تولد و تحصیل
سیدعلی اندرزگو، به سال 1318ش در ظهر یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در تهران متولد شد. پدرش سیداسدالله در بازارچه گمرک تهران، حوالی میدان شوش و پایین خیابان صفاری منزل داشت. پسران سیداسدالله عبارت بودند از: سیدعلی، سیدحسین و سیدمحمد. برادران از همان اوایل نوجوانی به کسبوکار مشغول شدند تا کمکی برای معاش خانواده خود باشند. سیدعلی، پس بزرگتر، در هفتسالگی به مدرسه رفت و شش سال در دبستان «فرخی» درس خواند و چون همزمان با تحصیل مجبور بود کار کند، از دوازدهسالگی در «چهارسو بزرگ بازار تهران» و در مغازه نجاری مشغول به کار شد.[1] شغلهای بعدی او لبنیاتفروشی و چایفروشی بود.
شهید سید علی اندرزگو در نوجوانی
او وقتی دوره ابتدایی را گذراند، به میل خود به درس طلبگی روی آورد و تحصیل در مدرسه را ادامه نداد. شاید یکی از موانع تحصیل وی کار روزانه و کسب روزی بود. درهرحال، روزها کار میکرد و شبها دروس حوزوی مورد علاقه خود را در محضر آقای بروجردی در «مسجد قندی» فرا میگرفت. او بهتدریج دروس مقدماتی را طی سه سال خواند؛ سپس به اتفاق برادر دیگرش سیدمحمد، در محضر آقای محمد هرندی به تحصیل ادامه داد. این دوره پنج سال طول کشید. بهتدریج با کسب دروس دینی و کنکاش با زمینه و زمانه دهههای 1320 و 1330، که یکی از دورانهای بحرانی تاریخ بهشمار میآید، اندیشه او درباره تأثیر مخرب استعمار و عملکرد دستنشاندگی سلطنت شکل گرفت. وی علت نهایی محرومیت جامعه و شکاف طبقاتی موجود در کشور را در شاه و کارگزاران او دید و به دنبال راه چارهای برای رفع آن بود؛ ازاینرو، جذب حرکتهای مستقل مذهبی و سیاسی ازجمله فدائیان اسلام و هیئتهای مؤتلفه اسلامی شد.
هیئتهای مؤتلفه اسلامی؛ زیربنای ذهنی شریعت و روبنای عینی سیاست
دهه 1330 و فضای پراختناق سیاسی و تحکیم دیکتاتوری پهلوی و یکهتازی آمریکا در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، جوشش و خروش حرکتهای مستقل و حتی مذهبی را در مساجد بهوجود آورد. پیش از این، سیدعلی از طریق صادق امانی با گروه فدائیان اسلام و اندیشههای شهید نواب صفوی آشنا شده بود. در این ایام که سیدعلی شانزدهساله بود، فعالیتهای منظم و مستمر سیاسی خود را شروع کرد و کنشهای سیاسی خود را نسبت به وضع نامطلوب سیاسی، فرهنگی، اقتصادی نشان داد. نخستین محفلی که شهید اندرزگو در آن به نقش زیربنای ذهنی شریعت و روبنای عینی سیاست رسید، تشکیلات مؤتلفه بود. این تشکیلات با اذن امام خمینی(ره) و به قصد مبارزه با شاه و براندازی حکومت طاغوت بر پا شده بود. از سال 1340 به بعد، جلسات ده نفری که در رأس آن شورای مرکزی مؤتلفه قرار داشت، در تهران و شهرستانها دایر بود. علاوه بر شورا، یک شاخه نظامی هم وجود داشت. در شاخه نظامی، علاوه بر اندرزگو، محمد بخارایی، رضا هرندی، مرتضی نیکنژاد، صادق امانی و مهدی عراقی نیز حضور داشتند.[2]
حادثه 2 فروردین 1342 در فیضیه و سخنرانی معروف عاشورای امام، چشمانداز تازهای در برابر اندرزگو گشود. وی پیوسته میان قم و تهران در حرکت بود و یکی از گردانندگان تظاهرات عاشورا بهشمار میآمد. سخنرانی امام در روز عاشورا (13 خرداد)، و قیام 15 خرداد، به دستگیری و ضرب و شتم شدید او از طرف ساواک منجر شد، اما وی تسلیم نشد و با اعتقاد محکم به آرمان خود، راه مبارزه را ادامه داد.
