حسین مکی، که از اعضای حزب دموکرات قوامالسلطنه بوده، در آن روزها با ملیون ارتباط پیدا میکند. او، نماینده مجلس شورای ملّی بوده و با سخنرانی طولانیای که [در مجلس] میکند، دوره مجلس پانزدهم تمام میشود. به همین جهت، قرارداد گس ـ گلشائیان به تصویب مجلس شورای ملّی آن روز نمیرسد؛ میماند برای دوره شانزدهم. چون شاه میخواسته تقریبا به نوعی، یا فریبکارانه یا به علت اینکه جوان بوده، به نوعی به آزادیهای مصرّح در قانون اساسی، خودش را پایبند جلوه بدهد. از طرفی، آمریکاییها هم احساس خطر نمیکردند؛ به شرط اینکه روسگرایانه نباشد، بدشان نمیآمد که در انتخابات، نیروهای ملّی هم دخالت کنند؛ امّا از طرفی شاه هم دلش میخواست بر جریانات اشراف کامل داشته باشد.
در اینجا، نقش شخصیتها هم مؤثر بوده است. میگویند عبدالحسین هژیر، بعد از دوره رضاخان، پرقدرتترین وزیر درباری بوده که روی کار آمده بود. از نظر شخصیتی، آدم با قدرتی بوده و میخواسته جهت انتخابات را به گونهای برگرداند که قرارداد گس ـ گلشائیان به تصویب مجدد مجلس شورای ملّی دوره شانزدهم برسد. البته دکتر مصدق و یارانش با تمدید قرارداد 1933م.، مخالفت میکردند. به طور کلی، معتقد به ملّی شدن صنعت نفت بودند. جناحهای ملّی ـ مذهبی همین خواسته را داشتند. اگرچه خود دکتر مصدق در دوره چهاردهم مجلس شورای ملّی، با مادّه واحده تقدیمی آقای رحیمیان نماینده قوچان مخالفت کرده بود. مفاد آن ماده تقریبا این بود که چون قرارداد 1933 در زمان دیکتاتوری و در زمان قدرت مطلقه با مجلس فرمایشی به تصویب رسیده، از درجه اعتبار ساقط است. سند مربوط به این موضوع و مطالبی که در حین مذاکرات مجلس چهاردهم گفته، وجود دارد؛ میشود به آن سند مراجعه کرد.
امّا در اینجا، دکتر مصدق و همفکرانش به میدان آمدند و اعلام کردند که ما میخواهیم در این مملکت انتخابات آزاد به وجود بیاید. زیرا بعد از 15 بهمن سال 1327 کلّیه نیروهای ملّی از فعالیت منع شده بودند. آیتالله کاشانی از قلعه فلکالافلاک به لبنان تبعید و دکتر مصدق خانهنشین شده بود؛ ولی حالا در انتخابات شانزدهم آمده بود بیرون. در این زمان، علی منصور نخستوزیر شده و مبارزه شکل جدیدی پیدا کرده بود. آیتالله کاشانی هدایت مبارزه را از نظر خارجی در لبنان به عهده گرفته است. دکتر مصدق توانسته نیروهای دانشگاهی را جذب کند و نواب صفوی بازوی اجرایی این جریان است. این بازوی اجرایی یک پوشش تند مذهبی دارد که آن روزها به او میگفتند قشری، امروز میگویند بنیادگرا. دقیقا همین واژههایی که امروز برای حکومت اسلامی به کار برده میشود، آن روز هم برای فدائیان اسلام به کار برده میشد. اگر شما اشپیگل، لوموند، نیوزویک، تایم و حتّی گفتههای خبری رویتر و آسوشیتدپرس و یونایتدپرس یا خبرگزاری فرانسه آن زمان را نگاه کنید، میبینید برای جناح مذهبی آن روز همان واژههایی را به کار میبردند که امروز قدرتهای خارجی در مورد جمهوری اسلامی ایران به کار میبردند. به هر حال، نواب صفوی در جناحی قرار گرفته که، به نام حکومت اسلامی، طرفدار ملّی شدن نفت و بازوی اجرایی حرکتهای رهاییبخش است.
خوب، انتخابات دوره شانزدهم میخواهد شروع بشود. دوره پانزدهم تمام شده است. دکتر مصدق و همفکرانش به این انتخابات معترضاند. او دعوتی از مردم و تمام نیروها کرد تا به منزل او بیایند و از آنجا راهپیمایی به طرف دربار شروع بشود؛ خانه شماره 109 در خیابان کاخ (فلسطین کنونی) منزل دکتر مصدق بوده است. روزی که قرار بوده این تظاهرات انجام بگیرد، نیروهای ملّی و مذهبی هماهنگ حرکت میکنند، میروند در خانه دکتر مصدق. دکتر مصدق از خانهاش بیرون میآید و میگوید که شعار ما سکوت است، ما آشوب نمیخواهیم به پا کنیم، میخواهیم به دربار برویم، در دربار متحصن بشویم و از اعلیحضرت بخواهیم که انتخابات آزاد داشته باشیم.
