عزل و طرد میرزا آقاخان نوری و خاندان او از سوی ناصرالدین شاه قاجار در یک سند تاریخی
برای شناخت جریانها و رخدادهای تاریخی و نقش رجال مؤثر در تاریخ کشورمان اسناد بر جای مانده از گذشتگان خصوصاً خاندانهایی که در حکومتها به هر نحوی نقش داشتند حائز اهمیّت است چرا که از طریق اسناد علاوه بر آنکه حقایق جدیدی به دست میآید، صحت و سقم وقایع پیشین نیز روشن میشود. این اسناد عبارتند از احکام و فرامین دولتی، بنچاقها...
برای شناخت جریانها و رخدادهای تاریخی و نقش رجال مؤثر در تاریخ کشورمان اسناد بر جای مانده از گذشتگان خصوصاً خاندانهایی که در حکومتها به هر نحوی نقش داشتند حائز اهمیّت است چرا که از طریق اسناد علاوه بر آنکه حقایق جدیدی به دست میآید، صحت و سقم وقایع پیشین نیز روشن میشود. این اسناد عبارتند از احکام و فرامین دولتی، بنچاقها، قبالههای ملکی و نیز کتابهای خاطرات و شجرهنامهها، رسالهها و هر نوشته دیگر که در کنج برخی خانهها موجود است. بنابه تحقیق محلی نگارنده این سطور، متأسفانه تنها تعداد بیشماری از این نوع اسناد باارزش در منطقه کاغذکنان آذربایجان شرقی که گوشهای از ایران پهناور است در گذشته نهچندان دور نابود شده یا در حال نابودی هستند. سندی که معرفی میشود از همین نوع اسناد است و آن انشای مرحوم میرزا مهدیخان بیانالملک پسر میرزا ابومحمد گرمرودی، از قول ناصرالدینشاه قاجار در خصوص میرزا آقاخان نوری است.
میرزا نصرالله فرزند اسدالله نوری است، که بعدها به میرزا آقاخان معروف شد. او مدت 33 سال (1242-1275ق) در دربار 3 تن از پادشاهان قاجار (فتحعلی شاه، محمدشاه، ناصرالدین شاه) مشاغل و مناصبی چون وزارت لشکر (وزارت جنگ) و صدراعظمی را عهدهدار بود. در سال 1243ق با سمت لشکرنویسی وارد خدمت دربار فتحعلی شاه شد و چون جوانی چربزبان بود به تدریج در دربار ترقی کرد و به سمت لشکرنویسباشی ارتقا پیدا نمود. در زمان محمدشاه همچنان سمت خود را حفظ نمود و از آنجا که به مقام خود اهمیت میداد عنوان لشکرنویسباشی را به وزارت لشکر تبدیل نمود. وی در اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار توسط حاج میرزا آقاسی به وزارت لشکر منصوب شد. سفارت انگلیس که سعی داشت عواملی برای نفوذ در دستگاه حکومت جمعآوری نماید به سراغ میرزا آقاخان نوری هم رفت و خیلی زود وی را در شمار عوامل سرسپرده خویش در ایران درآورد تا آنجا که تابعیت انگلستان را نیز پذیرفت. وی در بدگویی و توطئه علیه افراد در نزد شاه چیرهدست بود و حتی نزد شاه از پدرش بدگویی و سعایت میکرده است. در زمان محمدشاه همراه قشون به هرات رفت و در مراجعت به ایران به اشاره حاجی میرزا آقاسی از وزارت برکنار و مدتی محکوم به حبس و تبعید شد. از دوران محمدشاه، او تحرکات خود را برای به دست آوردن صدارت آغاز کرد و برای رسیدن به هدف، خود را در حلقه دوستان و یاران مهدعلیا (همسر محمدشاه) قرار داد و واسطه بین او و سفارت انگلیس شد. رابطه مهدعلیا با میرزا به تدریج تا آنجا کشیده شد که هرچه در اندرون شاه میگذشت مهدعلیا به آقاخان اطلاع میداد و او نیز ماجرا را به اطلاع سفارت انگلیس