دو حزب مردم و ملیون هیچگاه نتوانستند در میان مردم ایران طرفدارانی پیدا کنند و به دو حزب مؤثر و جهتدهنده و دو رکن یک نظام سیاسی باثبات و قابل اطمینان تبدیل شوند. از سوی دیگر اهمیت استراتژیک ایران برای آمریکا به حدی بود که نمیتوانست ایران را در وضعیتی رها کند که احتمالاً منجر به یک قیام و نهضت عمومی یا کودتای نظامی یا حداقل بیثباتی شود و رقیب قدرتمند و در کمین نشسته (اتحاد شوروی) از آن استفاده کند. در اواخر دهه 1330ش و بهویژه با روی کار آمدن دمکراتها، آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند که پیشبرد نوعی اصلاحات بدون دمکراسی (که با حداقلی از دمکراسی درون حزبی و درون حاکمیتی میتوانست تلفیق شود) میتواند کارآمدی رژیمهای وابسته را در مقابل شوروی و مطالبات سوسیالیستی مخالفین تضمین نماید. آنان میپنداشتند با انجام اصلاحات در چنین چارچوبی خواهند توانست به بحرانهای حاکمیت متزلزل پهلوی پایان داده و موقعیت امیدوارکنندهتری برای تداوم حضور بدون دغدغۀ خود در ایران فراهم سازند. در آن مقطع شخص شاه بسیار ناتوان و موقعیتش آسیبپدیرتر از آن بود که بخواهد در برابر خواستهای آمریکاییان، احیاناًٌ مقاومت یا مخالفتی بنماید. به ویژه اینکه آمریکاییان تا حدی پنهان هم نمیکردند که اگر فردی کارآمدتر از شاه را شناسایی کنند در جایگزین کردن او درنگ نخواهند کرد. اما عجالتاً حرفشنوی بیقید و شرط شاه و طرحهایی که رولینگ آمریکایی برای انجام اصلاحات فوری و ضروری در ایران ارائه داده بود، میتوانست دامنۀ نگرانیهای آمریکاییان را کاهش دهد. رسیدن علی امینی به نخستوزیری در آستانۀ دهۀ چهل در این چشمانداز بود.
آمریکاییان البته ساختار سیاسی حاکمیت در ایران را نیز نیازمند تحول و نوسازی جدیتری میدانستند که آن نظام دو حزبی ظاهراً موجود ولی به واقع ناتوان و مفقود، یارای تأمین این مقصود را نداشت. به عبارت دیگر آمریکاییان در تلاش بودند طیف گسترده و جدیدی از نخبگان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به حاکمیت وقت تزریق کنند که علاوه بر اعتماد متقابل قادر باشند تصویر جدیدی را که آمریکاییان از آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در ذهن داشتند محقق سازند و شخص شاه هم البته نمیتوانست نسبت به این نگرش حامیان آمریکایی خود با بیاعتنایی برخورد کند.
بدین ترتیب و در راستای فراهم آوردن تمهیدات لازم برای تحقق این اهداف، زمینههای تکوین و شکلگیری هستههای اولیه کانون مترقی در سال پایانی دهه 1330 فراهم آمد. برخی از اعضای کانون مترقی هم بعدها تصریح کردند که طرح شاه و حاکمیت برای کنار نهادن سیاستمداران قدیمی و سالخورده که دیگر در راستای اجرای طرحهای موسوم به انقلاب سفید نمیتوانستند مؤثر واقع شوند، مقدمات تشکیل این کانون را فراهم کرد و بدین ترتیب «مقتضیات ایجاب میکرد که جای آنها را گروهی بگیرد که اوامر او [شاه] را بهتر گوش میکنند. این گروه را حسنعلی منصور تشکیل داد که مردی باهوش، فعال، با اراده و سرشار از جاهطلبی و بلندپروازی بود». 1
این جمعیت به ریاست و مدیریت حسنعلی منصور «گروه پیشرو» نامیده شد و از همان آغاز تحت حمایت و هدایت ضمنی یا مستقیم محافل آمریکایی و طرفداران سیاست آن کشور در ایران قرار داشت. در فروردین 1340 گروه پیشرو رسما، نام «کانون مترقی» را بر خود نهاد. هر چند کانون مترقی به ظاهر مقاصدی غیرسیاسی و عمدتاً فنی، اقتصادی و اجتماعی را در اساسنامۀ خود گنجانیده بود، با این حال در زمانی نه چندان طولانی در رأس تشکلهای سیاست پیشه آن روزگار قرار گرفت. بسیاری از اعضای مؤسس و اولیه آن سالیان قبل با منصور دوستی نزدیکی داشتند و در شورای اقتصاد که در آغاز امر به ریاست وی اداره میشد عضو بودند و عمدتاً هم از دانشگاههای اروپای غربی و آمریکا فارغالتحصیل شده و گرایش آشکاری به حمایت از سیاستهای غرب و آمریکا در ایران نشان میدادند.
