شاید بتوان ناب ترین و دست اول ترین خاطرات درباره هر شخصیتی را، از زبان نزدیکان وی شنید. مهندس عباس هادیزاده اصفهانی، داماد استاد شهید آیت الله مطهری است که از دوره ارتباط خویش با آن بزرگ، خاطراتی شنیدنی دارد. با او در سالروز شهادت آن متفکر یگانه و به نیت شنیدن خاطراتش به گفت وگو نشستیم که نتیجه آن در پی می آید.
□ جنابعالی در چه سالهایی با خانواده شهید آیت الله مطهری وصلت کردید؟ چه چیز زمینه ساز تحقق این ازدواج شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در سال 51، 52 سال آخر دانشکده فنی تبریز بودم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم. مهندس مصحف داماد علامه جعفری بودند و با خانواده شهید مطهری آشنایی داشتند. ایشان به من گفتند: آقای مطهری دختری دارند که به نظر من، شرایطش با شما مناسب است، از ایشان خواستگاری کنید. بعد هم وقت گرفتند و بنده به اتفاق خانواده از اصفهان به منزل ایشان در خیابان دولت آمدیم.
□ نکتهای که در اولین برخورد برای شما جالب بود، چه بود؟
در درجه اول نکته جالب برایم، نام کوچه ایشان بود. میدانستم ایشان به مرحوم ملاصدرا علاقه زیادی دارند و جالب اینجاست اسم کوچه ایشان هم «صدرا» بود. بعدها نام اولین فرزندمان را به دلیل همین علاقه ایشان، صدرا گذاشتیم. نام انتشارات کتابهای ایشان هم صدراست.
به هر حال بعد از صحبتهای اولیه قرار شد بنده دیداری با دختر ایشان کنم و تصمیم نهایی هم موقوف به استخاره باشد. الحمدلله همه کارها سریع پیش رفتند و ایشان هم فرمودند: استخاره خیلی خوب آمده است. در همان جلسه خواستگاری هم دو جلد کتاب داستان راستان را به من دادند و آشناییام با آثار ایشان، از آنجا شروع شد.
مجلس عقد ما بسیار خصوصی برگزار شد و جز خانواده بنده و خانم کس دیگری حضور نداشت. شهید مطهری و علامه تهرانی عقد ما را خواندند. البته بعداً جشن عروسی گرفتیم که مهمانان مختلفی دعوت شدند.
□ پس از ازدواج ارتباطتان با پدر همسرتان چگونه ادامه یافت؟از آن تاریخ به بعد،ایشان در زندگی شما چه نقشی داشتند؟
من همواره یک خلأ معنوی را در زندگی خود احساس میکردم، بنابراین وقتی ایشان را دیدم، نوعی رابطه مراد و مریدی بین بنده و ایشان برقرار شد و سخت شیفته ایشان شدم. ایشان هفتهای دو روز در قم به منزل شاگردانشان میرفتند و تدریس میکردند.من در آن دوره، در کاشان بودم و بسیار دلم میخواست بتوانم کارم را به قم منتقل و از محضر ایشان استفاده کنم. خدا خواست و این امکان برای بنده فراهم شد و در قم شاغل شدم. از آن پس ایشان به منزل ما تشریف میآوردند و خودم رانندگی را به عهده میگرفتم و ایشان را برای کلاسهای درس میبردم و میآوردم.
□ سطح درسها چگونه بود؟
ایشان چندین کلاس در سطوح مختلف داشتند. تمام درسهایی هم که میدادند بعدها در کتابهای انسان و ایمان، وحی و نبوت، زندگی اخروی، جهانبینی توحیدی، جامعه و تاریخ و... تدوین و چاپ شدند. سطح بعضی از درسها هم بالا بود. تمام مدت در گوشهای مینشستم تا تدریس ایشان تمام شود و در خدمت ایشان به منزل برگردیم.
□ انتشارات صدرا چگونه به وجود آمد؟
در اواخر در قم انتشارات صدرا را راهاندازی و کتب شهید مطهری را در آن چاپ کردیم. ابتدا بنده آنجا را اداره میکردم، ولی بعد آقای علی مطهری مسئولیت چاپ آثار پدرشان را به عهده گرفتند و انصافاً بسیار زحمت کشیدند.
