امام فرمود: پاسخ من، پاسخ حاج شیخ حسین است...
فقید سعید، آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی از چهره های پرآوازه و نامدار تاریخ معاصر ایران به شمار می رود. بررسی نقش پیدا و پنهان آن عالم سیاستمدار در ادوار گوناگون تاریخ معاصر ایران، مجال و تحقیقاتی گسترده را طلب میکند. آنچه پیش روی دارید گفت وشنودی است که به مناسبت بیست وششمین سالگرد رحلت ایشان با جناب حجت الاسلام والمسلمین ابوذر بیدار، از یاران و معاشران آن بزرگ صورت گرفته است.
□ طبعاً سؤال آغازین ما، پرسش از چگونگی آشنایی با مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی است. از کی و چگونه با ایشان آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین. خدمت شما عرض کنم که ایشان برای مردم آذربایجان بهخصوص اردبیل، چهره شناختهشدهای بود، چون یک دوره نماینده اردبیل در مجلس شورای ملی بود.
□ چرا از اردبیل؟
برای خودم هم سؤال بود. دوست ما مرحوم آسید یونس عرفانی با ایشان معاشرت داشت و وقتی به اردبیل میآمد، با هم به تهران برمیگشتم . یک بار قرار شد با ایشان به دیدن آیت الله آشیخ حسین لنکرانی برویم. آقای عرفانی مرا به حاج اسحاق آستارایی معرفی کرد که در قم به ما لطف داشت. از ایشان خواستم سفارشم را به آقای لنکرانی بکند تا بتوانم بروم و چند سؤالی را که داشتم از ایشان بپرسم. خلاصه ایشان وساطت کرد و یک بار که با آقای عرفانی به تهران آمدم، به دیدن آقای لنکرانی رفتم. در خانه ایشان همهجور آدمی دیده میشد! ایشان هم که در کتابخانه تاریخ ایران، از ابتدا تا زمان معاصر بود و پاسخ همه را میداد. وقتی فهمید اهل اردبیل هستم، بسیار لطف کرد و فرمود: هر وقت به تهران آمدی، سری به ما بزن، در این خانه همیشه به روی تو باز است!
□ اشاره کردید همه جور آدمی در خانه ایشان بود. دیگران هم از ارتباطات وسیع اجتماعی ایشان زیاد گفتهاند. به نظر شما فلسفه این امر چه بود؟
ایشان از هر کسی، در جهت پیشبرد اهداف اسلامی و ملی خودش استفاده میکرد. یادم هست چند نفر آنجا بودند که مطمئن بودم ساواکی هستند! به ایشان گفتم و ایشان فرمود: از اینها هم در جهت اهداف خودم بهرهبرداری میکنم! خلاصه همه جور آدمی از همه جا، به آن خانه میآمدند. بعضیها هم گرفتاری و مشکل داشتند و به همین دلیل نزد ایشان میرفتند و ایشان یا خودش یا به وسیله دوستانش، مشکل آنها را حل میکرد، نامه میداد یا تلفن میزد. واقعاً آقا و آقازاده بود.
□ آیتالله شیخ حسین لنکرانی علاقه شدیدی به شهید آیت الله حاج شیخ فضلالله نوری داشت. از نظر شما دلیل این علاقه مفرط چه بود؟ ایشان خود در این باره چه می گفتند؟
موقعی که بنده خدمت ایشان رسیدم به من فرمود تازه از کوچه قورخانه به کوچه شیخ فضلالله نوری آمده و خوب است چند شبی را که آنجا هستم، با ایشان به مسجدی که شیخ شهید در آنجا نماز میخواند، برویم. این مسجد پس از شیخ ویران شد، اما شهید شیخ حسین غفاری آن را بازسازی کرد. مرحوم شیخ لنکرانی فرمود: خانهای را که در قورخانه داشتم فروختم و بدهیهایم را دادم و با باقی آن دو خانه خریدم که یکی از آنها، به عشق شیخ فضلالله نوری، در کوچه محل اقامت اوست. این کوچه به نام مرحوم شیخ فضل الله هم نامیده شده بود. ابوی مرحوم شیخ حسین لنکرانی یعنی مرحوم شیخ علی لنکرانی، در کودکی ایشان را همراه خود به منزل شیخ شهید میبرد و او بسیار به این کودک مهربانی میکرد و مهر و محبتش در جان حاج شیخ حسین جاافتاده بود. علت دیگر هم اعتقاد عمیقی بود که ایشان به راه شیخ فضلالله داشت. یک بار قسمتی از غربزدگی مرحوم آلاحمد را که درباره شیخ شهید نوشته بود، برای ایشان خواندم و خیلی به وجد آمد و گفت: این آقا جلال اصل مطلب را درک کرده است! مرحوم جلال معتقد بود در بین علمای شیعه، مبارز و مجاهد کم نداریم، ولی شیخ فضلالله نماد مقاومت در برابر غرب است. وقتی همه کتاب را برای آشیخ حسین خواندم، با شوق فراوان فرمود: این آقا جلال را برایم پیدا کن، چون باید مطالبی را برای تکمیل اطلاعاتش به او بگویم. من هم این کار را کردم.