کانون مترقی خیلی زود پبشرفت کرد و توانست نظر مساعد شاه را به خود جلب کند. اعضای مؤسس آن حدود بیست نفر بودند و تا اردیبهشت سال 1341 شمار اعضایش به بیش از دویست نفر افزایش یافت و از همان زمان هم تلاشهای پیدا و پنهان بسیاری از سوی حاکمیت و نیز محافل نزدیک به آمریکاییان صورت گرفت تا اعضای کانون مترقی در مدیریتها و مشاغل مهم و حساس اداری و سیاسی به کار گرفته شوند. در دوره نخستوزیری علی امینی که خود مهره مورد علاقه آمریکاییان (به ویژه کندی رئیس جمهور و دار و دسته او از حزب دموکرات) بود، آمریکاییان به او «توصیه» میکردند «برای پستهای مهم و حساس دولتی از وجود اعضای کانون [مترقی] استفاده نماید». بدین ترتیب آشکار بود که آمریکاییان در سیاست آینده ایران برای کانون مترقی نقش جدی و سرنوشتسازی در نظر گرفتهاند. 2
اعضای اولیه و بنیانگذاران کانون عبارت بودند از: حسنعلی منصور (رئیس کانون مترقی)، دکتر منوچهر کلالی (نایب رئیس)، ضیاالدین شادمان، منوچهر شاهقلی و امیرعباس هویدا. دیگر اعضای مؤسس و کارگردان کانون مترقی عبارت بودند از: محسن خواجه نوری، امیرعباس هویدا، فتحالله ستوده، ایرج منصور، محمدعلی مولوی، فریدون معتمد وزیری، منوچهر گودرزی، عبدالعلی جهانشاهی، محمود کشفیان، فرهنگ شفیعی، عطاالله خسروانی، هوشنگ نهاوندی، منصور روحانی، ظهیری، ناصر یگانه، محمد نصیری، هادی هدایتی، قاسم رضایی، غلامرضا کیانپور، محمد سام، عبدالرضا انصاری، امیرقاسم معینی، عبدالمجید مجیدی، احمد هوشنگ شریفی، منوچهر گنجی، غلامرضا نیکپی، جواد منصور، کریمپاشا بهادری، همایون جابر انصاری، ایرج وحیدی، حسین کاظمزاده، فرهنگ مهر، احمد کاشفی، باقر عاملی، ناصر گلسرخی، منوچهر تسلیمی، فرخ نجمآبادی، عبدالحسین سمیعی، مجید رهنما، حسین تدین، یدالله شهبازی، مهرانگیز دولتشاهی، پروین صوفی، پرویندخت صفینیا، فرخرو پارسای، فخری رهرو، سیفالله وحیدنیا، قدرتالله موثقی، علینقی عالیخانی، صادق احمدی، محمد یگانه، قاسم معتمدی، فریدون مهدوی، و علی هزاره.
