□ جنابعالی از چه دوره ای با شهید محمد منتظری آشنا شدید؟ همکاریهای اولیه شما از چه دوره ای شکل گرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از منزل آیتالله منتظری با محمد آشنا شدم. در آن سالها و بعد از رحلت آیتالله بروجردی، روحانیون به شکل جدی وارد عرصه مبارزات شدند. هدف اولیه آنها سقوط رژیم شاه بود و لذا هر کسی که این هدف را برای مبارزه انتخاب کرده بود، مبارزان دور او جمع میشدند. به همین دلیل، در آن دوره به منزل آیتالله منتظری تردد داشتم. محمد فوقالعاده باهوش بود و قدرت جذب بالایی هم داشت و هر کسی که با او ارتباط پیدا میکرد، دوست داشت این ارتباط ادامه یابد. مدتی هم در ایران نبود و بعد که برگشت، در بعضی از کارها با او همکاری میکردم.
□ از چه سالی ارتباط شما و شهید منتظری قوی شد؟
من در اصفهان درس خواندم و دیپلم ریاضی گرفتم. پدرم در اواخر ماه صفر سال 48 از دنیا رفتند و بعد از یک سال، تصمیم گرفتم به قم بروم، چون مقدمات دروس حوزوی را در اصفهان خوانده بودم علمای آنجا توصیه کردند که برای ادامه تحصیل به حوزه قم بروم. در قم، در مدرسه حجتیه حجره داشتم. در آنجا آقای هاشم جواهری و سید مهدی هاشمی همحجره بودند و بعضی از طلاب نجفآبادی هم در مدرسه حجتیه حجره داشتند. محمد هم گاهی به حجره آنها میآمد و چون به او علاقه خاصی داشتم، مراقب بودم هر وقت میآید با او صحبت کنم. لذا در قم ارتباط نزدیکی پیدا کردیم و این رابطه تا اصفهان ادامه پیدا کرد.
□ به چه صورت؟
شهید آیتالله بهشتی شبکهای را اداره میکردند و در جلساتی که تشکیل میدادند، اقشار مختلف اجتماعی از دانشجو گرفته تا کسبه بازار شرکت داشتند. در این جلسات از وجود شهید محمد منتظری هم استفاده میشد. جلسات مخفی بودند و در منازل مختلف تشکیل میشدند و من پای ثابت این جلسات بودم. شهید منتظری در این جلسات گوینده بود. البته خودش جایی بند نمیشد! همیشه تشکیلاتی را راه میانداخت و وقتی خیالش راحت میشد که آن جمع سیستم گرفته است و خودش میتواند به کار ادامه بدهد، میرفت تا در جای دیگری کار کند.
□ بنابراین به کار تشکیلاتی اعتقاد داشت. پس چرا در حزب جمهوری اسلامی یا تشکلهای مشابه بهطور جدی شرکت نکرد؟
او واقعاً در ایجاد تشکیلات و اداره آن منحصر به فرد بود. بالای زندان دستگرد اصفهان، در اتوبان ذوب آهن، باغی به نام باغ ابریشم قرار داشت. یک روز به من خبر دادند روحانیون در آنجا جلسهای را تشکیل دادهاند. من هم رفتم. عده زیادی از جمله آقای میردامادی، آقای احمد داماد آیتالله فیاض در آنجا بودند. سخنران جلسه شهید محمد منتظری بود که با کمال شجاعت و بیباکی سه چهار موضوع را با صراحت بیان کرد و به تشریح جنایات شاه، ساواک و عوامل آنها پرداخت. او صراحتاً اعلام کرد که: به عنوان افرادی روحانی، بر اساس دستورات قرآن و سفارشهای اهل بیت عترت(ع) حق نداریم سکوت کنیم و باید محور مبارزات باشیم. او در عین حال که طلبهها را تشویق میکرد که وارد میدان مبارزه بشوند، اما به صراحت اعلام کرد در این راه شکنجهها و مصایب فراوانی وجود دارد و کسانی که به خودشان نمیبینند که بتوانند این مشکلات را تحمل کنند، بهتر است که اساساً وارد میدان نشوند. پس از سخنرانی هم بلافاصله تقسیم وظایف کرد که هر کسی باید چه کارهایی را انجام بدهد و به این شکل عملاً تشکیلاتی را راهاندازی کرد. او خودش چه در داخل و چه در خارج از کشور، نقش مهمی در راهاندازی تشکیلاتهای مبارزاتی داشت، اما خودش تابع هیچ تشکیلاتی نبود، چون اساساً آدمی نبود که بتواند جایی بماند. او نقش موتور محرکه را داشت که سیستمی را راه میانداخت و میرفت!
