عالم فرزانه و کهنسال آیت الله حاج شیخ محمد واعظ زاده خراسانی از شاگردان مبرز مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. وی در عین حال با برخی اضلاع نهضت ملی از جمله مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی نیز آشنایی داشت و در مجموع میتواند رابطه «آیت الله بروجردی و نهضت ملی» را تبیین کند. گفت وشنود پیش روی، با همین موضوع با ایشان صورت گرفته است.
□ با توجه به اینکه جنابعالی از سویی از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی(قده) بوده و ارتباطی طولانی با معظمله داشتهاید و از سوی دیگر با مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی هم سابقه آشنایی دیرین داشتید، از رابطه بین آنها و نگاه آیتالله بروجردی به جریان نهضت نفت چه تحلیلی دارید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین(ع). مرحوم آیتالله بروجردی و مرحوم آیتالله کاشانی از دوران حضور درعراق یکدیگر را میشناختند و آیتالله بروجردی در عراق، در جریان فعالیتهای آیتالله کاشانی بود، منتهی وقتی ایشان به حوزه قم آمد، اولویت را به تقویت این حوزه که در زمان رضاخان و قبل از آن بسیار تضعیف شده بود داد، به همین دلیل با فعالیتهای تند و انقلابی موافق نبود و حفظ حوزه در درجه اول اهمیت قرار داشت. البته شنیده میشد که ایشان به اصل نهضت و متولیان آن خوشبین است، حتی یکی دو بار در دورانی که بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق اختلاف افتاده بود،به شکل تلویحی از هر دوی آنها حمایت کرد. منتها آیتالله کاشانی انتظار حمایت بیشتری را از آیتالله بروجردی داشت، اما ایشان تقویت حوزه را در اولویت قرار داده بود و به رغم اینکه به ولایت فقیه معتقد بود، اما در آن مقطع مبارزه با حکومت شاه را صلاح نمیدانست. ایشان البته به کارهای خلاف شاه اعتراض میکرد، اما بیش از این وارد مسائل سیاسی نمیشد، در حالی که آیتالله کاشانی به دنبال مبارزه جدیتری بود و در قضیه 30 تیر هم رسماً با دربار درافتاد. من حرف و برخورد خاصی از آیتالله کاشانی در مورد آیتالله بروجردی نشنیدم و ندیدم، ولی در مجموع احساس میکردم از این رویکرد ایشان دل چندان خوشی ندارد.
□ ظاهراً شما در مجلسی، شاهد حمایت آیت الله بروجردی از دولت دکتر مصدق در برابر دربار بودهاید. ماجرا از چه قرار بود؟
داستان این بود که سید علیاکبر برقعی از طرف مارکسیستها به کنگره وین رفت و در بازگشت او، حسابی سروصدا بلند شد و راهپیمایی صورت گرفت. آیتالله بهبهانی عدهای را پیش آیتالله بروجردی فرستاد که علیه دکتر مصدق حرفی بزند. من خودم در مجلسی که آیتالله بروجردی این حرف را زد حضور داشتم. ایشان گفت: «رئیس دولت دارد خدمت میکند و من هیچ شکایتی از او ندارم!»
□ اما آیتالله بروجردی در سال 34 که آیتالله کاشانی توسط سازمان امنیت دستگیر شد و در معرض اعدام قرار داشت، تمام قامت از ایشان دفاع کرد...
بله، چون ایشان مطلقاً راضی به شکسته شدن حرمت روحانیت نبود، چه رسد اعدام یک روحانی، آن هم شخصیتی مثل آیتالله کاشانی. طبیعی بود که ایشان در آن ماجرا دخالت کند، چون در مواردی که پای آدمهایی به مراتب پایین تر از آیت الله کاشانی هم در میان بود، دخالت می کرد...
□ اما در مورد دستگیری دکتر مصدق ایشان هیچ دخالتی نکرد. آیا این تفاوت رویکرد نمیتواند نگاه ایشان را به سران نهضت ملی نشان دهد؟
درست است. آیتالله بروجردی هیچ وقت مستقیماً وارد مسائل سیاسی نمیشد و ابتدائاً در امور جاری کشور دخالت نمیکرد. علت مهم احتیاط ایشان در مواجهه با شاه هم این بود که تودهای بهطرز گستردهای فعالیت میکردند و در همهجا نفوذ زیادی پیدا کرده بودند. آیتالله بروجردی میگفت: الان تنها کسی که البته با کمک انگلیسیها و امریکاییها در مقابل تودهایها ایستادگی میکند، شاه است، والاً کمونیستها مملکت را قبضه خواهند کرد!... تودهایها حتی در ارتش هم نفوذ کرده بودند، طوری که فقط از ارتش مشهد 17 افسر تودهای فرار کردند و به تبریز رفتند و در آنجا به کمونیستها پیوستند. موقعی هم که دکتر مصدق عزل شد، آیتالله بروجردی میگفت: او نباید نیرویی مثل آیتالله کاشانی و دوستان سابق خود را از دست میداد. او در حقیقت خودش به دست خودش موجبات نابودی خود را فراهم کرد.
به هرحال، آیتالله بروجردی معتقد بود که در قبال تودهایها، چارهای جز دفاع از شاه نداریم! ایشان حتی یکبار در نامهای نوشت که: مملکت به شاه نیاز دارد! ایشان معتقد به کنترل شاه بود، برای همین به محض اینکه خطایی میدید، تذکر میداد و حتی اعتراض میکرد. هر وقت هم که شاه به قم میآمد، به دیدن او نمیرفت.