اکثریت قریب به اتفاق این افراد پس از تشکیل حزب ایران نوین باز هم از اعضای برجسته و کارگردانان مؤثر آن حزب شدند. 3 حسنعلی منصور، محسن خواجهنوری، امیرعباس هویدا، منوچهر شاهقلی و فتحالله ستوده به عنوان اعضای هیأت مدیره در فروردین 1340 طی نامهای خطاب به شهربانی کل کشور تقاضای اجازهنامه برای تأسیس کانون مترقی کرده بودند، که با این درخواست با هماهنگی میان شهربانی و ساواک در اردیبهشت همان سال موافقت شد. 4 کانون مترقی مبانی فکری و به اصطلاح عقیدتی خود را تحت عنوان «اصول عقاید و نظرات کانون مترقی» در هفده بند که در 9 مهر 1340 از تصویب اعضای آن گذشت، 5 گنجانید و قریب به تمام محتوای این اصول طرحهایی را در بر میگرفت که حامیان آمریکایی رژیم پهلوی قصد داشتند در چارچوب گستردهتر اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در ایران به انجام رسانند.
اساسنامه کانون مترقی که در بیست و هفتم فروردین 1340 به تصویب رسیده و در اردیبهشت همان سال مورد تأیید و موافقت شهربانی کل کشور و ساواک قرار گرفته بود، شامل چهار فصل و سی و سه ماده بود.
حسنعلی منصور از همان آغاز کوشید افراد تحصیلکرده و در عین حال متمایل به غرب و آمریکا را به عضویت کانون مترقی بپذیرد و نیز برای ایجاد فضای تبلیغاتی لازم برای توسعه و تقویت فعالیتهای کانون مترقی با بسیاری از مدیران روزنامهها و نشریات تماس گرفت و آنان را ترغیب نمود تا به عضویت این کانون درآیند. در آن مقطع به ویژه آمریکاییان میکوشیدند فضای تبلیغاتی لازم را برای پر سر و صدا ساختن و نیز گسترش نفوذ و فعالیتهای کانون مترقی فراهم آوردند. در بیست و دوم اسفند 1340 ساواک گزارش کرد که محافل آمریکایی برای انتصاب بیش از پیش اعضای این کانون به پستهای مهم سیاسی و اداری در ارکان حاکمیت دست به فعالیت پردامنهای زدهاند. 6
در مراسم اولین سالگرد تأسیس و پایهگذاری کانون مترقی، در فروردین 1341، حسنعلی منصور با برشمردن موارد پیشرفت فعالیتهای این کانون طی یک سالی که از حیات آن سپری میشد، اظهار امیدواری کرد در آیندهای نه چندان دور، اعضای آن بیش از پیش افزایش یابد و فعالیتهای آن گسترش پیدا کند. در این جلسه که خیل گستردهای از مدیران نشریات و روزنامهها و خبرنگاران و نیز نویسندگان جراید دعوت شده بودند، حسنعلی منصور تأکید کرد که با فراهم آمدن زمینههای لازم حیطه فعالیتهایش را به امور سیاسی هم سرایت خواهد داد. 7
اینک آشکار شده بود که کانون مترقی مورد توجه شاه و آمریکاست و در آیندۀ سیاسی کشور نقش قابل توجهی خواهد داشت. شاه امیدوار بود از طریق اعضای این کانون که عمدتاً افرادی تحصیلکره و نوگرا و متمایل به آمریکا بودند، طرحی که بعداً به انقلاب سفید معروف شد، با سهولت بیشتری به اجرا درآید. شاه در اوایل خرداد 1342 با اعضای کانون مترقی ملاقات و از فعالیت آنان تمجید کرد و از آنان خواست او را در پیشبرد اهداف و مقاصدی که در شئون مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور دنبال میکند، یاری دهند. شاه همچنین کانون مترقی را به عنوان «دفتر مطالعات اقتصادی و اجتماعی» خود تعیین و در هشتم خرداد 1342 در این باره «فرمانی» صادر کرد. ساواک در پانزدهم خرداد 1342 در این باره (به نقل از روزنامه اطلاعات) گزارش کرده است:
کانون مترقی از سه سال پیش از گروهی افراد تحصیلکرده و روشنفکر که از کارشناسان امور اقتصادی ـ اجتماعی و حقوقی میباشند تشکیل گردید و در این فاصله بدون هیچگونه تظاهر مطالعات دقیق و عمیقی در کلیه امور مملکتی به عمل آورد و ضمناً مرکز اجتماع و همکاری و هماهنگی افراد متجانس و علاقمند به اصول و هدفهای مشخص قرار گرفت. هیأت مدیره و روسای کمیتههای فنی کانون مترقی چند روز پیش حضور ملوکانه شرفیابی حاصل نمودند و برنامههای کانون و علاقمندی افراد آن را در اجرای صحیح هدفهای مترقی و انقلاب عمیق اقتصادی و اجتماعی ایران که به رهبری شاهنشاه آغاز گردیده است بیان داشتند.