□ اشاره کردید تقسیم وظایف میکرد. این وظایف از چه قبیل بودند و معیار او برای سپردن مسئولیت به افراد چه بود؟
معیار و مبنای دعوت و مسئولیت دادنش، مبارزه با رژیم بود و بر اساس تواناییها و مهارتهای افراد، کارها را به آنها میسپرد. مثلاً اگر میدید کسی خوب مینویسد، نوشتن اعلامیهها را به او واگذار میکرد و یا اگر میدید کسی روابط عمومی خوبی دارد، گردآوری منابع مالی را به او میسپرد.
□ کدام ویژگیهایش برای شما جالب بودند؟
البته با آن همه شور، هیجان و تکاپو، گاهی ابداً حرف نمیزد! و وارد هیچ بحثی نمیشد و سکوت محض اختیار میکرد! خوابش خیلی کم بود و به ضرب قهوه، چای و سیگار هم که شده است، خود را بیدار نگه میداشت و گاهی تا 36 ساعت هم نمیخوابید! و یک نفس کار میکرد، اما وقتی میخوابید، بیدار کردنش واقعاً سخت بود! عادت هم داشت به هر شکلی که میخوابید، چه نشسته، چه دراز کشیده، تا آخر تکان نمیخورد. بهقدری بیخوابی میکشید که گاهی بیشتر از نیم ساعت طول میکشید تا میتوانستید او را بیدار کنید!
□ جایگاه علمی او چقدر بود؟ چقدر درس خوانده بود؟
او از جوانی به دنبال مبارزه بود و لذا فرصتهای زیادی برای اینکه درس بخواند نداشت، بنابراین مجتهد نبود، ولی از آنجا که فوقالعاده باهوش بود، درک بالایی از قرآن، عترت و فقه داشت، چون پدرش در این زمینهها استاد مسلم بود و محمد به عنوان پسر بزرگ وی، از او آموزش گرفته بود. مطالعات خوبی هم داشت و آیات و روایات را خوب درک میکرد.
□ از شیوههای مبارزاتی شهید منتظری بگویید؟ مخصوصاً ابداعات او در این عرصه؟
ایشان در جلسات خصوصی و با کسانی که آنها را خوب میشناخت، با نام اصلی خود شرکت میکرد، ولی در جاهای دیگر و به تناسب کشورهایی که میرفت، اسم، لباس و ظاهرش را مطابق فرهنگ مردم همان کشور تغییر میداد و چون استعداد زیادی هم داشت، غالباً به زبان مردم آنجا حرف میزد و قابل تشخیص نبود! اسامی، شناسنامهها و گذرنامههای متعددی هم داشت.
شهید منتظری در کشورهای مختلفی از قبیل پاکستان، افغانستان، لبنان و... حضور داشت و مدتی هم با فلسطینیها همکاری کرد. در اوایل انقلاب عدهای از مبارزان فلسطینی را به ایران آورد تا به نیروهای ایرانی آموزشهای چریکی بدهند. او اطلاعات فوقالعاده زیادی درباره شیوههای مبارزاتی داشت، اما دسترسی به او کار سادهای نبود، زیرا آرام و قرار نداشت و دائماً در سفر بود. یکی دو سال در زندان بودم و شاید کل جلساتی که با او گذراندم از 20 جلسه بیشتر نشد، اما همین اندازه هم بسیار ارزشمند بود.