□ شاید یکی از علل انزوای ایشان در برخی ادوار تاریخی، این باشد که کسانی به ایشان، نسبت گرایش به حزب توده را می دادند! شاید علتش هم این باشد که برخی برادرانش، عضو حزب توده بودند. در این باره با شما هم صحبتی کردند؟
برادران مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی، یعنی احمد، حسام، مرتضی و مصطفی که در اتریش بود هیچوقت عضویت در حزب توده را انکار نکردند. حتی مرتضی مجلهای به نام «ستاره سرخ» را منتشر میکرد. بارها خواستم درباره این موضوع که در افواه میچرخید که «حاج حسین لنکرانی تودهای است!» از ایشان سؤال کنم، اما واقعاً خجالت می کشیدم! این از آن جور اتهاماتی بود که انسان نمیتواند بشوید، اما بالأخره یک روز کشته شدن محمد مسعود به دست خسرو روزبه و حزب توده را بهانه کردم و بعد از سؤالاتی که در این باره پرسیدم، دل را به دریا زدم و گفتم: عدهای این شبهه را مطرح میکنند که شما تودهای هستید! فرمود: ما چون با رضاخان مخالف بودیم، سعی کردند خرابمان کنند! در اینگونه موارد یا میگفتند طرف درباری است یا تودهای! میفرمود: این تهمت آنقدرها ما ناراحت نمیکند، اما وقتی میگویند انگلیسی یا روسی و امثال اینها هستم، بسیار ناراحت میشوم، چون من یک روحانی و دوستدار اهل بیت (ع) هستم که به هیچوجه دست از اعتقاداتم برنمیدارم. میفرمود: یک بار بسیار بدهکار و گرفتار شده بودم، طوری که طلبکارها جلوی در خانه میآمدند! برادرم حسام پول میآورد و زیر بالش من میگذاشت و میگفت: شما بزرگ ما هستی و از این بابت منتی بر سر شما نیست. من به او گفتم: به خاطر اعتقاداتم بسیاری از دوستانم را از دست دادهام و ناراحت هم نیستم. اگر به خاطر اعتقاداتم تو را هم از دست بدهم ناراحت نمیشوم، بنابراین پولت را بردار و برو، چون نمیدانم این پول از کجا آمده است!
به هر حال، حرف مرحوم لنکرانی برایم حجت بود و در آن کمترین تردیدی نداشتم، ولی بعدها هم که خاطرات کیانوری چاپ شد، دیدم در آن کتاب هم نوشته است که شیخ حسین لنکرانی هرگز عضو حزب توده نشد!
□ ایشان که عضو حزب توده نبود، چرا با حمایت تودهایها و روسها، نامش از صندوق اردبیل بیرون آمد و وکیل مجلس شد؟
آن روزها به طرفداران روسها میگفتند روسفیل و به طرفداران انگلیس میگفتند انگلوفیل! حقیقتش دوستان ما در اردبیل میگفتند اگر میدانستیم شیخ روسفیل است، هیچوقت به او رأی نمیدادیم! ایشان فرمود: ما دیدیم انگلستان نفت ما را برده و رجالمان را بدنام کرده است و تصور کردیم روسها میتوانند ما را از دست انگلیسیها نجات بدهند!... ولی هیچوقت افکار آنها را نمیپسندیدند، مخصوصاً که لنین اصالتاً یهودی بود و استالین هم به خاطر صفت استبدادیاش هرگز مورد قبول ما نبود. ما فقط میخواستیم گرگی را توسط گرگ دیگر از بین ببریم. انگلیسیها هم که سخنرانی من علیه خودشان را روی پشتبام سنگلج شنیده بودند، این شایعات را این طرف و آن طرف پخش کردند. هیچوقت نه طرفدار روسیه بوده، نه انگلستان و هرگز هم عضو حزب توده نبودهام.
