دوران کودکی و تحصیل
شارل دوگل، سیاستمدار بنام فرانسوی، در تاریخ 22 نوامبر سال 1890م در شهر لیل فرانسه دیده به جهان گشود. خانواده دوگل از طبقه متوسط و اهل فرهنگ و تحصیل بودند. پدر او، هنری دوگل، معلم مدرسه بود و همو شارل را با افکار سیاسی و تاریخ فرانسه تا حدودی آشنا کرد. در واقع، پدر ازآنجاکه اهل سیاستورزی بود و به دنبال کردن حوادث و تحولات سیاسی اجتماعی علاقه داشت، پسرش را با مسائل روز آشنا میکرد. این مسئله در کنار ارزشهای ملیگرایانه و مذهبی قوی خانواده بر تربیت و شخصیت دوگل تأثیر بسیاری گذاشت.[1]
دوگل در توصیف خود این گونه گفته است: در سراسر زندگیام فرانسه را به نحو خاصی در مخیله خویش مصور ساختم. احساسات و عقل هر دو موجد و الهامدهنده آن تصویر بود. احساسات و عواطف من فرانسه را همانند شهزاده افسانهها و یا مریمی که به دیوار منقوش بود متصور میساخت که دست قدیر سرنوشت خاص و اعجابانگیزی برای آن در نظر گرفته بود. از طرف دیگر عقل من به من میگوید که فرانسه فقط در صف مقدم میتواند فرانسه باشد و به یاری اقدامات و ابتکارات وسیع، مایه تفرقه را که ملت فرانسه در خود دارد جبران کند.[2]
جنگ اول جهانی
شارل دوگل از همان دوران جوانی علاقه خود را به سیاست و ارتش نشان داد و در آکادمی نظامی سن سیر و در هنگ 33 پیاده به تحصیل مشغول شد. او بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه نظامی به ارتش پیوست و با سمت افسر مشغول به کار شد. نخستین فرمانده او سرهنگ پتن بود که از او بسیار آموخت. دیری نپایید که جنگ جهانی اول رخ داد و فرصتی برای اینکه او خودی نشان دهد فراهم شد. به نوعی جنگ جهانی اول نقطه شروع تحول در زندگی سیاسی و نظامی دوگل بهشمار میآید. شارل دوگل در این دوران در سمت فرمانده گروهان خدمت میکرد و چندین بار نیز مجروح شد.[3]
شارل دوگل ( 1910م)
در سال 1916م، شارل دوگل در نبرد «وردن» اسیر شد و برای مدتی در اردوگاه اسیران جنگی آلمان بهسر برد. در همین دوران بود که علاقه به نوشتن و نویسندگی در او شکل گرفت؛ بهویژه که حضور در جنگ تأثیر بسیاری در شکلگیری بینش او نسبت به مسائل نظامی و سیاسی بهوجود آورده بود. همین زمینه باعث شد او بعدها کتابهایی درباره استراتژیهای جنگی و کارکرد تانکها در نبردها بنویسد. این کتابها توانایی و دیدگاه او را در زمینه نظامی و سیاسی نشان میداد. در سال 1925م بعد از یک دوره مأموریت نظامی کوتاه در لهستان و دو سال آموزش در زمینه استراتژیهای جنگ، مارشال پتن با توجه به خدمات دوگل، او را سزاوار ارتقای درجه یافت و بدین ترتیب شارل به سمت کارمند شورای عالی جنگ نایل شد. بعد از آن، از سال 1932م تا 1937م در چهارده کابینه دولت فرانسه در زمینه مطالعات مربوط به دفاع از کشور دستاندرکار بود.[4]
شارل دوگل (بین سالهای 1922 و 1924م)
جنگ جهانی دوم و مصائب فرانسه