شاهنشاه رویه صحیح و اصول منطقی و هدفهای مترقی کانون را مورد توجه و حمایت کامل قرار داده و طرز کار و فعالیت این گروه متجانس و روشنفکران و این مرکز علمی و فنی را ستوده و مقرر فرمودند فرمانی در تعیین این کانون به سمت دفتر مطالعات اقتصادی و اجتماعی شخص معظمله صادر گردد.
شاهنشاه در این شرفیابی فرمودند که آرزوی دیرین من بود که روشنفکران و افراد تحصیلکرده مملکت بدون توجه به منافع و نظریات شخصی دور هم گرد آیند و نیروی واقعی روشنفکران مملکت را که مغز متفکر و مدیران واقعی ملت ایرانند با تحولات عمیق اقتصادی و اجتماعی و برنامههای مترقی هماهنگ ساخته و متکی به منافع طبقات زحمتکش دهقانان و کارگران انقلاب ایران را حفظ و حراست نمایند. امروز راه برای شما باز و هموار است که نیروی فکری و علمی خود را در این طریق به کار اندازید و به روی اصول و هدفهای مشخص در ساختمان ایران نوین سهم مؤثری داشته باشید.
خوشبختانه کانون مترقی چنین فکری را پایهریزی نموده است و در آینده با پیوستن افراد متجانس و همفکر تقویت شده و مقام حقیقی خود را به دست خواهد آورد.
در پایان شاهنشاه اظهار فرمودند که کانون مترقی به عنوان دفتر مطالعات اقتصادی و اجتماعی شخص معظمله تعیین خواهد شد و در آینده کلیه اموری که مورد علاقه باشد به وسیله این کانون مورد بررسی دقیق قرار گرفته تا مسائل مملکت با مطالعه و دقت و امعان نظر بیشتر به مرحله اجرا گذارده شود. فرمان زیر نیز در این مورد از طرف دفتر مخصوص شاهنشاهی برای آقای حسنعلی منصور رئیس کانون مترقی ارسال گردید. فرمان ملوکانه؛ هیأتی که به نام کانون مترقی از اشخاص تحصیلکرده و متخصص و روشنفکر و علاقمند برای مطالعات عمیق و دقیق در امور اقتصادی و اجتماعی برای رفاه و آسایش و تعالی و ترقی ملت و کشور ایران تشکیل گردیده موجب مسرت و رضایت خاطر ما گردید و به منظور ابراز علاقه و توجه خاص به این موضوع به موجب این دستخط مقرر میداریم که کانون مزبور به نام دفتر مطالعات اقتصادی ما تعیین گشته و اعضای آن به عنایات و توجهات مخصوصه مستحضر باشند. کاخ مرمر هشتم خرداد 1342. 8
طی سال 1341 جلسات اعضای کانون مترقی هفتهای یکبار و معمولاً در بعد از ظهر روز سهشنبه در محل کانون در خیابان ایرانشهر برگزار میشد. هر چند کانون مترقی مدعی بود، عمده هدفش بررسی و فعالیت در مسائل اجتماعی و اقتصادی کشور است، از نیمه دوم سال 1341 به بعد آشکارا مجموعه فعالیتهایش به مسائل سیاسی مهم کشور معطوف شده بود. به گزارش ساواک، در جلسات کانون بر خلاف مفاد اساسنامهاش «مسائل مهم مملکتی مطرح و [دربارۀ آنها] مذاکره میشود». 9 همزمان با طرح برگزاری انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی در شهریور 1342 کانون مترقی بر دامنه فعالیتهای سیاسی خود افزود و با تأیید و حمایت حاکمیت توانست حدود چهل تن از کاندیداهایش را روانه مجلس کند. اینک فعالیت و جاهطلبی سیاسی در صدر برنامههای کانون مترقی و اعضای ریز و درشت آن قرار گرفته بود. در نیمه مهر 1342 ساواک گزارش کرد که فعالیتهای سیاسی و پارلمانی کانون مترقی ناقض مفاد اساسنامه آن است؛ اما اعتراف کرد که اعضای این گروه از سوی شاه و نیز محافل آمریکایی حمایت و پشتیبانی میشوند. در آن برهه ساواک تعداد اعضای کانون مترقی را دویست تن ثبت کرده است که به شدت خود را مدافع اصول ششگانه انقلابسفید شاه میدانند و تقریباً همگی آنان در بخشهای مختلف حاکمیت و دولت دارای نفوذ و اعتبار هستند. ساواک پیشبینی کرد با مطرح شدن نخستوزیری حسنعلی منصور در آیندهای نه چندان دور، بر تعداد اعضا و طرفداران کانون مترقی در کشور افزوده شود و نفوذ آن در بخشهای مختلف کشور گسترش پیدا کند. با این حال ساواک تصریح کرد که این کانون بهویژه در میان مردم کشور نفوذ و ارج و اعتباری ندارد. 10
