در صبحگاه 28 مرداد 1358، مجلس خبرگان قانون اساسی رسما کار خود را آغاز کرد و به تدریج این قانون را تدوین و ارائه نمود. مذاکرات این مجلس و نیز حاشیه ها و خاطرات آن، از فصول در خور خوانش در تاریخ انقلاب اسلامی است. اینک در سالروز این واقعه تاریخی، با دکتر علی قائمی امیری از نمایندگان این مجلس گفت وشنودی انجام داده ایم که ماحصل آن را پیش روی دارید.
□ جنابعالی ازنمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی و از نزدیک شاهد فعالیتهای آن بوده اید. از آغازین جلسات این مجلس و نحوه مدیریت آن، چه خاطراتی دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید اشاره کنم که قبل از اینکه مجلس خبرگان تشکیل شود، قرار بود نمایندگان مجلس خبرگان در قم خدمت حضرت امام(قده) بروند. تعداد افراد منتخب 72 نفر بود، اما 62 نفر بودیم که نزد امام رفتیم. شهید بهشتی تک تک افراد را معرفی و سوابقشان را برای امام نقل کرد. عزالدین حسینی آن روز جزئت نکرد همراه ما بیاید! امام در آن جلسه با عصبانیت فرمودند: «این عزالدین کجاست؟» معلوم بود اگر آن روز در جلسه میبود، امام برخورد سختی با او میکردند، چون با عصبانیت درباره کارهایش حرف زدند. او حتی با این برخورد امام، جرئت نکرد در جلسات مجلس خبرگان شرکت کند و بعد هم به عراق رفت. یکی از رؤسای کرد هم که گمانم عضو حزب دموکرات بود، به مجلس خبرگان نیامد.
□ شما همواره در نقل خاطرات مجلس خبرگان قانون اساسی، بر مدیریت کارساز شهید آیت الله بهشتی تاکید کردهاید. آیا قبلا در جای دیگری غیر از مجلس خبرگان، با شهید بهشتی همکاری داشتید؟ مثلاً در حزب جمهوری؟
من در تمام عمرم معلم بوده و عضو هیچ حزب، گروه و دستهای نبودهام، اما هر جا ضرورت ایجاب میکرد و کاری را به من ارجاع میدادند، اگر از دستم برمیآمد، دریغ نمیکردم. در مورد حزب هم در سال 59 ــ که نماینده مازندران شدم ــ متن پیام آقای هاشمی رفسنجانی را که از طرف حزب نوشته شده بود خواندم، ولی باز در حزب سمتی نداشتم! این را به خود شهید آیت الله بهشتی هم عرض کردم و خواستم از من ناراحت نشوند که عضویت در حزب را قبول نمیکنم. حتی یک بار ایشان به آقای جولایی در جامعه تعلیمات اسلامی گفته بودند: چرا نمیگذارید قائمی پیش ما بیاید؟ و آقای جولایی جواب داده بودند: اگر میخواهد بیاید کسی مانع ایشان نیست.!
□ از نظر شما خصلتهای برجسته آیت الله بهشتی در مقام اداره مجلس خبرگان قانون اساسی کدامند؟
اولین ویژگی برجسته ایشان، شجاعت و صراحتش بود. چند بار در مجلس خبرگان با لحنی قاطع، مقتدر و محکم به افرادی تذکر داد و حتی گفت: «قباحت دارد آقا!» یادم هست یک روز در مجلس خبرگان درباره تأمین منابع مالی برای هزینههای مجلس بحث شد. یکی از آقایان گفت: من این هزینه را میپردازم! شهید بهشتی پرسید: از کجا؟ آن آقا پاسخ داد: از سهم امام! شهید بهشتی فوقالعاده ناراحت شد و گفت: «سهم امام به آحاد ملت تعلق دارد، بنشینید آقا!» این حرف را به کسی هم زد که به این آسانیها نمیشد به او گفت بنشینید آقا! شهید بهشتی در دفاع از حق، از کسی ترس نداشت و ملاحظه هیچ مقامی را نمیکرد. در طول مدتی که مجلس خبرگان به کار ادامه داد، سعی شهید بهشتی این بود که کسی از جاده اعتدال و درستی خارج نشود.
