[3].
اطلاعات، 1 مهر 1346، صص 1 و 13. جشن هنر شیراز جشنوارهای از هنر و موسیقی بود که از سال 1346 تا 1356، در پایان هر تابستان، در شیراز برگزار میشد. این جشنواره زیر نظر فرح دیبا قرار داشت و مدیریت آن با فرخ غفاری بود. سازمان جشن هنر شیراز در 1346، به ریاست فرح دیبا، با 36 نفر عضو هیئت امنا و پنج عضو هیئتمدیره و کمیتههای تئاتر، موسیقی، سینما و نمایشگاهها، دفاتر پروژههای فنی، مالی، پذیرایی و روابط عمومی آغاز به کار کرد.
سازمان جشن هنر شیراز در عمر فعالیت خود بیش از بیست کتاب در زمینههای، موسیقی و سینما در ایران و جهان به چاپ رساند. این جشن هر سال در شهریورماه آغاز میشد. از سال 1346 تا 1356، در مجموع یازده دوره جشن هنر برگزار شد. هدف رژیم پهلوی از برگزاری جشن هنر شیراز، در ظاهر، بزرگداشت و معرفی هنرهای اصیل و معاصر ایرانی به مردم ایران و جهان بود؛ در صورتی که عملا، محتوا و مضمون برنامههای آن زاییده اندیشهای غربمحور، خاصه پسند شخص فرح دیبا بود.
جلال ستاری، در کتاب «در بیدولتی فرهنگ»، به نقل از مهرداد بهار گفته است: من استنباطم راجع به جشنوارهها این است که هدف جشنواره، در برگرفتن هر چه بیشتر مردم است. این جشنوارهها باید بتوانند توده مردم را به خود جلب کنند، ولی فکر میکنم این جشنوارهها، متأسفانه، نمیتوانند این هدف را برآورده کنند. علتش هم این است که مسائلی که در این جشنوارهها مطرح میشود، واقعا مسائلی نیست که مردم با آنها آشنایی نزدیک داشته باشند؛ شاید بتوان گفت که مردم به نحوی با آنها بیگانهاند و به این علت این جشنوارهها نمیتوانند در توده مردم نفوذ کنند؛ بنابراین من فکر میکنم هدف اصلیای که در این جشنوارهها هست، محکوم به شکست است؛ درست به این علت که ما پایههای فرهنگی لازمش را در میان مردم از بین بردهایم و پایههای جدیدی هم که مناسب زندگی روزانه باشد، در مردم ایجاد نکردهایم؛ بنابراین، این جشنوارهها محکوم به شکستاند.
رک: جلال ستاری،
در بیدولتی فرهنگی، تهران، مرکز، 1379، صص 180-181.
فرح مدعی ارائه و عرضه هنرهای اصیل و معاصر بود، ولی در همین جشنی که برپا میکرد، از هنرمندان غربی برای ترویج فرهنگ خودشان دعوت کرده بود. در یکی از برنامههای جشن هنر شیراز، نمایشی به اجرا درآمد که در آن، به ارزشهای دینی و اخلاقی ایرانیان اهانت شد؛ نمایشی که محل اجرای آن مغازهای در یکی از خیابانهای پرتردد شهر بود، و مضمون نمایش هم تجاوز به عنف. این نمایش در همان موقع باعث اعتراض جدی روحانیان و مردم شد.
ماهیت برنامههای جشن هنر شیراز
بهنظر میرسید برای مسئولان جشن هنر احساس رضایت ناظر غربی حاضر در جشنواره بر نظر و علایق تماشاگر ایرانی ترجیح داشت و این فکر را ایجاد کرده بود که جشنواره صرفا وسلیهای برای جذب گردشگران غربی است تا ایران به محلی برای تسکین عطش غربیان در اجرای نمایشنامههایشان تبدیل شود.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 3 (1 مهر 1351)، صص 9 و 10.
از جمله نمایشهایی که در این جشن اجرا شد میتوان به زارتان برادر تارزان، هفت تپه، باله گلستان، اعمال مقدس، ساعت ششم، ویس و رامین، ملوسها و نسناسها و... اشاره کرد که هرکدام بیانگر یک آوانگارد بیمحتوا بودند، اما مقامها و مسئولان جشن از آن به عنوان گذار از سنت به دنیای مدرن استقبال میکردند.
