مشروطه پژوهی و به ویژه شناخت آغاز و فرجام جریانات دخیل در آن، هنوز هم با سپری گشتن صدواندی سال از این رخداد تاریخی، جذاب به نظر می رسد. سالروز وقوع این رویداد شاخص تاریخ معاصر، فرصتی متین برای پرداختن به این مقوله است. در گفت وشنود پیش روی، محقق محترم حجت الاسلام والمسلمین روح الله حسینیان، از منظر خویش به بررسی این موضوع پرداخته اند.
□ از نگاه شما جریانات دخیل در پیدایش مشروطه کدام بودند و چه مختصاتی داشتند و تأثیر و نقش هر یک از آنها چه میزان بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر بنده در شکلگیری مشروطه، سه جریان عمده تأثیر داشتند. اول جریان مذهبی به رهبری علما و روحانیون و نیز در همراهی با بازاریان و بدنه مذهبی جامعه. جریان دوم روشنفکران غربزده که رمز پیشرفت کشور را از سر تا پا فرنگی شدن میدانستند و چهره شاخصشان سید حسن تقیزاده بود. جریان سوم هم وابستگان به حکومت و به تعبیری سلطنتطلبان بودند که به محض اینکه تشخیص دادند روحانیون و مردم دارند در کدام جهت حرکت میکنند، تغییر چهره دادند و مشروطهطلب شدند!
□ یکی از پرسشهای بنیادی درباره این رویداد تاریخی آن است که چرا با وجود قدرت روحانیت و نفوذ آنها در تودههای مردمی، کنترل جریان مشروطه به تدریج از دست آنها خارج شد و به دست روشنفکرها افتاد؟
علت این است که جریانهای مذهبی هم یکپارچه و یکدست نبودند و میشود آنها را به سه دسته تقسیم کرد. گروه اول خودشان هم افکار روشنفکرانه داشتند و در واقع بسترساز رشد و جریان روشنفکری شدند. به عبارت دیگر آنها سعی میکردند اندیشههای غربی را اسلامیزه کنند و به آنها رنگ و لعاب اسلامی بدهند، از جمله سیدجمال واعظ و ملکالمتکلمین که در تدین و تعبدشان شبهه بسیار است. دسته دوم واقعاً سعی میکردند استبداد و خودکامگی را از بین ببرند و کشور را از دست حکام ظالم نجات بدهند، اما نسبت به روشنفکران نوعی ساده لوحی داشتند و تصور میکردند اگر استبداد از بین برود، میشود جریان روشنفکری را مدیریت کرد، بنابراین با این جریان کنار میآمدند. از چهرههای شاخص این طیف، مرحوم آقا سید محمد طباطبایی و مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی بودند.
دسته سوم روحانیون روشنبین و واقعنگری چون شیخ شهید فضلالله نوری بودند که خیلی خوب و به موقع خطر جریان روشنفکری را درک کردند و متوجه شدند آنها میخواهند استبداد را بردارند و استعمار را جای آن بگذارند، که مبارزه با آن صدها مرتبه دشوارتر بود. آنها میدیدند قانون اساسی جدید چیزی جز ترجمه قانون اساسی بلژیک نیست که مبنای آن غربی و لائیک است. امثال شیخ فضلالله این خطر را احساس کردند و لذا هم با استبداد و هم با جریان روشنفکری غربزده به مقابله پرداختند و مشروطه مشروعه را مطرح کردند. عدهای هم کاملاً جلوی مشروطه ایستادند و گفتند: ضد اسلام است! چهره شاخص این طیف مرحوم آیتالله سید محمدکاظم یزدی بود.
□ به نظر شما انحراف در جریان مشروطه از چه نقطه ای آغاز شد و چرا؟
مشروطه تا زمانی که بر اساس مبارزه با استبداد و خواست عمومی مردم بود، حرکت خود را درست انجام داد، ولی از زمانی که به ساختارسازی رسید و قرار شد یک نظام اروپایی در ایران مستقر شود، به انحراف کشیده شد. این جریان قبل از تحصن در سفارت انگلیس شروع شده بود و در آنجا به اوج خود رسید.
□ مردمی که هجده سال قبل در جریان تحریم تنباکو در مقابل انگلیس ایستادند و بعدها هم در مقاطع مختلف در برابر استعمار انگلیس مقاومت کردند، چطور در جریان مشروطه برای احقاق حقوق خود به سفارتخانه انگلیس پناه بردند؟
سؤال مهمی است! معلوم میشود این انحراف در یک روز، یک هفته و یک ماه ایجاد نشده بود، بلکه همانطور که اشاره کردم این انحراف از قبل شروع شده بود و در تحصن سفارت آشکار شد.