□ نهایتا هزینه مجلس خبرگان قانون اساسی چگونه تأمین شد؟
شهید بهشتی گفت: 15 میلیون تومان اعتبار از بودجه مملکت، در اختیار مجلس خبرگان هست و لذا باید نهایت صرفهجویی را بکنیم. قرار شد فقط یک نوع غذا برای ناهار، یک چای صبح و یک چای بعد از ظهر داده شود و به کسی هم حقوق ندهند! رأی گرفتند و این طرح رأی آورد. ناهار را در ظرفهای مارکدار مجلس سنا آوردند که برخی اعتراض کردند! شهید بهشتی گفت: برای خرید ظروف جدید پول نداریم، از فردا ظروف پلاستیکی یا فلزی میآوریم! مسئولین آشپزخانه مجلس سنا هم، تا توانستند اذیت کردند! ابداً چربی در غذا نمیریختند و گوشت هم به زور در غذا پیدا میشد! غذا هم بسیار کم بود و کسی را سیر نمیکرد. گاهی هم برنج و ماست میدادند. گاهی بعضیها اعتراض میکردند که این غذاها قوت ندارند و شهید بهشتی میگفت: چاره نیست، خودتان تصویب کردید! بعضی از نمایندهها برای خودشان نان و پنیر میآوردند و حتی همان غذای مختصر مجلس خبرگان را هم نمیخوردند.
□ در طول مدت فعالیت مجلس خبرگان، نمایندگان شهرستانها کجا اقامت میکردند؟
جایی نبود بروند. شهید بهشتی دستور داد تعدادی تشک ساده و ابری ارزان بخرند و آنها، همان جا در طبقات دوم و سوم میخوابیدند. یکی از نمایندهها بهشدت بیمار شد و من هر چه اصرار کردم به خانهام بیاید، قبول نکرد. واقعاً هم به حداقل میساختند، آن هم کسانی که غالباً از علما و مراجع بزرگ بودند و یا بعدا شدند. مثل صدر اسلام، مجلس و سفره بالا و پایین نداشت.
□ نمایندگان مجلس خبرگان تهدید هم میشدند؟
تا دلتان بخواهد! دائماً نامههای تهدیدآمیز دریافت میکردیم. یک بار شهید صدوقی نامه تهدیدآمیزی را به من نشان دادند که در آن نوشته بود: سرت را میبریم و شکمت را پاره میکنیم. شهید بزرگوار لبخندی زد و با همان لهجه شیرین یزدیاش فرمود: «چه آدمهای ابلهی هستند، با بریدن سر من مسئلهشان حل میشود؟»
□ از ویژگیهای مدیریتی شهید بهشتی در مجلس خبرگان میگفتید...
بله، از دیگری ویژگیهای برجسته ایشان وقتشناسیشان بود. حتی یک بار ندیدم یک دقیقه هم تأخیر کند. همین دقت را در کلام هم داشت و هیچ حرفی را بیحساب و کتاب نمیزد. طوری حرف میزد که اگر عیناً مینوشتید، یک ویرگول هم عقب و جلو نمیشد. خصوصیت دیگر ایشان قدرت بالای مدیریتی بود. در مجلس خبرگان ایشان بهسرعت تشخیص داد باید کمیسیونهایی تشکیل و آدمهای مناسب هر کمیسیون، تعیین شوند. خیلی هم بیروبایستی و صریح میگفت: آقا! شما تشریف ببرید فلان کمیسیون! همه هم ایشان را به عنوان یک مدیر کارآمد قبول داشتند و حرفی روی حرف او نمیزدند. خود ایشان به عنوان رئیس مجلس نمیتوانست عضو کمیسیونی باشد، اما بر همه کمیسیونها با دقت نظارت داشت و هیچ نکتهای را از قلم نمیانداخت.
□ در عکسی که از شما و آیتالله طالقانی در مجلس خبرگان گرفته شده است، شما کنار ایشان روی زمین نشستهاید. قضیه چه بود؟
صندلی مرحوم طالقانی کنار صندلی من بود، اما موقعی که آمدند و روی زمین نشستند من به احترام ایشان از جا بلند شدم و کنارشان روی زمین نشستم و پرسیدم: «دلیل این کارتان چیست؟» جواب دادند: «از صندلیهایی که سناتورها روی آنها مینشستند متنفرم! بهتر بود مجلس خبرگان در یک مسجد تشکیل میشد.» عرض کردم مسجد امکانات لازم برای برگزاری چنین جلسهای را ندارد. شهید بهشتی هم در پاسخ به مرحوم طالقانی گفته بود: مسجد از نظر امنیتی و امکانات دیگر برای چنین جلسه مهمی که تمام اعضای آن در بالاترین ردههای علمی و مرجعیت هستند، جای مناسبی نیست. در هر حال آن عکس گرفته شد و منافقین نهایت سوء استفاده را از آن کردند!
□ عدهای پیشنهاد کرده بودند بعدها برای مجلس شورای اسلامی، تعدادی از میان خبرگان انتخاب شوند. نظر شهید بهشتی در این باره چه بود؟
اتفاقاً خود من هم جزو این عده بودم، اما شهید بهشتی با اینکه با اصل پیشنهاد مخالف نبود، اما آن را در آن مقطع به صلاح کشور نمیدانست و میگفت: مردم دنیا خواهند گفت روحانیون آمدهاند که همه مناصب را قبضه کنند و این به صلاح نظام نیست.