میرساند. چنانکه در اسناد وزارت خارجه انگلیس آمده میرزا اسرار محرمانه دولتی را اعم از آنچه مربوط به امور داخلی و تصمیمات مملکتی بود یا آنچه از مذاکرات را که فیمابین شاه و صدراعظم و سایر سفرا صورت میگرفت به وزیرمختار انگلیس گزارش میداد. در دوران صدارت حاج میرزا آقاسی، آقاخان به تحریکات و دسایس علیه او دامن میزد و از آنجا که صدراعظم از توطئههای او آگاه بود در یکی از شبها هنگام خروج از سفارت انگلیس دستگیر و با کسب اجازه از شاه به کاشان تبعید شد. پس از مرگ محمدشاه و عزل آقاسی از صدارت، میرزا نصرالله از کاشان به تهران آمد، ولی چون مورد مؤاخذه امیرکبیر صدراعظم ناصرالدینشاه قرار گرفت و امر صدراعظم به بازگشت وی بود، به سفارت انگلستان رفت و خود را در پناه سفارت جای داد. کاردار سفارت نیز طی تماس با مهدعلیا او را واسطه قرار داد تا اجازه اقامت نوری را در تهران بگیرد. وساطت کاردار و صاحبمنصبان سفارت نتیجه مثبت داشت و مهدعلیا دستور داد میرزا را از سفارت به قصر بازگردانند. حمایت جدی سفارت از نوری سبب میشد تا شاه و امیرکبیر نتوانند با او برخورد شایستهای داشته باشند. بهطوری که وقتی کار جاسوسی آقاخان بالا گرفت و میرزا تقیخان در صدد برآمد او را مجازات و تبعید نماید این بار نیز وزیرمختار انگلیس به طور رسمی و علنی به یاری وی شتافت و با ارائه سند رسمی تحتالحمایگی و تابعیت انگلستان او را از زندان و تبعید نجات داد. نقش به ظاهر مثبت او در آرام کردن قیام سربازان تبریزی مقیم پایتخت، و خاموش کردن آتش فتنهای که خود در خفا دامن میزد منجر به رضایت شاه شد و به تقاضای صدراعظم ناصرالدین شاه امیرکبیر لقب «اعتمادالدوله»! به او داده میشود. 1 این امر احتمالاً بر اثر فشار مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه بوده است چرا که از همان آغاز سلطنت ناصرالدین شاه مهدعلیا با صدارت میرزا تقیخان مخالف بود و میکوشید تا میرزا آقاخان نوری، تحتالحمایه انگلیس به صدارت انتخاب شود که ممکن نشد. 2 بعدها یکی از عوامل مؤثر در برکناری میرزا تقیخان از مقام صدارت و قتل او در کاشان همین میرزا آقاخان بود که بعد از امیرکبیر به صدارت رسید. پس از شهادت امیر، آقاخان دست به تغییرات وسیعی در سطح کشور زد و تمام مشاغل و مناصب مهم مملکتی را به فرزندان و بستگان خود اختصاص داد و از سوی دیگر غالباً شاه را به عیش و لهو و لعب ترغیب میکرد. از نتایج قتل امیرکبیر و روی کار آمدن نوری یکی موافقتنامه 1269ق/1853م بود که مشارٌالیه با وزیرمختار انگلستان منعقد کرد که طبق مفاد آن دولت ایران از حق قشونکشی به هرات ممنوع شد. همچنین او در سال 1273ق با تبانی قبلی با دولت انگلستان و بدون پیشبینیهای لازم، جنگ با انگلستان را، راه انداخت که به شکست ایران انجامید و ثمره آن معاهده ننگین پاریس (1273ق/1853م) بود که به جدایی هرات از ایران انجامید و دولت ایران به نمایندگی این صدراعظم خیانتکار از تمام حقوق حقه خود در هرات و افغانستان به موجب معاهده مزبور به کلی صرفنظر نمود. مدتی بعد ناصرالدین شاه به خاطر اخلال و فسادی که در امور مملکت ایجاد شده بود او را در محرم