□ مرحوم لنکرانی با اینکه فردی بهشدت سیاسی بود، اما شیوه مبارزهاش با شما و دیگرانی که بارها زندان و تبعید را تحمل کردید فرق داشت. علت اینکه تمایلی به مبارزه آشکار نداشت، چه بود؟
البته ایشان هم در سوابق مبارزاتیاش، تبعید به کرمان، کلات نادری، حومه کرج و شهریار را داشت، ولی مصلحت نمیدانست آشکارا مبارزه کند و میگفت: نباید به شکل علنی وارد میدان شد و بهانه به دست رژیم داد! آدم دنیا دیده و مجّربی بود، ما جوان بودیم و پختگی ایشان را نداشتیم. خودم بارها شاهد بودم که مرحوم امام دوستان خاص خود را نزد ایشان میفرستادند و میفرمودند: بروید و پاسخ این سؤال را از آقای لنکرانی بگیرید و هر چه ایشان پاسخ داد، پاسخم همان است. ایشان با امام رابطه نزدیکی داشت و با تیزهوشی خاصی افراد چند چهره را تشخیص میداد و میفرمود: اینها یک روز با شاه هستند، روزی با زاهدی، یک روز علیه مصدق و حالا هم دارند از حاجآقا روحالله تعریف میکنند! اگر خودشان را با آب هفت دریا هم بشویند، از نظر من ناپاک هستند!
خانه ایشان به عنوان یک مرکز سیاسی شناخته شده بود، اما در سیاست، پرخاشگری و تندی نداشت.همانطور که عرض کردم، روش ایشان که یک پیرمرد 90 ساله بود با امثال بنده که جوان بودیم و سر پرشوری داشتیم فرق داشت.
□ مرحوم لنکرانی تا آخر عمر به دکتر مصدق علاقه داشت، اما علیه مهندس بازرگان و مخصوصاً دکتر شریعتی بهشدت جبههگیری کرد. علت چه بود؟
اصلاً خانه ایشان، محل تبلیغ علیه دکتر شریعتی بود! دکتر شریعتی دوست ما بود. ازسوی دیگر به مرحوم آقای لنکرانی هم علاقه داشتم و به ایشان احترام میگذاشتم. الان دست هر دو هم از دنیا کوتاه است! اتفاقاً مرحوم لنکرانی به مرحوم محمدتقی شریعتی ارادت داشت و حتی یک بار خود بنده در مسجد جامع کرج دیدم که ایشان به مرحوم شریعتی فرمود: سلام مرا به آقازاده معظم برسانید! بسیار مایلم با ایشان ملاقاتی کنم، ولی بعدها ذهنیت مرحوم آقای لنکرانی را نسبت به دکتر شریعتی خراب کردند! ایشان تصور میکرد دکتر شریعتی میخواهد شیعه را بکوبد! به ایشان اینطور القا کرده بودند که دکتر شریعتی سنی مسلک و قصدش زدن ریشه تشیع است. بنده سه چهار بار سعی کردم این سوء تفاهم را رفع کنم، ولی ایشان زیر بار نرفت و بالأخره هم گفت: با اینکه به شما ارادت دارم، این دفاعتان را نمیپسندم!
□ درباره رابطه مرحوم لنکرانی و امام چه خاطراتی دارید؟
مرحوم لنکرانی در کرج یک باغ داشت و امام چندین بار برای استراحت به آنجا رفتند و تمرین تیراندازی هم کردند. سوابق طولانی با هم داشتند. رابطه مرحوم لنکرانی با مرحوم آقای پسندیده هم بسیار صمیمی بود. همواره میفرمود: اگر قرار باشد کسی ایران را نجات بدهد، کسی جز حاجآقا روحالله نیست!
□ تحلیلتان از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان پس از گذشت 26 سال از رحلتشان چیست؟
به نظر بنده ایشان در دورهای، تنها فعال سیاسی ـ دینی موجود درعرصه سیاست بود. نقش ایشان بسیار مؤثر و برجسته بود، مخصوصاً بعد از دهه 40، ولی متأسفانه آنگونه که باید معرفی نشده است.