□ یکی دیگر از فرازهای مهم دوره نهضت ملی نفت، برخورد آیتالله بروجردی با فدائیان اسلام بود. شما از کی با شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام آشنا شدید؟ و از این ماجرا چه خاطراتی دارید؟
پس از شهریور 20، احمد کسروی تبلیغ بیدینی میکرد. من در مدرسه سلیمان خان مشهد حجره داشتم که خبر ترور او توسط سید حسین امامی به آنجا رسید واز آنجا، با عنوان فدائیان اسلام آشنا شدیم. مرحوم آقای مهامی با کانونهای انقلابی مشهد و مرحوم محمدتقی شریعتی رابطه داشت و روزی مرا به منزل آقای ضیائی برد و من در آنجا برای اولین بار مرحوم نواب صفوی را دیدم. بعد که به قم رفتم، طرفداران مرحوم نواب، از جمله مرحوم سید عبدالحسین واحدی و دیگران، مرکز تبلیغاتشان مدرسه فیضیه بود. من هم در آن مدرسه حجره داشتم. فدائیان اسلام معمولاً بعدازظهرها در مدرسه فیضیه سخنرانی داشتند. من دلم با آنها بود، اما قاتیشان نمیشدم و از دور نظارهشان میکردم. طلبههای زیادی پای سخنرانیهایشان جمع میشدند. اغلب اوقات مرحوم واحدی صحبت میکرد. نظر آنها این بود که روحانیت نظارت عالیه بر همه امور داشته باشد.
□ چه شد که با آیتالله بروجردی و مدیریت حوزه اصطکاک پیدا کردند؟ چه کسانی در ایجاد این وضعیت نقش داشتند؟
مرحوم آقای بروجردی با کارهای آنها موافق نبود، بلکه در آن مقطع معتقد بود که باید از شاه و دولت حمایت کرد و اگر مرتکب خطایی شدند، به آنها تذکر داد و رفتارشان را تصحیح کرد. ایشان دست کم در آن دوره، با براندازی موافق نبود، درحالی که هدف فدائیان اسلام براندازی حکومت شاه بود. ایشان در درس یا بالای منبر میگفت: اینها تصور میکنند که من این چیزها را نمیفهمم! این حرفها 40 سال پیش هم زده شد... منظور ایشان بلایی بود که بر سر مشروطه آمد. فدائیان اسلام هم کوتاه نمیآمدند تا اینکه یک روز آیتالله بروجردی در آخر درس با عصبانیت گفت: اینها تصور میکنند من نمیفهمم که چه هدفی دارند؟ اینها میخواهند روحانیت به شکلی که ما هستیم، نباشد... آیتالله بروجردی این را هم میدانست که مرحوم امام هم از اینکه روحانیت در سیاست دخالت نمیکند، راضی نیست. شاید هم احساس کرده بود که فدائیان اسلام در باطن به آیتالله خمینی گرایش دارند، البته اسم نمیبرد.
□ شما خودتان از تأیید حضرت امام از فدائیان اسلام نکتهای را به یاد دارید؟
بله، یک مورد را به خاطر دارم. یادم هست که موقعی که میخواستند جنازه رضاخان را به قم بیاورند و در حرم دفن کنند و فدائیان اسلام اعتراض کردند و مانع شدند، امام در سر درس اصول در مسجد محمدیه گفتند: دیدید چند تا جوان چه کردند؟ ... این حرف نشان میداد که ایشان، دست کم برخی از حرکتهای فدائیان اسلام را قبول دارند. روزی که جنازه رضاخان را آوردند و سریع دور ضریح گرداندند، من خودم آنجا بودم. جنازه را سریع از حرم و از قم بیرون بردند، چون فدائیان اسلام به دستگاه هشدار داده و تهدید کرده بودند.
به هرحال کار اختلاف آنها با آیت الله بروجردی بالا گرفت تا اینکه یک شب بعد از نماز آیتالله خوانساری در مدرسه فیضیه، عدهای ریختند و فدائیان اسلام را به قصد کشت زدند. کسی که خودش در رأس اینها بود و ما را میشناخت، به من گفت که: آقای بروجردی گفته اینها را بزنید و بیرونشان کنید!
□ خیلی بعید به نظر میرسد که آیتالله بروجردی چنین دستوری داده باشد. مخصوصاً با شکل و کیفیتی که آن ضرب و شتم داشت. این طور نیست؟
قطعاً همینطور است، ولی این حرفی است که او میزد. بعد که اینها را زدند، یک عده میگفتند: دیگر نباید فدائیان اسلام را به قم راه داد! شهریه بعضی از آنها را قطع و به عدهای از آنها اهانت کردند. البته آیتالله بروجردی خیلی نصیحتشان میکرد، اما آنها گوش نمیدادند. با این همه نمیتوان انکار کرد که تشکیلات خود آقای بروجردی هم با فدائیان اسلام مخالف بود و بر علیه آنها کارهایی هم انجام میداد.
□ پس اطرافیان آیتالله بروجردی هم در رویکرد ایشان به فدائیان اسلام بیتاثیر نبودند؟
من چندان با این حرف موافق نیستم. برخلاف آنچه که گفته میشود، آیتالله بروجردی مطلقاً تحت تاثیر کسی قرار نمیگرفت. در همهجا هم مأمور داشت و اخبار دقیق را به او میرساندند. خیر، ایشان با هر حرکتی علیه شاه و دولت مخالف بود و در آن شرایط، این کار را درست نمیدانست و لذا با هر کسی که علیه حکومت فعالیت میکرد، مخالف بود. همه نگرانی روحانیت از نفوذ کمونیسم به مملکت بود و فکر غالب این بود که به هر شکل ممکن باید در مقابل کمونیسم که داشت به سرعت در همهجا نفوذ میکرد، ایستاد. آیتالله بروجردی فوقالعاده باهوش و زیرک و بر اوضاع و احوال دنیا آگاه بود و تصمیماتی که میگرفت ناشی از تسلط بر همه امور بود.