سال 1275ه. ق. از صدارت برکنار کرد. 3 میرزا آقاخان پس از عزل از صدارت به ملک خود روستای آدران رباط کریم رفت. به دنبال آن دوستعلیخان معیرالممالک مأمور میشود که اثاثیه صدارت مانند جبه مرواریددوز و قلمدان و عصای مرصّع را از او پس بگیرد. ناصرالدین شاه حتی لقب «اعتمادالدوله» را از وی سلب میکند. میرزا آقاخان حتی مجبور میشود ملک خود واقع در آدران را که دارای عمارت نسبتاً عالی بود و هنوز هم آثار آن باقی است به دولت واگذار کند. او سالهای پایانی عمر خود را به حالت تبعید در یزد و اصفهان و قم سپری کرد. و نهایتا در سال 1281ق در ناکامی و بدبختی درگذشت. یکی دیگر از صفحات تاریک زندگانی آقاخان نوری ارتباط با سران فرقه بهائیت است. به گفته منابع بهائی، زمانی که آقاخان توسط میرزا آقاسی تنبیه بدنی و جریمه مالی شد و به کاشان تبعید گردید، آقاخان توان پرداخت وجه را نداشت و بهاء به کمک او آمد و پول لازم را برای او تهیه کرد و در طول تبعید نیز به وی کمک مالی داد. 4 چنان که قبلاً گذشت، جرم آقاخان در آن واقعه، از جمله داشتن ارتباط با سفارت انگلیس بود 5 و حتی آقاخان کوشیده بود «سفیر انگلیس را حامی خود» قرار دهد که البته شاه نپذیرفته بود. 6 نوری، طبق نوشته مطالعالانوار، با نظر امیرکبیر مبنی بر خشکاندن ریشه غائله بابیان با اعدام باب، مخالف بود. علاوه بر این، امیر، پیرو کشف برخی از توطئههای بابیان بر ضد او و دولت، بهاء را در 1267ق به عراق تبعید کرد، اما پس از برکناری وی، میرزاآقا خان رسما از بهاء دعوت کرد به تهران برگردد و پس از بازگشت نیز او را توسط برادرش (جعفرقلی خان) یک ماه تمام در منزل برادر، مورد پذیرایی گرم قرار داد. 7 سپس بهاء را به ده افجه انتقال داد که از مستملکات خود آقاخان بود. 8 به نوشته عباس امانت بهاء «که همولایتی صدراعظم بود، از دیرباز با نوری و خانوادهاش آشنایی داشت. امیرکبیر در 1267ه . ق وی را به عتبات تبعید کرده بود. او پس از بازگشت از این سفر ماهها مهمان صدراعظم بود و قبل از سوءقصد در خانه جعفرقلی خان، یکی از برادران میرزا آقاخان نوری، در شمیران به سر میبرد...». 9 ابوالقاسم افنان، مورخ معاصر بهائی، نیز مینویسد: آقاخان «در وقت ورود» بهاء از عراق «به طهران...، برادرش جعفرقلی خان را مأمور میهمانداری و پذیرایی از حضرت بهاءالله نمود. او در افجه در باغ شخصی خودش وسائل پذیرایی فراهم ساخت و ایشان به باغ تشریف بردند» و سران بابیه به دیدار او میرفتند. از نامه سلیمانخان تبریزی (از عناصر مهم بابیه) پس از تبعید امیرکبیر به کاشان خطاب به سید جواد کربلایی (از بزرگان بابیه) برمیآید که بابیان به حکومت میرزا آقاخان خوشبین بودند و صدارتش را مایه پیشرفت کارشان میشمردند. سلیمانخان مینویسد: «امیرنظام بحمدالله تمام شد. معزول ابدی گردید. الان در باغ فین کاشان محبوس است. میرزاآقا خان اعتمادالدوله وزیر و صدراعظم گردید. انشاءالله امورات بهتر نظم خواهد گرفت. البته جناب ایشان [حسینعلی نوری] باید خیلی زود تشریففرما شوند که وجود مبارک ایشان مثمرثمر است». مطالعالانوار، از منابع مهم بهائی، مینویسد که آقاخان «برای حفظ مقام خویش در اول میخواست میانه اصحاب باب و دولت، صلح و آشتی برقرار سازد ولکن واقعه تیراندازی به [ناصرالدین] شاه مانع مقصود او شد...». 