□ کدام طیفهای اجتماعی در این تحصن شرکت داشتند؟
از هر صنف و گروهی در آنجا حضور داشتند. هر صنفی هم در مقابل چادر خود شعری نوشته و مطالبات خود را در آنها بیان کرده بود. اوایل فقط مطالبات صنفی داشتند. بعد روشنفکران شروع به فعالیت کردند و بعد از سخنرانی شارژ دافر، ناگهان وضع فرق کرد و مردم خواهان مشروطه شدند! جالب اینجاست وقتی مظفرالدین شاه دستور تشکیل مجلس شورای ملی را داد، عدهای از متحصنین با کلمه اسلامی مخالفت کردند! بنابراین انحراف در مشروطه را نمیتوان ناشی از جریان تحصن دانست، بلکه قبل از آن، عدهای بعد از طرح جریان عدالتخانه از فرصت استفاده کردند و روحانیون به اصطلاح روشنفکری چون ملکالمتکلمین، به ماجرا دامن زدند و خواست عمومی مردم تغییر کرد.
□ چرا علما در تأیید لفظ مشروطه با روشنفکران کنار آمدند؟ در حالی که شعار اولیه عدالتخانه بود؟
برای تحلیل این موضوع، باید شرایط زمان را به خوبی بشناسیم. استبداد قاجاری، از ایران یک کشور عقبمانده ساخته بود، بنابراین روحانیون و روشنفکران به این نتیجه رسیدند که ابتدا باید شرّ استبداد را کم کرد. به اعتقاد بنده در مورد اینکه چه نظامی باید جایگزین آن شود، روشنفکران تکلیفشان معلوم بود و برنامه داشتند و میدانستند ساختار تمدنی غربی را بر پایه لیبرالیسم، چیزی شبیه به نظام و ساختار انگلستان مانند بلژیک و... را در ایران برقرار سازند، در حالی که جریان روحانیت برنامه آمادهای نداشت. حتی بزرگترین نظریهپرداز روحانی آن دوره یعنی مرحوم آیتالله نائینی هم، در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» برنامه ای ارائه نمیدهد.
بنابراین مشروطه غربی و نظام پارلمانتاریستی ارائه شده توسط غربزدهها، ناگزیر و بر اثر وجود این خلاء، از سوی علما هم پذیرفته شد! در واقع علما قصد داشتند حکومتی اسلامی را برقرار سازند، اما عملاً موفق نشدند و برای آن برنامهریزی و نظریهپردازی نکردند.
□ تفاوت حضرت امام با رهبران مشروطه همین است. این طورنیست؟
دقیقاً. رهبران مشروطه به دنبال توجیه ایدئولوژی نهضت مشروطه و نظام پارلمانتاریستی بودند، اما امام یک نظریه اسلامی را مطرح کرد و همان را هم به اجرا در آورد.
□ به نظر شما تفاوتهای بنیادین اندیشههای شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری با سایر علمای صدر مشروطیت چه بود؟
شیخ بین اندیشه اسلامی و اندیشه غربی تفاوتهای ماهوی احساس میکرد، در حالی که از نامههای مرحوم آخوند خراسانی اینگونه برداشت میشود که ایشان قائل به حکومت مشروطه برای اجرای احکام اسلام بود. در واقع مرحوم آخوند معتقد بود اگر نظام استبدادی از بین برود، نظام مشروطه میتواند احکام اسلامی را اجرا کند، اما شیخ شهید با نظام پارلمانتاریستی مشکل داشت و میگفت: اگر امروز مجلس با رأی اکثریت تصویب کند که شراب آزاد است، آیا باید این قانون را حجت قرار داد؟ نکته دیگر این بود که شیخ میگفت: شما در قانون اساسی نوشتهاید همه مردم در برابر قانون یکسان هستند؟ آیا کافر و مسلمان یک حکم دارند؟ مسلمان و غیر مسلمان یک حکم دارند؟ این نوع نقدها مواردی بودند که شیخ را نسبت به اصل مشروطه به شک میانداختند و به این نتیجه رسیده بود برخی از اصول مشروطه اساساً با احکام اسلام در تضادند و جمع بین این دو ممکن نیست.
□ در این میان، شیخ چه راهی را پیشنهاد میکرد؟
شیخ معتقد بود مجلس میتواند در امور عرفی قانونگذاری کند، اما حق تصویب قانون مغایر با احکام شرع را ندارد و در این مورد این علما هستند که صلاحیت دارند. شیخ میگفت: مجلس در اموری مثل اداره کشور، بودجه، برنامه و امثال اینها حق قانونگذاری دارد، ولی در جاهایی که اسلام دارای نص و قانون صریح است، حق قانونگذاری ندارد. به همین دلیل هم ابتکار عمل به خرج داد و لزوم نظارت پنج مجتهد جامعالشرایط منتخب مراجع معروف را برای مشروعیت بخشیدن به مصوبات مجلس پیشنهاد داد و به تصویب رساند تا جلوی تصویب قوانین ضد اسلامی را بگیرد.