□ ظاهر جلسات و مذاکرات، از تلویزیون مستقیم پخش می شد. این امر در جامعه چه بازتابی داشت؟
بله، مراسم مستقیم پخش میشد و لذا هیچ سخن و برخوردی از نگاه مردم پنهان نمیماند. خود امام هم برنامهها را تماشا میکردند، لذا شهید بهشتی دائماً تذکر میداد حرف بیحساب و کتابی زده نشود. البته اغلب اعضای مجلس از فقها و علمای بلند مرتبه بودند و لذا افرادی مثل بنده هم رعایت میکردند که حرف بیاساسی نزنند. انصافاً کارها در مجلس خبرگان قربه الی الله بود و آنهایی هم که اهل ریا بودند، خیلی زود رسوا شدند.
□ در تصویب اصل ولایت فقیه چه کسانی بیش از همه نقش داشتند؟
نمیشود تصویب این اصل را به فرد خاصی نسبت داد. خود من در سال 48، موضوع ولایت فقیه را به شاگردانم درس میدادم. شهید آیت در مجلس خبرگان در این باره زحمت کشید، ولی انتساب قضیه به ایشان صحیح نیست. نمایندگان مجلس خبرگان غالباً علما و فقهای بلند پایهای بودند و نزدیک به 50 مجتهد جامعالشرایط در آن مجلس حضور داشتند. اینها کسانی نبودند که بشود فکری خلاف احکام اسلامی را به آنان القا کرد.
□ مخالفان این اصل چه کسانی بودند؟
برجستهترینشان بنیصدر بود که موقع رأیگیری درباره این اصل، جلوی روی خود من از مجلس بیرون رفت. جالب اینجاست که کسانی که به اصل ولایت فقیه رأی نداده بودند، حق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را نداشتند. هر چه تلاش کردم این قضیه را روشن کنم که بنی صدر به ولایت فقیه رای نداده است، نشد! بنیصدر را از فرانسه میشناختم و معتقد بودم آدم ریاکاری است. در این ماجرا شیخ علی تهرانی خیلی نقش داشت و از او دفاع میکرد. بعد هم که آن عاقبت را پیدا و در رادیو عراق با آن وضع اسفبار مصاحبه کرد.
یکی دیگر از کسانی که با اصل ولایت فقیه مخالفت میکرد، مقدم مراغهای بود. او و چند نفر دیگر تلاش کردند مدت مجلس را تمدید کنند، بلکه بتوانند این اصل را حذف کنند. وقتی این ترفند به نتیجه نرسید، سعی کردند اختیارات ولیفقیه را محدود سازند. روزی هم که شهید بهشتی اعلام کرد کار مجلس در فلان روز تمام است، سر و صدای زیادی را به راه انداختند! اما نهایتاموفق نشدند و قانون اساسی به ترتیبی که در اختیار ملت هست، تدوین شد.
□ به مناسبت سخن گفتن از شهید بهشتی، یادی هم از فاجعه هفت تیر کنید؟
صبح هفتم تیر تلفنهای پی در پی داشتم که: حتماً شب به حزب بیا که جلسه مهمی است! آن روز فوقالعاده خسته بودم، اما خود را به حزب رساندم. نماز مغرب و عشا خوانده شد. شهید باهنر وقتی خیلی خسته میشد، چشمهایش قرمز میشدند و عینک دودی میزد. او را دیدم و گفتم: «مؤمن! مگر واجب است؟ برو استراحت کن!» و هر جور که بود ایشان را به خانه فرستادم. بعد دکتر زرگر را دیدم و گفتم: مگر الان کار واجبتری از رسیدگی به حال آقای خامنهای هست؟ چرا آمدهای؟ برو به ایشان برس! خلاصه هر جوری که بود او را هم راهی بیمارستان کردم. وارد سالن شدم، ولی دیدم واقعاً از شدت خستگی نمیتوانم بنشینم و به خانه رفتم، ولی هنوز نیم ساعت نگذشته بود که زنگ زدند و خبر فاجعه را دادند. قصد دشمن این بود که با آن همه شهید مجلس را از اکثریت بیندازد. همراه با دکتر ولایتی به سراغ مجروحین حادثه رفتیم و آنها با زخمهای عمیق و عفونت شدید و تب هر طور که بود، خودشان را به مجلس رساندند. بعضیها چنان سر و صورت و موهایشان سوخته بود که نمیشد آنها را شناخت! برخی از سر تا پا باندپیچی شده بودند. آن روز با همت این بزرگمردان، مجلس از اکثریت نیفتاد. صدای اللهاکبری که آن روز در صحن مجلس پیچید، در تمام تاریخ ایران بیسابقه است.