□ علت اختلاف مقطعی شهید محمد منتظری با شهید آیت الله بهشتی چه بود و نهایتاً چگونه حل شد؟
در آن مقطع، هجمه به شهید آیت الله بهشتی بهقدری زیاد و گسترده بود که حتی نیروهای خودی هم، علیه شهید بهشتی بسیج شده بودند! در مقطعی برای یک هفته، هر شب از ساعت دوازده تا چهار صبح، به منزل شهید بهشتی میرفتم و با حضور شهید کلاهدوز، آقای محمودزاده و دو نفر دیگر جلسه داشتیم. یک شب به شهید بهشتی گفتم: چرا از خودتان دفاع نمیکنید؟ ایشان گفتند: من کیستم که بخواهم از خود دفاع کنم؟ خدا میداند و هر کار که بخواهد میکند! شهید بهشتی به صداقت محمد اعتماد داشت، به همین دلیل در شب فاجعه حزب موقعی که محمد به آنجا رفت، چند قدمی به استقبالش رفت و او را در آغوش گرفت و روبوسی کرد. شهید محمد منتظری بعد از حرفهایی که درباره شهید بهشتی زد، بسیار پشیمان شد و در برخی سخنرانیهای عمومی، آن برخوردها را جبران کرد. برای همه عجیب بود چطور محمد که عضو حزب جمهوری نبود، آن شب به حزب رفت.
□ به فعالیتهای شهید منتظری پس از پیروزی انقلاب هم اشارهای داشته باشید؟
شهید منتظری بعد از انقلاب، برای آموزش نیروهای جوان توسط مربیانی که از فلسطین و لبنان دعوت کرد، تشکیلاتی را راه انداخت که کار بسیار خوبی بود، اما وقتی سید مهدی هاشمی را در رأس آن تشکیلات گذاشت، عده زیادی از حزباللهیها از جمله خود من، از آن تشکیلات کنارهگیری کردیم! وقتی امام برای تشکیل سپاه به آقای جواد منصوری حکم دادند، به افرادی که میخواستند سپاه را تشکیل بدهند، گفتم: محمد منتظری را دریابید، چون او نیروهای فراوانی را در اختیار دارد و اگر رها شود، هرز میرود! آنها حرفم را قبول کردند و محمد را به معاونت تبلیغات، انتشارات و روابط عمومی سپاه منصوب کردند. به این ترتیب تشکیلاتی که خودش راه انداخته بود تعطیل و پای سید مهدی هاشمی از آنجا بریده شد.! امکانات و تجهیزات آن تشکیلات را هم به شورای فرماندهی سپاه منتقل کردند. شهید منتظری به امام علاقه زیادی داشت و چون دید امام حکم به تشکیل سپاه دادهاند، پذیرفت. امام هم محمد را دوست داشتند.
□ و سخن آخر؟
شهید محمد منتظری در جنبشهای آزادیبخش لبنان، فلسطین، افغانستان و جاهای دیگر هم فعال بود و دوست و رفیق زیاد داشت. او حتی در این کشورها هستههای مقاومت هم تشکیل داده بود. مدتی در نجف در رادیو روحانیت مبارز با آقای دعایی همکاری کرد. در مجموع انسان مخلص، بسیار پرتحرک و باهوشی بود که گاه به دلیل همین تحرک زیاد اشتباهاتی میکرد، از جمله در مورد اعتماد به سید مهدی هاشمی، منتهی از آنجا که آدم مخلصی بود، خداوند راه درست را برایش روشن کرد و در راهی که عمری برای آن تلاش کرده بود شهید شد.