تاریخ معاصر ایران به دلیل پیچدگیها و ابهامات گوناگون آن همواره محل مجادله و مباحثه بزرگان بوده است. مجادله و مباحثهای که غالباَ با یافتن سندی خاتمه مییابد. در خیل اسناد به دست آمده از فاتحان تهران، سندی از سید حسن تقیزاده در تلگرافخانه تبریز به دست آمده که به کوشش مرحوم ایرج افشار در کتاب اوراق تازهیاب مشروطیت به چاپ رسیده است. این سند یکی از معدود اسناد آن زمان است که اوضاع و شرایط ایران را در آن زمان به خوبی بیان میکند و نگرانیها و دلمشغولیهای ایران و ایرانیان را از حضور نیروهای بیگانه افشا میسازد. این سند حاکی از آن است که تقیزاده که در آن زمان در تبریز تحت اشغال روسها به سر میبرد از گسترش نفوذ و بسط قوای روس در ایران بسیار بیمناک بود به طوری که از ترس گسترش این حضور، با فتح تهران مخالفت میکرد:
حضوری از تبریز به قزوین، 22 جمادیالاولی 1327
در خصوص تعیین تکلیف ناچارم شرحی که تا به حال نتوانستهام به تفصیل عرض نمایم بگویم و آن این است که مسئله ماندن جنابان عالی در قزوین و اقدامات پیشقدمانه آن اردوی معزز یا ترک جدال و برگشتن به اوطان چیزی نیست که در میان اهل سیاست و خبره و ارباب حلوعقد و رتق و فتق امور ملی ایران اتفاق آراء در آن باب حاصل باشد، یا فقط در میان دو سه نفر اختلافی شود. خیر! بلکه امروز این فقره یک مسئله اساسی سیاسی محتاج به حل شده که تمام ملت ایران یا پیشروان آنها در آن باب دو پارتی شده و صاحب دو مسلک مختلف گشتهاند و ملتپرستان در طهران و تبریز و حتی انجمنها و سایرین به این دو عقیده مختلف تقسیم شدهاند.
فرقهای معتقد این هستند که به جهت ملاحظات باریک داخلی و خارجی باید از نواقص کار هم چشم پوشیده با دولت صلح و صفا کرد. اگر چه قلوب دولتیان کاملاَ صاف و پاک نیست، اگر چه باز آثار استبداد در طهران باقی است، اگر چه وزرا و درباریان مغرض و خائنند، اگر چه ایشان تا یک اندازه با اجانب ساختهاند و اگر چه مرکز غیر قابل تغییر است. زیرا مضرات قلب این اساس از معایب حالیه هر قدر زیاد باشد بیشتر است و آن مشروطه حقیقی صحیح بیغرضانه و اداره امین وطنپرست مشروطهطلب مراعات کننده کافه حقوق ملت و وطن به دلایل علمی در ایران محال و ممتنع است. این است که به هر نحو است ولو ظاهراَ و صورة زورکی با دولت باید اتحاد نمود و هر چه آن طرف خلاف کند اغماض کرده گرم گرفت، به عینه مثل دوستی و اتحاد دول دشمن با همدیگر در مقام اقتضا، خصوصاَ روس و انگلیس. اگر تفصیلش را بدانید که با وجود اختلاف منافع طبیعی و محال بودن صفا و صداقت از طرف روسها که دشمن طبیعی انگلیس است، چطور انگلیسها از ناملایمات مشهود هر روزه چشم پوشیده زورکی به ملاحظه موازنه سیاسیه اروپا و ترس آلمان دوستی میکنند.
فرقه دویم با کمال شدت وحدت این فرقه اولی را ملامت و طعن کرده و میگویند تمام این اوضاع دولت از مشروطه دادن و غیره انتریک و حقهبازی است. وضع تهران زیر استبداد است. لیاخوف در سر کار وزرا از خارجه منفعت مادی و معنوی میبرند استرآباد در قتل عام است. دولت غرض آشکار در عدم تعیین مخبرالسلطنه به حکومت آذربایجان و عناد در ارسال علاالدوله خبیث که بدتر از امیربهادر است به خرج داد. در طهران به اشرار و الواط طرفداران استبداد سلاح با بلیط داده میشود، از ملت خلع و نزع میگردد.
قشون روس را خودشان در تبریز نگاه میدارند. بواسطه غرض با سعیدالممالک اسباب آمدن قشون عثمانی به اورمی و سلماس فراهم آوردند و اغتشاش اوضاع حدود آذربایجان را باعث شدند. به طهران قشون جمع میکنند. صدهزار لیره یعنی یک میلیون منات بدون تصویب ملت و پارلمان بر خلاف قانون اساسی از روس گرفتند به تمام کردن روسای ملت و مشروطهطلبان سعی کرده و تحریکات مینمایند. اسرای تبریز از دست رحیمخان که هفتاد نفر بیشتر خلاص نشده و با وجود گذشتن دو ماه از تاریخ عفو عمومی هنوز نخبه جوانان وطن در قراچهداغ زیر زنجیر و در حالت نزعند محبوس ... با آنکه به اقرار وزیر خارجه ثابت شده که تقصیرشان پلتیک ایرانی بود هنوز خلاص نشدند و هکذا و غیره و غیره. میگویند که نجات ایران فقط در هجوم ملت به طهران و قطع دایره فساد و قلع ماده استبدادست و بس و از روس و انگلیس و فلان هیچ ترس نیست.
