حجت الاسلام والمسلمین سید جعفرشبیری زنجانی، فرزند مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی از علمای نامدار حوزه علمیه قم در دوره معاصر و از دوستان صمیمی شهیدان نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی است. ایشان عمدتا آن دو شهید را در فضای حوزه و روحانیت دیده و درک کرده اند و هم از این روی، از صالح ترین چهره ها در بررسی نسبت فدائیان اسلام و مرجعیت و حوزه علمیه قم هستند. گفت وشنودی که در پی می آید، به این موضوع پرداخته است. امید آنکه پژوهشگران را مفید افتد.
□ به عنوان آغازین سؤال، بفرمایید که چگونه با شهید نواب صفوی آشنا شدید؟ دیدگاه پدر بزرگوارتان درباره ایشان چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در آن دوره جوان بودم و مثل بسیاری از جوانها، آن بزرگوار را دوست داشتم و تحت تأثیرش بودم. پدرم و علما هم به او علاقه داشتند، منتها بعضی از تندرویهایشان را نمیپذیرفتند. پدرم مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی، همیشه وقتی از ایشان درباره فداییان اسلام و شهید نواب صفوی سئوال میشد، میگفتند اینها آدمهای متدینی هستند و بر حسب وظیفه کار میکنند. انصافاً هم همینطور بود که شهید نواب و یارانش اهل هوا و هوس نبودند و کوچکترین کارِ خلاف شرعی انجام نمیدادند.
□ برخی تاریخنگاران در منقولات و بیشتر تحلیلهای خویش، رابطه فدائیان اسلام با مرجعیت وقت، به ویژه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(قده) را مخدوش و سرد نشان دادهاند. جنابعالی به عنوان یکی از شاهدان امر، در این باره چه تحلیلی دارید؟
قضیه به اینجا برمیگردد که روزی که میخواستند جنازه رضاشاه را به قم بیاورند، شهید واحدی در مدرسه فیضیه در مخالفت با این موضوع سخنرانی میکرد. مرحوم آیت الله بروجردی فرموده بودند: به ایشان بگویید در این امور دخالت نکند، چون اوضاع حوزه آشفته میشود و طلاب به درسهایشان نمیرسند، ما خودمان این موضوع را تدبیر می کنیم. این گذشت تا آنکه بر اثر برخی القائات و ذهنیت سازیها، برخی از افراد رفتند و فداییان اسلام را مورد ضرب و شتم قرار دادند که البته این کار ظلمی آشکار به شمار می رفت. البته بعد که شهید نواب از زندان آزاد شد و به قم آمد، به گونه ای از ایشان عذرخواهی کردند.
□ این رویداد چگونه انجام گرفت؟ انجام دهندگان آن چه کسانی بودند؟
موقعی که مرحوم نواب از زندان آزاد شد و به قم آمد، علما به دیدنش رفتند. از منزل آیتالله بروجردی هم، مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی و مرحوم آیتالله بدلا رفتند. از آن به بعد هم میدانستم که آیتالله بروجردی توسط آقای بدلا به آنها کمک مالی هم میکردند. پدرم هم خیلی برای آنان احترام قائل بودند. خاطرم هست وقتی گفتند آقای واحدی در حین فرار کشته شد، پدرم گفتند: امکان ندارد این سید با آن صلابت وغیرت، از دست اینها فرار کرده باشد! بعد هم معلوم شد بختیاردر دفتر خود، ایشان را با تیر زده است.
□ عدهای بر این باورند که مرحوم آیتالله بروجردی در مورد مسئله شهادت ایشان آنگونه که باید دخالت نکردند. درباره این ادعا چه دیدگاه و یا احیانا خاطراتی دارید؟
اینطور نیست. پدرم میگفتند: وقتی فداییان اسلام را دستگیر کردند، ایشان نزد آیتالله بروجردی رفتند و گفتند: اگر شخصا هم صلاح نمیدانید اقدامی کنید، از طریق علمای دیگر اقدام کنید. آقای بروجردی گفته بودند: خیر، شخصاً دخالت میکنم. ایشان واقعاً قصد داشتند جلوی فداییان اسلام را بگیرند. در جریان این امر بودم و راستش احتمال هم نمیدادم اعدام شوند. این را میدانم آیتالله بروجردی شبانه نامهای برای شاه نوشته و فرستاده بودند، ولی شاه به آبعلی رفته بود. نامه را به او میرسانند، ولی او میگوید: سریع اعدامشان کنید و بعد بگویید نامه را دیر به من رساندهاید! پس از اعدام فدائیان اسلام آیتالله بروجردی فوقالعاده ناراحت شدند. چند روز بعد آیتالله کاشانی دستگیر شدند و آیتالله بروجردی از بیم آنکه همان قضیه فداییان اسلام تکرار شود، برخورد تندی کردند و پس ازچندی آیت الله کاشانی آزاد شدند.