آرمان شهید سیدعلی اندرزگو
شخصیت اندرزگو جدا از فعالیتهای سیاسی و اقدامات نظامی او نیست؛ چراکه لزوم برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلام، علاوه بر اطاعت از ولیفقیه زمان، یعنی امام خمینی، و مبارزه با حکومت ظلم، روگرفتی از اعتقادات درونی و اندیشههای دینی وی است. اندرزگو به سبب توجه زیادش به مسائل اسلامی از دوران نوجوانی، امور سیاسی و اجتماعی را با دیدگاهی «مذهبی» تحلیل میکرد. با شروع مبارزه امام خمینی در سال 1341 با لایحههای انجمن ایالتی و ولایتی دولت علم، اندرزگو به جریان حمایت از روحانیت و امام پیوست و خود را وقف نهضت امام نمود. چاپ و توزیع رسالهها، اعلامیهها و آثار امام خمینی(ره)، سخنرانیها و خطابههای آتشین او بر منابر آبادان، نجفآباد اصفهان و بروجن، سفرهای تبلیغی و ارشادی ماههای محرم و رمضان به شهرهای دورافتاده و بیبضاعت، کمک به سایر گروههای مبارز و اعزام گروههای مسلح و مبارز داخلی به پایگاههای مسلمان در لبنان و طراحی و سرپرستی بسیاری از عملیاتهای سیاسی و نظامی ازجمله این فعالیتهاست.[3]
وی علاوه بر نفی سلطنت و بیزاری از طاغوت، نسبت به گسترش فقر و بیعدالتی، مفاسد اجتماعی، فلاکت روستائیان، و نفوذ فرهنگ بیریشه غربی در کشور همواره معترض بود. لزوم تحقق عدالت اجتماعی و اصلاحات اساسی و از بین بردن شکاف طبقاتی میان فقرا و ثروتمندان در جامعه نیاز به کار فرهنگی و سیاسی داشت. اجرای احکام اسلامی و حذف دستنشاندگان استعمار و استبداد، ازجمله اهداف و انگیزه اقدامات اندرزگو است. یکی از این افراد، حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت بود که در زمان صدارت او لایحه کاپیتولاسیون در اعطای مصونیت به مستشاران نظامی آمریکا تصویب شد و امام خمینی(ره) به دلیل اعتراض بدان تبعید شدند.[4]
اعدام انقلابی عامل کاپیتولاسیون
وابستگی شدید حکومت پهلوی به دولتهای استعماری، شرایط انقلابی را ناگزیر کرد؛ ازاینرو، شورای مرکزی و بالطبع، شاخه نظامی به حذف حسنعلی منصور تصمیم گرفت. حسنعلی منصور «آمریکایی»، پسر رجبعلی منصور «انگلیسی»، دومین نخستوزیر عصر انقلاب سفید،[5] زمینه را برای قدرتهای سلطهگر آماده ساخته و واکنش امام خمینی(ره) و مبارزان اسلامی را برانگیخته بود. امام در بخشی از سخنرانی خویش در واکنش به اقدامات دولت فرمودند: «اگر نفوذ روحانیون باشد، تو دهن این دولت میزند؛ تو دهن این مجلس میزند؛ وکلا را از مجلسین بیرون میریزد... ای فضلا! ای طلاب! ای حوزههای علمیه، ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر میکنم».[6] ایشان در ادامه اعلام میکنند: «والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است که فریاد نزند...».[7] ازاینرو، یک شاخه از جمعیت مؤتلفه که بیشتر تحت نفوذ صادق امانی بود، با اطلاع حاج مهدی عراقی، آرام آرام بهسوی اقدامات نظامی و عملیاتی گرایش یافتند.
هسته نظامی پس از تهیه اسلحه و مواد منفجره لازم، به تمرینات نظامی مشغول شدند و کوشیدند مهارتهای ویژه و ضروری را کسب کنند. عاقبت پس از رایزنیهای مختلف، حسنعلی منصور در 6 بهمنماه 1343 توسط بخارایی (بنا به قولی اندرزگو)[8] اعدام انقلابی شد.