رک:
اطلاعات، ش 13893 (14 شهریور 1351)، ص 7.
بسیاری از نمایشها و موسیقیهایی که اجرا میشد در شرایط تحمیلی بود و تماشاگر انتخاب دیگری نداشت و نمیتوانست با مفاهیم و آموزههای غربی فیلمها و نمایشنامههای جشن ارتباط پیدا کند، حال آنکه قائممقام جشن هنر شیراز سلیقه و درک تماشاگران را در حوزه مسئولیت جشن نمیدانست.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 3 (1 مهر 1351)، صص 9 و 10.
روایت ریچارد فِرای، ایرانشناس آمریکایی، نیز از جشن هنر شیراز رواج لجامگسیخته فرهنگ غربی بدون رعایت حداقلی از تعادل در ارائه هنر بهاصطلاح پیشتاز است. او دعوت از گروههای موسیقی و آواز کشورهای همسایه همچون پاکستان، افغانستان و تاجیکستان به جشن هنر شیراز را پیشنهاد میکند، اما
رضا قطبی، رئیس هیئتمدیره، در جواب به پیشنهاد او میگوید: شما متوجه نیستید ما حامی هنر پیشتاز هستیم نه فرهنگ عامیانه.
برخی از آثار بزرگ ایرانی نیز که در جشن هنر شیراز نمایش داده شد و چاشنی محلی و بومی داشت به نوعی با فرهنگ و ارزشهای غربی تلفیق شده بود؛ از جمله تلفیق گلستان سعدی با رقص باله بود درحالیکه حتی به گفته موریس بژار، کارگردان نمایشنامه، گلستان سرشار از اندیشه و کمال بود و نمیشد آن را به زبان رقص ترجمه کرد. بااینهمه سؤال اینجا بود که چه لزومی وجود داشت تا این کار انجام شود؟!
رک:
خواندنیها، سال 34، ش 2 (27 تا 31 شهریور 1352)، ص 18.
اعتراضات بسیاری در محافل عمومی و ادبی نسبت به این موضوع انجام شد تا جایی که در مقالات نوشتند: کسانیکه گلستان سعدی را حتی یک بار هم نخواندهاند حق ندارند یکی از مفاخر ادبی ملت ایران را به دست بیگانگان بسپارند.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 102 (20 تا 24 شهریور 1352)، ص 16.
در حوزه تئاتر نیز یکی از آثاری که به نوعی بازتاب فرهنگ ملی و ایرانی بود تئاتر رستم و سهراب است، اما اجرای این نمایش آن هم از سوی گروهی هندی چنان بیتناسب بود که هیچ سنخیتی با زمینههای فعالیت هنری آنها و ماهیت داستان فردوسی نداشت.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 20 (30 آبان 1351)، ص 54.
حتی مقامات محلی شیراز معتقد بودند این جشنها به هیچ وجه محیط اجتماعی و مذهبی شیراز را در نظر نداشت، اما آنهایی که مجری برنامه جشن هنر شیراز بودند خودشان مستقیما با مقامات بالا تماس داشتند و از مقامات محلی تبعیت نمیکردند.
رک: برنامه تاریخ شفاهی، مصاحبه با دکتر اسدالله نصر اصفهانی، نیویورک، بنیاد مطالعات ایران، 18 سپتامبر 1982، ص 13.
در حوزه موسیقی نیز تمایل برگزارکنندگان جشن به تبلیغات گسترده برای نمایندگان موسیقی غربی بود؛ به طوری که در یکی از جشنها 26 برنامه در هشت روز به یک خواننده غربی اختصاص داشت و موسیقی ایرانی و کار دیگر شرکتکنندگان در جشن بسیار ناچیز بود.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 3 (1 مهر 1351)، ص 6.
گسست میان مخاطبان و موسیقیهای اجراشده بهوضوح دیده میشد و عموم مردم درکی از این نوع موسیقی نداشتند، اما مسئولان در پاسخ اظهار نارضایتی مخاطب، با خودکامگی میگفتند: در آینده نیز همین کار را خواهیم کرد و هرکه نمیخواهد نیاید و نبیند.