بلی کمیته واسطه هم در روی این دو رأی منقسم شدند و من هم به دلالت عقل ناقص و یا قصور مدارک خودم از فرقه اولی هستم. ابداَ اصراری در عقیده خود ندارم و استبداد نمیکنم و همیشه گفتم که من یک رأی دارم. شما هم در میان خود و با عقلای طهران شور کنید و هر چه میخواهید عمل نمایید و هیچ وقت مسئولیت حکم و تعیین تکلیف قطعی را قبول نکرده و این بار گران را به دوش نخواهم گرفت.
ولی مکاتیب عدیده از طهران و سایر جاها و قفقاز به من که همه از سر تا پا ملامت به این عقیده بنده بود و توبیخ شدید میکردند که شما چرا اینطور رأی دادید، یکی از رفقای طهران به کسی در تبریز نوشته بود خدا انصاف بدهد تقیزاده را که نگذاشت اردوی سپهدار اعظم به طهران بیاید و ما بیچارگان را نجات دهد.
بلی حرف در آن است که این دوران امتحان و تجربه ندارد و ممکن نیست اگر شما به رأی فرقه ثانی عمل کنید فوراَ صحت و سقم هر دو رأی معلوم شود یعنی واضح گردد که خیالات و واهمههای ما حقیقت داشته است یا نه و اختلاف آراء از بین رفع گردد. اما اگر به رأی ماها عمل شود تا ابد این درد و معما در دلها خواهد ماند که خیر بابا نگذاشتند این معایب تولید شد [شود]، و الا چنین و چنان میشد و میگذشت و آن خیالات و فرضیات قشنگ را هم در کارخانه خیال از روی «رولسیون» ممالک خوب دنیا و تربیت شده مثل فرانسه که منشا تمدن است و عثمانی که یک میلیون قشون نظامی فرنگیمآب دارد میبافند و قیاس با مملکتی میکنند که ثلث سنکهاش ایل چادرنشین وحشی و یغماگر و اغلب مجاهدینش دارای اوصافی است که من از ذکر آن خجلم.
بلی همه مطالب و معایبی را که فرقه دویم ادعا میکنند تماماَ غیر از مطلب آخری صحیح است. ولی افسوس که آخرین یعنی اطمینان به عدم مداخله دیگران صحیح نیست. بلکه بالعکس اخبار متواتره بی حد و حساب از همه جا گرفتیم که این خطر موجودست.
حتی دیروز محض ... فهمیدن خیالات دولتین در این زمینه قریب بیست نمره از روزنامه یوی تیمس لندن خواندم و به من ثابت شد که بودن مجاهدین تبعه خارجه در آن صفحات حکم سم را دارد و در پارلمان انگلیس یکی از وکلا از وزیر خارجه سوال میکند که آیا دولت روس برای حفظ راه انزلی و طهران در خیال سوق عسکر از رشت تا طهران است؟ وزیر خارجه صراحتاَ جواب میدهد که بلی دولت روس حق دارد که قشون بفرستد، چه که آن راه خط مواصلات اروپا و طهران و عمدهترین خط مرکزی روس در ایران است و تا مرکز آن است و حالا خیلی شلوغ است. اشرار تبعه روس آنجاها را متصرف شدهاند ولی هنوز وقت این کار نرسیده.
حالا این فهم بنده بود. علاوه بر اینکه معتقد بر این هستم که بدون مدارس و مکاتب ایران کنونی با این سکنه حالیه هر نوع خودکشی کند و هر ورقش را برگرداند خواه یخنی بکند یا ترید بهتر از این نخواهد شد و ابرو اصلاح شود چشم ضایع. برای اصلاح آن هم باز عوض یکسال، سه سال جنگ لازم میشود و هکذا که باید مادامالدهر ایران در انقلاب و خونریزی باشد و چون انقلاب هم فرصت تعلیم و مدرسه نمیدهد همیشه بعد از صد سال هم در همان جایی هستیم که بودیم. باز آدم نداریم. باز همه دزد و مغرضند.
اگر اختیار کافه ایران را هم به دست جنابان عالی و بنده بدهند بهتر از این نخواهیم توانست اداره کنیم. چه که به یک کلمه مشکلات زیاد و بی حد است و آدم نیست، والسلام.
با این همه رأی بنده یک رأی بیشتر نیست و واجبالاتباع هم نیست. بعد از این هم پس از این تفصیل و تصدیع تکرار نخواهم کرد و دیگران هم رأی دیگر دارند و بعضی در اینجا هم از بابت مکاتیبی که از طهران رسیده مشوش خاطرند و میگویند مشروطه داده نشده و در طهران فریب و حقهبازی است. آثارش ظاهر نیست، وضع بد است، الخ. چنانکه دیروز هم سبب استعفای کمیته و اسطه را در جراید قفقاز اینطور خواندیم که کمیته استعفای خود را به وزیر اعظم داده و بیان کرد که با دولت نمیخواهد مشروطه بدهد و یا نمیتواند. بلی این را هم بدانید که جمعی از رفقای ما در طهران که آنها آقا میرزا اسدالله خان سرتیپ را بهتر میشناسند در عقیده این مجمع یعنی فرق ثانی هستند. و امروز وقتی که به تلگرافخانه میآمدم یکی از اعضای محترم انجمن ایالتی اظهار نگرانی از وضع طهران و اندیشه از کلیه اوضاع کرده و میگفت که مبادا به قزوین بگویید که قوا را متفرق کند که مکاتیب طهران خیلی بد حکایتی میکند.
حالا گویا مطلب را تمام کردم و معلومات خود را عرضه داشتم. در باب اردو هم خوب است همانطور که رمزاَ به حضرت سپهداراعظم عرض کردهام عمل شود.
با دوست عزیزم جناب یپرم سابقه آشنایی از رشت دارم و خدمتشان سلام خالصانه عرض میکنم.
تقیزاده
(مهر تلگرافخانه مبارکه تبریز) 1
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت، ص 36- 40 .