شارل دوگل را بیشتر با تحولات مربوط به جنگ جهانی دوم میشناسند. در سال 1940م و در بحبوحه این جنگ، آلمان نازی به فرانسه حمله کرد و ارتش فرانسه در مدت کوتاهی از پای درآمد و تسلیم شد. دولت وقت این کشور به رهبری مارشال پتن به متارکه جنگ و امضای قرارداد صلح تن داد، اما این تصمیم مخالفت شدید دوگل را در پی داشت. او در ژوئن همین سال بود که از طریق رادیو بی.بی.سی در لندن مردم فرانسه را به مقاومت در برابر آلمان هیتلری دعوت کرد. این سخنرانی او رویدادی مهم و تحولساز در تاریخ فرانسه بهشمار میآید. شارل دوگل دولت در تبعید را تشکیل داد و به این ترتیب دولتی بدون ارکان حاکمیت و خارج از سرزمین متولد شد. در لندن او نیروهایی با عنوان نیروهای فرانسه آزاد را سازمان داد و از مردم خود خواست در برابر نازیسم مقاومت کنند. به این ترتیب گلیسم در برابر ناریسم شکل گرفت. شعار او هنگام رسیدن به حکومت این بود: «کارهای بزرگ، تنها از مردان بزرگ ساخته است و مردان هنگامی بزرگ میشوند که بخواهند و اراده نمایند».[5]
دوگل در دوران اشغال، در مقام رهبر مقاومت فرانسه، با وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلستان، و فرانکلین روزولت، رئیسجمهور آمریکا، از نزدیک همکاری میکرد. البته این روابط فراز و نشیبهایی داشت؛ زیرا دوگل نسبت به استقلال و آزادی فرانسه بسیار حساس بود و بر آن تأکید میکرد و تمایل نداشت که کشورش زیر سلطه قدرتهای غربی قرار گیرد. همین موضوع باعث شد روابط او با دیگر متحدان غربی دچار تنش شود. همین رویکرد باعث شد مشی او با نام گلیسم در فرانسه یاد شود و از او با عنوان یک قهرمان ملی یاد کنند.[6]
وینستون چرچیل و ژنرال دوگل در مراکش (ژانویه 1944م)
بازگشت به فرانسه و جمهوری چهارم
بعد از آزادسازی فرانسه در سال 1944م، دوگل به فرانسه بازگشت و در مقام رئیس موقت دولت، دست به کار بازسازی کشور بعد از جنگ شد؛ بااینحال، سیاستمداران جمهوری چهارم در فرانسه به دیدگاههای دوگل بیاعتماد بودند؛ بهویژه احزاب سوسیالیست در فرانسه با او زاویه داشتند و همین موضوع باعث شد در سال 1946م از قدرت کناره گیرد، اما مخالفان او نیز طرفی نبستند و به دلیل وجود مشکلات متعدد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیثباتی دامان فرانسه را گرفت. این وضعیت به بازگشت مجدد دوگل به عرصه سیاست انجامید.
دوگل و بحران الجزایر
بازگشت شارل دوگل به قدرت چندان بیچالش نبود. این بار بحران الجزایر بود که دامان او را گرفت و بر شرایط داخلی فرانسه و ثبات در این کشور تأثیر گذاشت. ماجرا از این قرار بود که الجزایر در آن مقطع مستعمره فرانسه بهشمار میآمد، اما بهشدت خواهان استقلال از این کشور بود. در واقع جنبشهای استقلالطلبانه و افزایش خشونت، این کشور را به سمت جنگ داخلی سوق داده بود. این چالشی بزرگ برای دوگل و دولت او بهشمار میآمد؛ چرا که دیدگاههای متفاوت احزاب و جریانهای سیاسی فرانسه به بیثباتی در داخل دامن میزد.[7]
دوگل ابتدا وعده حفظ الجزایر به عنوان بخشی از خاک فرانسه را داد، اما بهتدریج متوجه شد که این سیاست عملی نیست؛ به همین دلیل مذاکراتی را با جبهه آزادیبخش ملی آغاز کرد. این سیاست مخالفت شدید راستهای افراطی در فرانسه را که خواهان حفظ الجزایر به عنوان بخشی از خاک فرانسه بودند، در پی داشت. این گروه به کودتا علیه دولت دوگل دست زدند، اما حرکت آنها به شکست انجامید. در نهایت در مارس 1962م پس از مذاکرات طولانی امکان آشتی میان الجزایر و فرانسه فراهم شد و با تغییر در قانون اساسی، اجازه انتخابات در الجزایر داده شد. به این ترتیب دوگل توانست یکی دیگر از بحرانهای سیاسی در فرانسه را مدیریت کند.[8]
قانون اساسی جدید