□ از رابطه امام خمینی یا نزدیکان ایشان با فدائیان اسلام چه خاطراتی دارید؟ آیا شواهدی دال بر این مسئله دیده اید؟
یادم هست مرحوم حاجآقا مصطفی بهطور مستقیم با آنها مرتبط بود و به آنها علاقه هم داشت. ظاهرا این را در یکی از نوشتههای خودش هم بیان کرده است. امام هم خودِ این افراد را تأیید میکردند، ولی روش آنها را نمیپسندیدند. امام اساساً با قیام مسلحانه موافق نبودند و میفرمودند: مردم باید آگاه شوند. امام معتقد بودند با قیام مسلحانه، کودتا میشود، اما انقلاب نمیشود. خود مرحوم نواب هم با ترور موافق نبود و این اقدامات را از سر ناچاری انجام دادند، چون آن افراد حقیقتاً خائن به مملکت بودند. کسروی که ادعای پیامبری داشت و به پیامبر(ص) و ائمه(ع) جسارت میکرد و مهدورالدم بود. در قضیه نفت هم که فدائیان اسلام رزمآرا را زدند، اما بهرهاش را دیگران بردند.
□ منظورتان چه کسانی است؟
کسانی که پول و قدرت در اختیارشان بود و نویسندگانی داشتند و با تبلیغات، ملی شدن نفت را به اسم دکتر مصدق تمام کردند! البته او به لاهه رفت و از نظر حقوقی، کارهایی کرد، ولی اصل کار را فدائیان اسلام کردند.
□ تلقی فدائیان اسلام از حکومت اسلامی، چه ارکان و خصوصیاتی داشت؟ نگاه آنها به این مقوله چه بود؟
بی تردید فدائیان اسلام، میخواستند حکومت اسلامی برپا شود و حتی در این زمینه کتابی هم نوشتند و کیفیت حکومت اسلامی مورد نظر خود را در آن شرح دادند. این مسئله که میگویند فدائیان اسلام مراجع را قبول نداشتند، به هیچ وجه صحیح نیست، چون تشکیل حکومت اسلامی بدون مرجعیت معنا ندارد. شهید نواب میگفت: من پاسدار روحانیت هستم و هر کسی که به روحانیت و اسلام اهانت کند، جلویش میایستم. ایشان حتی به علامه امینی که گفته بودند شما با استعداد هستی و میتوانی درس بخوانی و مرجع شوی، گفته بود: برای مرجعیت افراد زیادی هستند، ولی من پاسدار اسلام هستم و در این قسمت کسی نیست. من گواهی میدهم از نظر اجرای احکام الهی، بسیار دقیق بودند و بسیار حساس بودند که کارهایشان شرعی باشد.اینها وقتی وارد عرصه جهاد میشدند، کسی باور نمیکرد اهل تهجد باشند و زمانی که به عبادت میپرداختند، برای کسی قابل تصور نبود که در عرصه جهاد وارد شوند. خود شاهد بودم نماز شب اینها ترک نمیشد. آنها با مستکبرین برخورد شدید داشتند، ولی نسبت به مردم عادی و مخصوصاً فرودستهای جامعه فوقالعاده متواضع بودند، مخصوصاً با رجال سیاسی برخوردی قاطع داشتند.
□ اشاره کردید به رفتارهای شهید نواب صفوی در برابر بدنه مردم و اقشار ضعیف جامعه. در این باره چه خاطرات ومشاهداتی دارید؟
خاطرم هست یک شب ایشان به همراه دوستانشان، به مسجد جمکران آمدند. من و عدهای از طلبههای زنجان هم آنجا بودیم. آقای واحدی به من گفت: آقای نواب دیشب هم نخوابیده اند و امشب هم پیاده به اینجا آمده است، خوب است ترتیبی بدهیم که کمی استراحت کنند. اشاره کردم و جمعیت پراکنده شد. یادم هست برای هر دو نفر یک پتو بیشتر نداشتیم و من و یکی از دوستان، گوشه زیلو را روی خودمان کشیدیم. مردم که شنیده بودند آقای نواب آنجاست، دائماً میآمدند و ایشان با اینکه بهشدت خسته بود، با آمدن هر یک از آنها بلند میشد و با تک تک افراد با مهربانی صحبت میکرد. من دیدم اصلاً حوصله ندارم و خودم را به خواب زدم! بالاخره شب از نیمه گذشت و بلند شدم و چراغ را روشن کردم. ولی هنوز دو ساعتی نگذشته بود که دیدم شهیدان بزرگوار نواب صفوی، خلیل طهماسبی و محمد عبدالحسین واحدی برای نماز شب بیدار شدند.
کسی هم نقل میکرد در مشهد آقای نواب به مدرسه خیرات خان میرود و مردم به دیدنش میآیند. رئیس شهربانی یا فرماندار هم میآید و مرحوم نواب فقط جوابِ سلام ایشان را میدهد. کمی بعد فقیر مؤمنی وارد میشود. آقای نواب تمام قامت از جا بلند میشود و طبیعتاً جمعیت هم از جا بلند میشوند و راه را باز میکنند. مرحوم نواب آن مرد را در کنار خود مینشاند و با او گرم صحبت میشود و بعد هم که میخواهد برود، چندین قدم او را بدرقه میکند. تا آنجا که شاهد رفتار فداییان اسلام و شخص مرحوم نواب بودم، اینها برای خودشان هیچ چیزی نمیخواستند و هدفشان فقط اجرای احکام اسلام بود و بس.
□ پس از شهادت مرحوم نواب صفوی و یارانش، مراسم ختمی گرفته نشد؟
کسی جرئت نداشت این کار را بکند. ما طلبهها در مدرسه دارالشفای قم هر کدام چند جزء قرآن خواندیم که یک ختم قرآن شد. غیر از این هم نشنیدم کسی مجلس ختم بگیرد. روزهای دشواری بود.