10 حتی پس از ترور نافرجام شاه توسط بابیان و تعقیب سخت آن جماعت از سوی دربار، میرزاآقا خان درصدد مخفی کردن بهاء (که متهم به همدستی با تروریستها بود) برآمد. 11 که البته خود بهاء، با احساس خطر شدید، پیشنهاد آقاخان را نپذیرفت و «شتابزده» خود را به خانه شوهرخواهرش میرزا مجید آهی رساند که منشی سفارت روسیه بود و در زرگنده (محل ییلاقی سفارت روس) و در مجاورت خانه سفیر روس (پرنس دالگوروکی) مینشست و پس از آن نیز شخص سفیر، به شرحی که در متون معتبر بهائیت آمده، بهاء را تحت حمایت آشکار و پیگیر خود گرفت و با سرسختی تمام، موجبات رهاییش از حبس و قتل و خروج بیخطرش از ایران را فراهم ساخت. پس از دستگیری بابیان به جرم قتل شاه نیز، زمانی که بهاء (علیرغم پناهندگی به خانه امن فامیلش، منشی سفیر روسیه) توسط میرزا علیخان حاجبالدوله (فراشباشی دربار) دستگیر و حبس شد. میرزاآقاخان، بابت این عمل شدیدا نسبت به حاجبالدوله «عداوت» نشان داد و حتی به نشانه اعتراض، در مقام استعفا از صدارت برآمد، که البته شاه از حاجبالدوله حمایت کرد و استعفای وزیر را نپذیرفت. 12 این سوابق، سبب شده است که منابع بهائی، نسبت به میرزا آقاخان نوری (با همه منفوری او نزد ملت ایران) لحنی جانبدارانه اتخاذ کنند و اقدامات او را در زمان صدارت در حمایت از بهاء با آب و تاب گزارش کنند. 13 سندی که ملاحظه میکنید مربوط به دوران عزل آقاخان از سمت صدارت عظمی و مشاغل و مناصب دولتی است. هشدار ناصرالدینشاه به جانشینان خود درخصوص او و اعضای خاندانش، حاکی از مضرات فراوان اقدامات آنان برای منافع ملی ایران است که از جنبههای مختلف بروز و ظهور یافته بود. ملاحظه و مطالعه این سند مخاطب را با دیدگاه ناصرالدینشاه نسبت به اقدامات میرزاآقا خان نوری و خانواده او آشنا میسازد. متن سند انشاء مرحوم میرزا مهدیخان بیانالملک پسر میرزا ابومحمد مرحوم گرمرودی که در خیانت طایفه نوری به دولت ایران از قول پادشاه جمجاه ناصرالدینشاه خلداله ملکه به عنوان فرمان قضا توامان. بسماللهالرحمنالرحیم خداوندی را ستایش و پروردگاری را پرستش میکنیم عزّ نصره و جلّ ذکره که ساحت خاک را از گوهر تابناک ما زیب و بها بخشید و عرصه حمیّت و حمایت ما را ملجاء ستمرسیدگان و عصمت جوار و ذمّت زنهار ما را مأمن درماندگان کرد حمدا لهُ و شکرا لِالائِه. از هنگامی که به مبارکی و سعادت و تأیید و نصرت متکفل امر خطیر خلافت گشته و به یاری خدای جاوید زمام حلّ و عقد و امر و نهی جهان و جهانیان را به دست مراد و اختیار خود گرفتهایم، اوقات همایون ما پیوسته به ترویج امور دین و استحکام آیین سیدالمرسلین صلواتاله علیه و آله اجمعین و آسایش خلق روی زمین مصروف بوده و همت شاهانه بر آن مقصور داشتهایم که آفاق جهان الی الابد از ذکر مفاخر و ماثر ما مزیّن گردد و اوراق دفاتر روزگار از عدل و انصاف ما حاکی شود، رجاء واثق به الطاف پادشاه لم یزلی آن است که تا پاسبانی بندگان خود را بر ذمّت ما باز گذاشته