□ ویژگیهای بارز شخصیتی ایشان از نظر شما کدامند؟
اولین ویژگی برجسته ایشان غیرت دینی بود. ایشان در قبال شبهاتی که جوانها را تحت تأثیر قرار میدهد حساسیت فوقالعاده زیادی داشتند. یک بار فردی به نام برقعی کتابی نوشته و دوران نبوت پیامبر اکرم(ص) را زیر سؤال برده و توهین کرده بود. ایشان بسیار برآشفتند و چند نسخه از کتاب را کپی کردند و شخصاً برای مراجع و بزرگان قم بردند.
دومین ویژگی ایشان انس و تقیدشان نسبت به نماز شب بود. بسیار اهل ذکر بودند. ارتباط ایشان با خدا برایم بسیار جذاب بود. همیشه قبل از اذان صبح بیدار میشدند و به مناجات و نماز مشغول میشدند. یک چراغ «الله» نورانی را سفارش داده و در سمت قبله نصب کرده بودند که موقع نماز یا دعا مقابلشان باشد.
□ ایشان به رغم جایگاه والای علمی، تاچه حد انتقاد پذیر بودند؟ از وجود روحیه حقیقت جویی در ایشان و در اشکال گوناگون آن، چه خاطراتی دارید؟
شهید بسیار حقطلب و آزاده بودند. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را که نوشته بودند، به من دادند که مطالعه کنم. چند ایراد در کتاب دیدم و خدمت ایشان عرض کردم. بلافاصله به چاپخانه زنگ زدند و فرمودند: دست نگه دارند و آن ایرادها را برطرف کردند. از پرسش هیچ ابایی نداشتند و در اصلاح اشتباهها تردید به خرج نمیدادند. فوقالعاده مهربان بودند و حقوق همگان را رعایت میکردند. با آن همه مشغله علمی، کاری، منبر و سخنرانی لحظهای از محبت و رسیدگی به فرزندان غافل نمیشدند. به رانندهشان در منزل اتاقی داده بودند و فوقالعاده رعایت او را میکردند. همیشه میفرمودند: اول غذا را برای راننده ببرید و بعد خودشان غذا میخوردند. فوقالعاده به بچهها علاقه داشتند و در تربیت آنها رعایت روحیه و ظرفیت بچه را میکردند.
بسیار منظم و دقیق بودند و از تمام لحظات عمرشان استفاده کامل میبردند. تنها روز استراحتشان جمعهها بود که آن را هم یک هفته در میان به انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان میرفتند و در جلسات پرسش و پاسخ آنجا شرکت میکردند. عصرهای جمعه هم جلسات تفسیر داشتند.
حتی در روزهای پس از انقلاب که مشغلههای کاری ایشان فوقالعاده زیاد بودند، از روزی دو ساعت مطالعه غافل نمیشدند. تاریخ و زمان انجام هر کاری، حتی تعویض روغن اتومبیل را نیز در تقویم جیبیشان یادداشت میکردند و دقت بسیار داشتند چیزی از قلم نیفتد.
□ از ارتباط ایشان با علامه سید محمدحسین تهرانی چه میدانید؟ ظاهراً ایشان برای انجام دوره ای از سیر و سلوک معنوی، از سوی علامه طباطبایی به ایشان ارجاع داده شدند؟
بله، مرحوم استاد، احترام خاصی برای مرحوم علامه سید محمدحسین تهرانی قایل بودند، اما کسی از رابطه و سیر و سلوک آنان خبر نداشت. علاقه شهید مطهری به علامه تهرانی، به افراد خانواده از جمله عیال بنده هم سرایت کرده بود. مرحوم مطهری از سال 50 احساس میکنند درس، بحث و سخنرانی کافی نیست و باید راه سیر و سلوک عملی را هم طی کنند و به توصیه علامه طباطبایی، به علامه تهرانی نوعی از ارادت سلوکی پیدا میکنند و در امور معنوی و کارها از ایشان دستور میگیرند. بنده پس از شهادتشان در یکی از تقویمهای ایشان اذکار و دستوراتی را که از علامه تهرانی گرفته بودند، دیدم.
پس از آشنایی، ارتباط و دیدار با علامه تهرانی، دیدگاهها و برنامههای ایشان تغییرات مهمی کرد، از جمله حسینیه ارشاد را رها کردند و به مسجد الجواد رفتند و با چند مأموم و مستمع محدود، برنامههای خود را دنبال کردند.