یکی از اقدامات بسیار مهم شارل دوگل در دوران سیاستورزیاش پیشنهاد قانون اساسی جدید برای فرانسه بود که به قانون اساسی پنجم شهرت پیدا کرد. در قانون اساسی جدید، اختیارات بیشتری به رئیسجمهور داده میشد. همین مسئله باعث شد ثبات سیاسی، که یکی از مسائل اساسی فرانسه در قرون متمادی بود، بیشتر تأمین و دغدغه کمتری نسبت به آن احساس شود. به این ترتیب، جمهوری پنجم فرانسه متولد شد. او در سال 1959م به عنوان اولین رئیسجمهور نظام سیاسی جدید برگزیده شد و این سمت را تا سال 1969م حفظ کرد. در دوران جدید زمامداری دوگل، فرانسه تحولات مختلفی را پست سر گذاشت و حوادث بسیاری را به خود دید. در واقع دوگل در دوران جدید به اصلاحاتی دست زد که هم در بعد داخلی و هم در بعد خارجی برای فرانسه پیامدهایی داشت.[9]
در زمینه سیاست خارجی دوگل همانند دوران جنگ جهانی دوم بر این باور بود که فرانسه باید سیاستی مستقل از آمریکا داشته باشد. هرچند ساختار نظام بینالملل در این دوران دو قطبی بود، دوگل بر این باور بود که فرانسه باید سیاست خارجی مستقل از واشنگتن داشته باشد. او میگفت که پاریس نباید تحت تأثیر و فشار آمریکا و دیگر قدرتهای غربی باشد و باید جایگاهی مستقل را برای خود در عرصه نظام بینالملل تعریف کند. از جمله اقدامات او برای عملی کردن این دیدگاه خروج فرانسه از پیمان ناتو بود که در سال 1966م اتفاق افتاد و موجب شد فرانسه سیاست دفاعی مستقلی داشته باشد. دوگل همچنین برنامه خاصی برای توسعه صنعتی فرانسه داشت که موجب شد پروژههای بزرگ صنعتی از جمله نیروگاه هستهای و زیرساختهای اقتصادی این کشور تقویت شود. علاوه بر همه اینها دوگل تقویت فرهنگ فرانسه و توسعه آن در جهان را در سر داشت؛ به همین دلیل در دوران او فرانسه به عنوان یک کشور پیشرو در عرصه هنر و فرهنگ شناخته شد. او تمام تلاش خود را به کار برد تا زبان فرانسه در کنار زبان انگلیسی در جهان رواج یابد.[10]
ژنرال شارل دوگل رئیسجمهور فرانسه
شماره آرشیو: 2003-۱۱ع
بحران سال 1968م و پایان کار دوگل
در نهایت آنچه زمینهساز کنارهگیری دوگل از جهان سیاست شد بحران دانشجویی سال 1968م بود. در ماه می این سال بود که دانشجویان و کارگران به اعتصاب گسترده دست زدند و خواستار اصلاحات عمیق سیاسی و اجتماعی شدند. این اعتصابها به اعتراضی ملی علیه سیاستهای دوگل تبدیل شد. او ابتدا کوشید برای حل این بحران رفراندومی برگزار کند، اما هنگامی که طرح او شکست خورد از قدرت برای همیشه کنار رفت. شارل دوگل در نهایت در ۹ نوامبر ۱۹۷۰م درگذشت، اما میراث او همچنان در سیاست و فرهنگ فرانسه باقی است.[11]
پینوشتها:
[1]. پریسا احدیان، «مرد شمشیر و قلم»،
اعتماد، ش 4799 (5 آذر 1399).
[2]. شارل دوگل،
خاطرههای جنگ دوم جهانی، ترجمه مریم کشاورز، ج 1، تهران، انتشارات مروارید، 1368، ص 1.
[5]. مریم شبانی، «دوگل ژنرال زیرک»، مجله
شهروند، ش 46 (سال 1387)، ص 23.
[7]. شارل دوگل،
خاطرات امید، ترجمه شهراشوب امیر شاهی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1349، صص 160-172.
[8]. «رهایی الجزایر از استعمار فرانسه»،
دنیای اقتصاد، ش 6151 (12 تیر 1397).
[9]. حجتالله ایوبی، «جناح راست در فرانسه: از دوگل تا سارکوزی»، فصلنامه
مطالعات روابط بینالملل، ش 19 (پاییز 1391)، صص 38-40.
[10]. مریم یاری اصطهباناتی و سیدروحالله حسینی، «نقش تفکرات گلیستی و نئوگلیستی در سیاست خارجی فرانسه»، فصلنامه
سیاست خارجی، شهریور 1399، صص 119-121.