است، توفیق اقامه عدل و ادامه فضل و احسان را در حقّ زیردستان از ما بازنگیرد و ما را بر عواقب امور و حقایق حالات آنا فانا داناتر و بیناتر کند چنانکه به تعلیم ربانی و تأیید یزدانی بر قبایح اعمال و فضایح افعال میرزا آقاخان نوری و اتباع و احفاد او ملهم شدیم و شرّ این گروه ناسپاس را از بندگان خدا رفع کردیم. اکنون محض کمال اشفاق و عنایت و خیرخواهی و نصیحت در حق اخلاف خود که بعونالله تعالی تا جهان باقی است بر تخت مملکت و سریر سلطنت متمکن خواهند بود از تکالیف خسروانه خود میدانیم که شمهای از این معنی را بیان فرماییم و در صحیفه روزگار و خزانه اقتدار به یادگار گذاریم تا ایشان را سرمشق حکمرانی باشد و به نقش و نگار ظاهر و زبانبازی روی اندود این طایفه فریفته نشوند. در دولت شاهنشاه طاب ثراه محمدشاه غازی والد تاجدار ما انارالله برهانه به نقد این مدبّر کافر نعمت مدتی وزارت لشکر داشت به استصواب مرحوم حاجی میرزا آقاسی که در وزارت آن حضرت مقبول القول و مسموع الکلمه بود حبس و اعتزال یافت بعد از آنکه نوبت جهانداری به ما رسید و اورنگ شهریاری را به وجود همایون خود بیاراستیم این مدبّر مزوّر به حضرت ما توسل جست و در برائت ذمه خود براهین و ادلّه اقامه نمود از آنجا که به غور حاجی میرزا آقاسی در مهمّات دولتی چندان اعتماد نداشتیم و غالب اعمال او را خارج از رویّه میدانستیم عزلت این مدبّر را از اغراض نفسانی او تصور فرموده قلم عفو بر جرایم او کشیده صورت ظاهر و بردباری او را بر کفایت و صداقت حمل فرموده به اعطاء لقب و ازدیاد جاه و منصب به افتخار او افزودیم چندی به همین اعتبارات در حضرت خلافت معزّز و محترم زندگانی میکرد و هر روز به نوعی تلطف و احسان میدید و در اکثر امورات دولتی دخلی تمام داشت. تا اینکه رأی جهانآرای به تغییر وزارت عظمی قرار گرفت و بدین لحاظ که بیان فرمودیم او را شایستهتر از دیگر چاکران دولت دیده تشریف این عطیه کبرا را بر او ارزانی داشته چنانکه لازم است دست او را در کفایت مهمّات مملکت مبسوط و مطلق فرمودیم. همین که اقتدار یافت و اختیار دید همه نعمتهای ما را به کفران مقابله نمود و به غدر خدیعت روز به روز در تضییع دولت و تخریب ملت اهتمامات بلیغه نموده و به عمل آورد. اراذل نور و اقربای نزدیک و دور خود را که هر یک عفریتی بودند از عفاریت انس و فرعونی از طواغیت بشر به مناصیب علیّه و القاب عالیه رسانده اکثر بلکه همه امورات دولت را برایشان مخصوص و مقامشان را بر جمیع منتسبان خلافت و امراء و اعزّه ایران مقدم و مرجح داشت و چنانشان بر دست اختیار در مهمات مملکتی بسط داد که در اقطار ممالک بیمساهم و مشارک حکم میراندند و بیمحابا در اتلاف اموال و نفوس رعایا مجدّ و ساعی بودند به حدّی که نزدیک بود جمیع ملت که مشابه عیال ما هستند از مراحم و اشفاق ما مأیوس شوند و محض اینکه قبایح اعمال او به عرض و استحضار ما نرسد بزرگان دولت و باریافتگان حضرت را که معتمد ما بودند در پیشگاه همایون مقام قرب داشتند هر یک را به بهانهای از درگاه دور کرد و خانههای قدیمی را برانداخت و در هیچ یمینی یساری باقی نگذاشت. از توفیرات خزانه بجز