شیوههای مبارزه؛ از تغییر چهره تا کمک به سایر گروههای مبارز
بعد از سال 1343، سیدعلی اندرزگو به زندگی مخفی روی آورد. یکی از روشهای مبارزه او با ساواک، استفاده از قیافهها و چهرههای گوناگون بود؛ همچنین او از نامهای مستعار فراوانی همچون شیخ عباس تهرانی، دکتر جوادی، دکتر حسینی، ابوالحسن نحوی، عبدالکریم سپهرنیا و ابوالقاسم رفیعی استفاده میکرد.[9] اندرزگو علاوه بر تشکیل و رهبری گروههای مستقل داخلی (مانند گروه او در عباسآباد)، به لبنان، عراق، افغانستان و پاکستان سفر کرد و با سازمانهای مبارز فلسطینی مانند «الفتح»، در زمینه آموزش نظامی، جنگ چریکی و تهیه تسلیحات همکاری نمود. پس از اعدام انقلابی منصور، در بسیاری از طرحهای دیگر از قبیل طرح حذف ولیعهد، طرح ترور سرهنگ طاهری، یک سلسله عملیات علیه مستشاران نظامی مانند ترور چند سرتیپ و یک ژنرال جاسوس آمریکایی در منطقه چیذر و مهمتر از همه طرح اعدام انقلابی شاه در جزیره کیش دست داشت.[10] اندرزگو بهطور بیوقفه طی چهارده سال به راهی که با دوستان شهیدش نیکنژاد، بخارایی، هرندی و امانی شروع کرده بود وفادار ماند و مصمم بود با تهیه یک مسلسل پیشرفته شاه را اعدام انقلابی کند، اما اجل مهلتش نداد.
شهید سیدعلی اندرزگو در پوشش یکی از چهرههای مبارزاتی خویش
او پیش از این، با تهیه اسلحه از لبنان و عراق، و ارسال آن به تهران نهتنها به سازمانها و گروههای اسلامی و مبارز کمک میکرد، بلکه مقدمات اعزام برخی از آنها را به خارج فراهم مینمود.
شناسنامه شهید سیدعلی اندرزگو با نام سیدابوالقاسم واسعی
شهادت در شب قدر
در 2 شهریور 1357، اندرزگو قرار بود در منزل اکبر صالحی منتظر تلفنی از مشهد باشد. منزل آقای صالحی پشت خانه امام جمعه بود؛ بنابراین پس از ملاقات با فردی از گروه «منصورون» در میدان شهدا (ژاله)، بهسوی محله «سقاخانه» حرکت کرد. او از خیابان شهدا داخل «آب سردار» رفت. مأموران ساواک که او را از میدان شهدا تعقیب میکردند، به او ایست دادند، ولی او توجه نکرد و تلاش کرد از دیوار خانه امام جمعه بالا رود و فرار کند، اما همانجا به رگبار بسته شد و سرانجام در ساعت 19:30 آن روز که مصادف با عصر نوزدهم ماه رمضان بود، در خیابان سقاباشی به شهادت رسید.
پیکر شهید سیدعلی اندرزگو لحظاتی پس از شهادت
حاصل ازدواج سیدعلی اندرزگو با دختر عزتالله سیل سپور، چهار فرزند پسر بهنامهای سیدمهدی، سیدمحمود، سیدمحسن و سیدمرتضی است.
پینوشتها:
[1].
حماسه شهید اندرزگو؛ براساس اسناد و خاطرات، تدوین: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 9.
[3]. علی دوانی،
نهضت روحانیون ایران، ج 7، بیجا، بنیاد فرهنگی الرضا، 1358، ص 283.
[4].
دولتهای ایران؛ از میرزا نصراللهخان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی، تهیه و تنظیم اداره کل آرشیو، اسناد وموزه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378، ص 313.
[5].
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، انتشارات اطلاعات و موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1370، ص 363.
[6]. امام خمینی،
صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(س)، 1378، ص 418.
[8].
حماسه شهید اندرزگو؛ براساس اسناد و خاطرات، همان، صص 98-99.
[10].
مجله سروش (ویژهنامه شهید سیدعلی اندرزگو)، ش 61 (مرداد 1359)، صص 20-21.