویتش سوزاندند و سپس آن را در میان توده زباله در خارج از تهران دفع کردند. بههرحال ساواک هویتش را مشخص کرد.[12] پس از ترور شریفواقفی، لیلا زمردیان دچار تزلزل شد و سازمان او را خلع سلاح کرد. بیاعتمادی سازمان به وی باعث شد در یک درگیری خیابانی بدون سلاح بماند و با قرص سیانور خودکشی کند. بدین ترتیب عشق سازمانی و زندگی شریفواقفی و همسرش با تصفیه سازمانی به پایان رسید.
نمایی از بقایای جسد مجید شریفواقعی پس از قتل فجیع وی
پینوشتها:
[1]. شهرزاد ساسانپور،
عبور از سازمان (مجید شریفواقفی به روایت اسناد)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، صص 36-37.
[2]. جلیل امجدی،
مجید شریفواقفی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، 1395، صص 63-69.
[3]. شهرزاد ساسانپور، همان، ص 88.
[4]. مظفر مهرآبادی،
بررسی تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354 ه ش، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 228-230.
[5]. لطفالله میثمی،
از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج 1، تهران، صمدیه، چ پنجم، 1386، ص 401.
[6]. حسین احمدی روحانی،
سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰، ص 93.
[7]. جمعی از پژوهشگران،
سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام (1384 - 1344) گزیده سه جلد، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1399، صص 75-78.
[8]. مهدی حقبین،
منافقین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، صص 9-12.
[9]. محمدصادق کوشکی،
تبار ترور، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 69.
[10]. رسول جعفریان،
جریانها و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380، صص 30-31.
[11]. جمعی از نویسندگان،
سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام (1384 - 1344)، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ دوم، 1385، صص 4-5.
[12]. Ervand Abrahamian,
the Iranian Mojahedin, Yale University Press, 1992, pp 163-165.