رک:
خواندنیها، سال 33، ش 2 (28 شهریور 1351)، ص 6.
بااینهمه نکته مهم و شایان تأمل در اینجاست که با وجود فاصله عمیقتر مردم با محتوای برنامههای جشن در سالهای بعد چرا این برنامهها تا سقوط رژیم پهلوی همچنان ادامه یافت؟!
رابطه قدرت و فرهنگ در عصر پهلوی و تداوم برگزاری جشن هنر شیراز
رژیم پهلوی با وجود ماهیت استبدادی و بستن فضای مشارکت سیاسی و اجتماعی به روی مردم تلاش میکرد سیطره نظام استبدادی در عرصه سیاسی و اجتماعی را با دادن آزادیهای اسمی در عرصه فرهنگی و عدم نظارت در حوزه فرهنگ جبران کند. در این عرصه هرچند نظارت و سانسور به طور کامل وجود داشت، اما در بیدولتی فرهنگ، تنها محتوای سیاسی تولیدات فرهنگی با نظارت روبهرو بود. به عبارتی رژیم پهلوی برپایی چنین جشنهایی را که بدون نظارت و سنخیت نداشتن با فرهنگ و اخلاق جامعه ایرانی به اجرا درمیآمد در قالب وجود آزادی در هنر و تمایل نداشتن حکومت به دخالت در امور فرهنگی تعبیر میکرد، اما این آزادی افسارگسیخته، که در حوزه هنر و برخی وسایل ارتباط جمعی از جمله در حوزه سینما و نمایش وجود داشت، اخلاق فردی و اجتماعی مردم و به دنبال آن اعتقادات ملی و قومی و فرهنگی جامعه ایرانی را نیز در خطر قرار داده بود تا جایی که برخی از نمایشهایی که منافی عفت عمومی بود درست در زمانی اجرا میشد که مردم روزهدار بودند.
رک:
خواندنیها، سال 37، ش 49 (12 شهریور 1356)، ص 11.
این اقدامات فرهنگی بازتاب گستردهای در میان افکار عمومی داشت و واکنشهای شدیدی را در جامعه ایجاد کرد. مخالفتها و اعتراضات مردمی متوجه برنامههایی بود که گفته میشد به لحاظ فرهنگی برنامه منسجمی نداشت، اما اهداف و مقاصدی که از طراحی این برنامههای فرهنگی مدنظر حکومت پهلوی بود اهدافی کاملا اندیشیدهشده بود. حکومت پهلوی به دنبال اشاعه فرهنگ غربی بود. در این میان وجود آزادیهای افراطی در حوزه هنر سرپوشی بر نبود آزادیهای سیاسی بود. «ایران در دهه 1350ش مورد مطالعاتی جالبی بود به این معنا که چگونه دولتی اقتدارگرا با برگزاری جشن هنر شیراز مدعی آن است که به ایدههای پیشرو غرب توجه میکند، درحالیکه سخنرانی آزاد سیاسی شهروندانش را بهشدت ممنوع کرده بود. باید گفت این مدل ناپایدار برای مدت طولانی نمیتواند دوام بیاورد، بهخصوص زمانیکه با کاهش حمایت مردمی روبهرو باشد».
سیاست رژیم پهلوی در عرصه فرهنگی با اقداماتی همچون برگزاری جشن هنر شیراز در نهایت برای این رژیم گران تمام شد تا جایی که حتی آنتونی پارسونز، سفیر پیشین انگلیس در ایران از این جشن و محتوای برنامههای آن بهعنوان یکی از نخستین جرقههای انقلاب ایران یاد کرده است. او در دیدار با محمدرضا پهلوی برای نشان دادن عمق فاجعهای که در جشن هنر شیراز میگذشت به شاه میگوید: اگر برخی از این نمایشها در انگلیس اجرا میشد، بدون شک کارگردان و بازیگران آن جان سالم به در نمیبردند. پاسخ شاه اما جالب بود: لبخند و سپس سکوت.
رک: باقر عاقلی،
نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران، ناشر جاویدان، 1370، ص 1100.
برای مطالعه بیشتر رک:
روایتی از جشن هنر شیراز؛ فرهنگ و هنر به سبک رژیم پهلوی، پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر، 29 مهر 1397.