حزب سابقاً اکثریت ملیون مدتها بود که دیگر در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور نقشی نداشت و اساساً برای دوره جدیدی که در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران در حال شکلگیری بود واصلاحاتی که با هدایت آمریکاییان اجرا میشد، به حزبی جدید با چهرههایی متفاوت نیاز بود. حزب ملیون، در دوران نخستوزیری اقبال نشان داده بود که توانایی لازم را برای تحقق طرحهای جدید حاکمیت ندارد و تفکر حاکم بر آن حزب متعلق به «ماقبل دوران انقلاب سفید» است! علاوه بر آن، تحولات پس از انتخابات تابستانی دوره بیستم در سال 1339 دیگر آبرویی برای این حزب باقی نگذاشته بود. بنابراین پاسداری از برنامههای انقلاب سفید و اجرای آن نیازمند پی افکندن حزب نوینی بود که بنیانهای آن در چند ساله اخیر در حال تکوین و شکلگیری بود. مدتی پس از اعلام موجودیت و تشکیل حزب ایران نوین روزنامه ارگان این حزب، ندای ایران نوین، طی مطلبی در این باره یادآور شد:
«هنگامی که حزب ملیون دکتر اقبال بر اثر تقلبات انتخاباتی که صورت گرفت اعتبار خود را از دست داد، شاه به تشویق سایر دلتمرادن [و با توصیه حامیان آمریکاییاش] حزب جدیدی به نام ایران نوین را ایجاد کرد که بیشتر اعضای هیأت مرکزی آن گروهی موسوم به کانون مترقی بودند.» 11
بدین ترتیب خبر تشکیل قریبالوقوع حزب جدید با محوریت اعضای کانون مترقی حداقل از اول مهر 1342 و در آستانه افتتاح دورۀ بیستویکم مجلس شورای ملی بر سر زبانها افتاد. در آغاز امر گفته میشد که این تشکل جدید «حزب کنگره» نام خواهد گرفت و استدلال میشد که «مؤسسین این حزب شرکت کنندگان در کنگرۀ آزادزنان و آزادمردان» بوده و قرار است در مجلس نقش حزب اکثریت را بر عهده بگیرد. در آن برهه هنوز به طور قطع آشکار نبود که نقش حزب اقلیت را همان حزب مردم بازی خواهد کرد و گمان بر این بود که برای ایفای نقش اقلیت و مخالف حزب دیگری تأسیس خواهد شد. 12
در مهر ماه 1342 ساواک گزارش کرد که سران و کارگردانان کانون مترقی که در مجلس بیست و یکم هم دارای اکثریت (البته هنوز نسبی) بودند در حال فراهم آوردن مقدمات تشکیل حزب جدیدی هستند. 13 پیشاپیش وعده داده میشد که این حزب در دست تأسیس از بنیانی قوی و مستحکم برخوردار خواهد شد و نظام سیاسی حاکم بر کشور را بار دیگر و البته با چارچوبی قدرتمندتر «بر مبنای سیستم حزبی استوار» خواهد نمود. 14
در آبان 1342 گفته میشد که حسنعلی منصور به سرعت در حال تدوین و تنظیم اساسنامه حزب در دست تأسیس خود است و قصد دارد نام تمام اعضای کانون مترقی را به عنوان اعضای مؤسس حزب اعلام کند. برخی محافل بر این تصور بودند که پر و بال دادن بیش از اندازه حاکمیت به این تشکل جدید نشان میدهد که «میخواهند در ایران سیستم تک حزبی برقرار گردد» و این نگرش باعث شده است تا در درون مجلس و نیز بیرون از آن «گربههای مرتضی علی که یار و غار و عضو لاینفک هر حزبی که در ایران تشکیل شده [بودهاند] آمادهاند که فوراً به این حزب [آیندهدار] بریزند». 15 عدهای نیز حدس میزدند که با تأسیس حزب ایران نوین، هر دو حزب مردم و ملیون رسماً منحل خواهند شد وحزب جدید تحت رهبری حسنعلی منصور «در حقیقت حزب واحد ایران خواهد» شد و «رقیبی در صحنه سیاسی کشور نخواهد داشت.» 16 که این حدس ده سال بعد با تشکیل حزب رستاخیز درست از آب درآمد.