□ عدهای معتقدند مراجع مقیم نجف که در مشروطه پیشگام بودند ، به دلیل حضور در خارج ایران، از اوضاع کشور اطلاع دقیقی نداشتند. تحلیل شما در این باره چیست؟
درست است. آن روز که رسانهها مثل امروز گسترده و سریع نبودند و لذا اخبار ایران با تأخیر به دست علمای نجف میرسید، آن هم به این صورت که روحانیون داخل ایران نمایندگانی را نزد مراجع نجف میفرستادند تا کسب تکلیف کنند. همین شیوه موجب میشد گاهی حتی اطلاعات متناقضی به علمای نجف میرسید. فاصله زیاد و بعد مکانی، تأثیر زیادی در تصمیمگیریها و شکلگیری نقطه نظرات علمای نجف داشت. علمای نجف در پی مشروطهای بودند که بتوانند به وسیله آن احکام اسلام را اجرا کنند، اما عملاً دیدند مشروطه دارد در مطبوعاتش به اسلام هتاکی میکند! مرحوم آخوند وقتی عملکرد تقیزاده را شنید، به قدری عصبانی و پشیمان شد که حکم به تفسیق و بعد هم تبعید او داد!
□ در مورد قانون اساسی مصوب در مشروطه چه تحلیلی دارید؟ بن مایههای فکری آن، چه رنگ و گرایشی دارند؟
یکی از اعتراضات مرحوم شیخ فضلالله همین بود که: شما قوانین پارلمانهای فرهنگ آورده و عیناً کپی کردهاید و اسمش را قانون اساسی ایران اسلامی گذاشتهاید! همین موضعگیری صریح شیخ فضلالله که روحانی تراز اول تهران و بسیار بانفوذ بود، روشنفکران را کمی به عقبنشینی وادار کرد، اگرچه آنها در نهایت کار خود را انجام دادند.
□ درمجموع و از دیدگاه شما، واقعه مشروطه انقلاب بود یا یک جنبش اجتماعی و سیاسی که زود هم به افول گرایید؟
از بعضی از ابعاد بله اما نه در همه زمینههای مختلف اجتماعی. در سیستم کشور تحول ایجاد شد، اما نه در مردم. واقعیت این است که شاهان قبل و بعد از مشروطه قابل قیاس با هم نیستند، بنابراین به نظر بنده مشروطه انقلاب هست، منتهی انقلابها هم شدت و ضعف دارند.
□ انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را مقایسه کنید؟ بیشتر از جنبه تفاوتها و عبرت آموزی رهبران انقلاب اسلامی از رویداد مشروطیت؟
بین رهبری روحانیت در مشروطه و انقلاب اسلامی تفاوتای اساسی وجود دارد. روحانیت در عصر مشروطه ایدئولوژی سیاسی نداشت، در حالی که در انقلاب اسلامی ایدئولوژی سیاسی جزو آرمانهای ملت بود. در مشروطه یک رهبری واحد وجود نداشت و حتی علما و روحانیون به صورت شورایی هم عمل نمیکردند و سلیقه و فکر واحدی هم نداشتند و خواستههایشان هم یکی نبود، در حالی که این اتفاق در جریان انقلاب اسلامی نیفتاد.
□ از نظر شما، اگر در واقعه مشروطه امام خمینی رهبر بودند، نحوه مواجهه ایشان با مرحوم شیخ فضلالله و مرحوم نائینی چگونه بود؟
یک بار این سؤال را خبرنگار گاردین هم از من پرسید! گفتم: اگر امام در آن دوره رهبر بودند، هم شیخ شهید و هم مرحوم نائینی جذب ایشان میشدند، چون امام هم نوآوریهای مرحوم نائینی را داشت و هم دقتهای شیخ فضلالله را. امام شخصیتی نوآور و مبتکر بود و جمهوری اسلامی از نوآوریهای ایشان است. اصل ولایت فقیه، اگرچه نوآوری امام نبود، اما سایر علما تحقق آن را مقدور نمیدانستند اما امام میدانستند. امام هر جا که باب ورود اندیشه غربی باز میشد، مثل شیخ شهید به سختی مقابله میکردند، به همین دلیل به هیچ وجه حاضر نشدند کلمه دموکراتیک را در کنار جمهوری اسلامی بپذیرند.
در انقلاب مشروطه، روحانیت به مرور زمان، دنبالهروی غربزدهها و عوامل بیگانه شد و عملابا آنها کنار آمد، اما در انقلاب ایران، حضرت امام همواره پیشتاز بود و لذا نظامی را پایهریزی کرد که در آن، اصالت با روحانیون خوشفکر بود.
□ خطر جریان روشنفکری را در انقلاب و نظام کنونی جمهوری اسلامی ایران چقدر میدانید؟
هیچ انقلابی حتی انقلاب انبیا هم مصون از خطر نیست و انقلاب اسلامی هم مستثنی نیست، لذا باید هوشیار بود و سعی کرد چنین اتفاقی نیفتد.