کاندیداهای این جناحی که میخواهد انتخابات آزاد باشد این هشت نفرند: آیتالله کاشانی ــ که در تبعید است ــ دکتر مصدق، دکتر بقایی، مکی، نریمان، شایگان، عبدالقدیر آزاد و ابوالحسن حائریزاده. این هشت نفر نامزدهای این جناح هستند. میگویند: آن روزی که دکتر مصدق از منزلش حرکت میکند، مرحوم سید حسین امامی زیر بغل دکتر مصدق را گرفته بوده و جلودار قضیه بوده است. آرام حرکت میکنند، به دربار میآیند. جلوی دربار مینشینند، اعلام تحصن میکنند. وزیر دربار از طرف شاه میآید با متحصنین صحبت میکند. در آنجا یک برخورد تندی بین امامی و عبدالحسین هژیر میشود. اینها را همه شاهدان عینی، که آنجا بودند، میبینند. شاهدها میبینند که بین سید حسین امامی و هژیر برخورد تندی میشود. امامی میگوید: انتخابات قلابی میخواهید برپا کنید و خودتان را میخواهید به مردم تحمیل کنید. دکتر مصدق با صراحت میگوید که عبدالحسینخان! وجدانا این انتخاباتی که میخواهید انجام بدهید انتخابات آزاد است؟ و میگویند حتّی اشاره میکند با عصایش به هژیر که عبدالحسینخان، تو اجیری، هژیر نیستی. بالاخره، نمایندگان تحصنکنندگان، که عبارت از دکتر مصدق و چند نفر دیگر بودند، به نظرم کریم سنجابی هم بوده، با شاه ملاقات میکنند. شاه میگوید که ما نمیتوانیم بگذاریم انتخابات آزاد باشد؛ چون حزب توده و نیروهای وابسته به جناح چپ سازماندهی شده کار میکنند؛ جناح شما سازمانی ندارد که سازماندهی شده کار کند و اصولاً آنهایی که سازماندهی شده کار میکنند موفقترند. بعد از شهریور 20 هم نمایندگان مجلس دوره چهاردهم به مجلس شورای ملّی راه پیدا کردند که دیگر در مجلس شانزدهم نباید باشند. نظر شاه این بوده است.
دکتر مصدق میگوید که ما هم تشکیل جمعیت میدهیم، تشکیل حزب میدهیم. در آنجا نطفه جبهه ملّی بسته میشود و به نظرم دو نفر مسئول نوشتن اساسنامه جبهه ملّی میشوند که یکی از آنها عمیدینوری مدیر روزنامه داد بوده است. بعد از انقلاب، مثل اینکه اعدام میشود. یکی از آنها هم شمسالدین امیرعلایی یا محمّدرضا جلالی نائینی، مدیر روزنامه کشور، بوده است. شمسالدین امیر علایی هم از قضات زمان رضاخان بوده، با داور همکاری میکرده و بعد از اینکه داور از دادگستری میرود به دارایی، همراه با او به دارایی میرود. به نظر من در ضمنِ این خاطرات باید ما رجالشناسی یا شخصیتشناسی هم داشته باشیم؛ کسانی در عصر رضاخان بازیگر صحنههای سیاسی بودند و بعد از رضاخان هم در صحنههای سیاسی فعالیت میکردند. واقعا تا اینها را نشناسیم، به نظر من، تاریخ تکمیل نمیشود.
به هر جهت، در آنجا، پیش شاه، نطفه جبهه ملّی منعقد میشود. به نواب صفوی خبر میدهند که دکتر مصدق تصمیم گرفته جبهه ملّی درست کند. خوب، جبهه ملّی در اصل واژه درستی بوده، اگرچه بعدا تغییر پیدا کرده است. جبهه ملّی یعنی تمام نیروهای ملّی که دارای آرمانهای متفاوت هستند، با شعار واحد در یک جبهه متمرکز میشوند.
فدائیان اسلام، جبهه ملی، باقی ماندگانی که از حزب دموکرات انشعاب کردند، آرمانگراهایی که پایبند ملیت بودند و مذهبیون، برای یک شعار واحد و آن هم ملّی شدن نفت همگی توافق دارند. مسئله نفت که آن هم مسئله مهمّی بوده از اوایل دوره پانزدهم مطرح بوده است. مرحوم نواب صفوی نامهای به آیتالله کاشانی مینویسد که این نمایندگان مجلسی که معرفی شدهاند: بقایی، مکی، نریمان، آزاد و شایگان، اینها چهره مذهبی ندارند. یادم میآید مرحوم کاشانی در جواب او نوشته بود که اینها مسئولاند بروند در مجلس، نفت را ملّی کنند و شما پشت سر اینها نمیخواهید نماز بخوانید که ظاهری متشرع داشته باشند. اینها مسئولیت ملّی شدن نفت را به عهده میگیرند و از عهده این مسئولیت برمیآیند.
بعد، حتّی با وجود تشکیل جبهه ملّی، ارتش در انتخابات دخالت میکند.