روز یکشنبه بیستو چهارم آذر 1342 فرارسید و حزب ایران نوین رسماً اعلام موجودیت کرد و حسنعلی منصور، رئیس کانون مترقی، به عنوان نخستین دبیرکل این حزب جدیدالتأسیس انتخاب شد. در پی آن برخی از نشریات کشور نسبت به آینده این حزب به اظهار نظر پرداختند.
مدیر مسئول خواندنیها به این حزب جدید خوشامد استهزاآمیز و طنزآلودی گفت و دستاندرکاران آن را تلویحاً تازهکار و ناشی و نالایق خواند:
در این هفته با اعلام موجودیت حزب ایران نوین، یکی دیگر از نواقص مهم و مؤثر مشروطیت سراپا کمال ما، که فقدان حزب بود، جبران شد و مادر علیل و عقیم دموکراسی طی زایمانی مصنوعی فرزندی بر فرزندان ناقص و ناخلف و علیل و کم رشد رکن اول و چهارم مشروطیت، که مجلس و مطبوعات باشند، افزود و بدین وسیله یک عده نانخور جدید و گوینده لاالهالاالله به اسم دایه و پرستار و لـله و مربی بر عده مفتچران کشور اضافه گردید. من نمیدانم حزب ایران نوین تا چه اندازه موفق و منصور خواهد بود. به نظر من باید مجال داد که اینان هم یک چند اگر بهتر میزنند بستانند بزنند، مشروط بر اینکه از سر گشادش نزنند!!
هیچ مانعی ندارد که افرادی تازه کار و ناشی و نالایق و یا خدایی نکرده بد، کار خوب و مفید انجام دهند. و نیز ممکن است افراد مجرب و لایق اشتباه بکنند. ولی هرگز نباید اجازه داد افراد ناشی، نالایق و مغرض بد هم عمل کنند. 17
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع :
1. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، چ اول، لندن، پکا، خرداد 1371/مه 1992، ج12، صص 462-463 .
2. فصلنامه مطالعات تاریخی، س1، ش3، تابستان 1383، صص 239-241 .
3. همان، ص 241، و کابینه حسنعلیمنصور به روایت اسناد ساواک، ج 1، چ 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 54 و آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک)؛ و محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی در ایران، چ اول، تهران، علمی، 1375، صص 279-280 .
4. آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک).
5. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج 1، چ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383 .
6. آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک).
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11. روزنامه ندای ایران نوین، س1، ش21، ص 1 .
12. خواندینها، س 24، ش 3، سهشنبه 6 مهر 1342، ص 3 .
13. آرشیومؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک).
14. خواندینها، س 24، ش 13، شنبه 11آبان 1342، ص 6؛ و همان، س 24، ش 16، سهشنبه21آبان 1342، ص 4 .
15. خواندینها، س 24، ش 21، شنبه 9 آذر1342، ص 9.
16. همان، س 24، ش22، سهشنبه 12آذر 1342، ص 8 .
17. همان، س 24، ش 26، سهشنبه 26 آذر 1342، صص 3-4.