نامی به عرض ما نرسید و ارتفاعات ممالک غالبا در خرج متعلقان او صرف شد و جز اینکه خیالات فاسده خود را لباس صلاح پوشانده در صورت خیر و صواب به عرض برساند و ما را به اجرای آن مشغول دارد، اگرچه متضمن نقض پیمان و با دول همعهد و همجوار باشد، مقصود دیگر نداشت. اکنون که یک سال متجاوز است دست او را از کارها کوتاه فرمودهایم با اینکه با نفس کامله شاهانه خود به اجرای مهمّات دولتی و انجام امور سلطنتی مشغولیم هنوز هزار یک از خرابیهای او را به اصلاح نیاوردهایم. لعنهْالله علیه و احفاده و اتباعه اجمعین. ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس بهر دستی نباید داد دست 14 بالجمله چون به تلقین اقبال و دولت بر خفایای تسویلات و تلبیسات او واقف شدیم و دیدیم که سپاهی و رعیت به ستوه درآمده و وجوه مواجب حشم و ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاده و نزدیک است که در ملک خللی فاحش و زللی شنیع ظاهر گردد لهذا او را با جمیع تبعه و احفاد از مناصبی که داشتند برانداختیم و آنگاه بر ما روشنتر و محققتر گشت که رَجم و نفی او از درگاه شاهنشاه غازی به الهام و هدایت الهی بوده است، نه ابرام و سعایت حاجی میرزا آقاسی. سلاطین نسل همایون اصل ما باید این فرمایش و نصیحت خدیوانه و کریمانه ما را آویز گوش اعتبار خود داشته احدی از آحاد این طایفه را که در نور مازندران به اولاد خواجه مشهور و معروفند در هیچ عهدی از عهود در امور نوکری راه ندهند و کار دیوانی به این گروه حقنشناس نفرمایند که مایه زیان دین و دولت است. و موجب نقصان عدل و مروّت. مَن جرّبالمجرّب حَلَّت به النّدامه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. حسین سعادت نوری. رجال دوره قاجار. تهران، انتشارات وحید، 1364. صص 20-21. 2. محمداحمد پناهی سمنانی. امیرکبیر تجلّی افتخارات ملّی. تهران، کتاب نمونه، بیتا. صص 223-224. 3. علیاصغر شمیم. ایران در دوره سلطنت قاجار: قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم ه . ق. تهران، علمی، 1370. صص 129 و 235-236. 4. ح.م. بالیوزی. بهاءالله شمس حقیقت. ترجمه مینو ثابت. ص 129. 5. خانملک ساسانی. سیاستگران دوره قاجار. تهران، طهوری، 1338. ج 1، صص 14-15. 6. اعتمادالسلطنه. خلسه. تهران، طهوری، 1348. ص 86. از زبان خود میرزاآقا خان در محاکمهای خیالی. 7. مطالعالانوار. ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری. تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 134 بدیع. ص 590. 8. همان، ص 591. 9. عباس امانت. قبله عالم: ناصرالدین شاه و پادشاهی ایران 1313-1247ق. ترجمه حسن کامشاد. تهران، نشر کارنامه و مهرگان، 1383. ص 288. نیز ر.ک. توضیحات و تعلیقات دکتر عبدالحسین نوایی در کتاب فتنه باب، صص 200-201. 10. مطالعالانوار، همان، ص 598. 11. همان، صص 592-593. 12. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه. ص 957. یادداشت 16 ذیقعده 1311ق. 13. برای نمونه. ر.ک. مطالعالانوار، همان، ص 506 به بعد. 14. چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هر دشتی شاید داد دست مولانا