حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی رازیزاده (علیپور)، از شاگردان و مصاحبان دیرین شهید آیت الله سید مصطفی خمینی است. او در هنگام اقامت امام خمینی و فرزند ارجمندش در نجف اشرف، با هر دو بزرگ ارتباط علمی داشته و از افادات علمی ایشان در آن مقطع، خاطراتی شنیدنی دارد. در سالروز شهادت فرزند ارجمند امام، با ایشان گفت وشنودی انجام داده ایم که نتیجه آن را پیش روی دارید.
□ جنابعالی از چه دوره ای و چگونه با شهید آیت الله سید مصطفی خمینی آشنا شدید و این آشنایی، چگونه توسعه یافت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید عرض کنم قبل از اینکه ایشان به نجف بیاید، به صورت قاچاقی به عراق رفتم و یک سالی هم در آنجا قاچاقی زندگی کردم، ولی بعد لو رفتم...
□ چرا به نجف رفتید؟
چون مشمول قانون نظام وظیفه بودم و رژیم ما را از این بابت اذیت میکرد. میخواستم درس بخوانم و حوصله نداشتم دائماً فرار کنم و از اینجا به آنجا بروم! به قصد اقامت دائم به نجف رفتم. تا قبل از آن فقط حضرت امام را میشناختم، ولی با حاج آقا مصطفی همسن و سال یا همدرس نبودم. نه سال از ایشان کوچکتر بودم، اما از نظر علمی 20 سال یا شاید هم بیشتر تفاوت سنی داشتیم! بنده هنوز در عالم منقولات بودم و ایشان عالم معقولات را هم طی کرده بود.
آشناییام با ایشان به این ترتیب بود که جمعهها با مرحوم اصغر آقای کنی مشهور به تهرانی که از دوستان جناب آقای مؤمن بود، برای شنا به کوفه میرفتیم. آقای کنی گفت: حاجآقا مصطفی درس را شروع کرده و در اصول استاد مسلم است. آن روزها به درس فقه آیتالله خویی، آیتالله بجنوردی و حضرت امام میرفتم. جلسات درس کوتاه بودند و میرسیدم همه را بروم. سطح هم تدریس میکردم. جوان بودم و خیلی کار میکردم. همزمان دروس سطح و حتی مقدمات، ازجمله کفایه و صمدیه و هر کدام را هم در مدارس جداگانه درس میدادم. خیلی حوصله داشتم.
خلاصه اینکه به جلسه درس ایشان رفتم و دیدم انصافاً هم بیان خوبی دارد و هم مطالب خوبی میگوید. درس خارج رفته بودم و حواسم جمع بود. اهل اشکال کردن هم بودم و بدجوری به استاد پیله میکردم، اما ایشان با کمال حوصله اشکالات را جواب میداد. بسیار استاد خوبی بود. خلاصه محبتش به دل ما افتاد و ایشان هم به ما لطف پیدا کرد.
□ چه ویژگی در تدریس ایشان بود که شما را که درس اساتید برجستهای را تجربه کرده بودید، جذب کرد؟
مهمترین ویژگی ایشان این بود که شاگرد را خیلی خوب تحمل میکرد. خود من از این حوصلهها نداشتم و اگر شاگردی چند بار اشکال میکرد، تاب نمی آوردم، اما یادم میآمد که خود من سر کلاس ایشان چه اشکالات بیاساسی گرفته بودم و ایشان با نهایت صبر و حوصله پاسخ داده بود! کتاب صوم را در ماه رمضان پیش ایشان خواندم و تقریر کردم و بعدها من و آقای آسید محمد سجادی آن را تصحیح و چاپ کردیم. یک بار قبل از درس به من گفت: «امروز اشکال نکن، چون میترسم با تو تندی کنم!» این درشتترین حرفی بود که در تمام مدت تحصیل از ایشان شنیدم. بسیار مؤدب بود و مرا به خاطر اینکه خوب درس میخواندم، حسابی تحویل میگرفت و به بقیه هم توصیه میکرد مثل من درس بخوانند. بعضیها شور انقلابی داشتند و خیلی حواسشان دنبال درس نبود. مخصوصا در اواخر عمر شریفش، بسیار به من لطف داشت.
□ چه مدت در درس ایشان شرکت کردید؟
حدود ده سال. ایشان هم تفسیر درس میداد، هم اصول. هفت هشت نفری بودیم. بعداً مرحوم آسید احمد خمینی هم از قم آمد که او هم درس حاجآقا مصطفی را میآمد. حاج آقا مصطفی به ایشان گفته بود با من مباحثه کند، چون او تازه اول کار بود و امکان داشت بقیه حوصله نکنند. البته آن موقع سطح درس میدادم و کارم با آسید احمد سخت بود، چون آدم موقع مباحثه ممکن است بخواهد شوخی کند و با پسر امام که نمیشد شوخی کرد و مثلاً به او گفت: هنوز در باغ نیستی!...
□ از ویژگیهای تدریس ایشان میگفتید؟
بله، ایشان در تدریس نوآوریهای بسیار عالی داشت. اصول رایج در حوزه علمیه قم و نجف را بهخوبی بلد بود. سر درس اصول مرحوم خویی رفته و زیاد هم اشکال کرده بود. مرحوم آقای خویی به زبان عربی کتابی تدریس میکرد، اما وقتی عصبانی میشد، به فارسی جواب میداد! جواب اشکال را هم به زبان فارسی میگفت. گاهی که حاجآقا مصطفی اشکال میکرد، میگفت: «این مبنا را از پدرتان شنیدهایم!» در هر حال حاج آقا مصطفی اصول را نزد امام آموخته بود.
□ حاج آقا مصطفی گرایشهای فلسفی هم داشت؟ ابراز آن در خلال مباحث به چه صورت انجام میگرفت؟
بله، گاهی در درس اصول اشاراتی میکرد و در آنجا از ایشان در این زمینه، نکاتی را یاد گرفتم. یکی از دلایلی که خیلی تمایل داشتم مرحوم آقا جلال آشتیانی را زیارت کنم این بود که میخواستم گرایشهای فلسفی حاج آقا مصطفی را درک کنم. متأسفانه این ملاقات دست نداد. آن روزها غرق فلسفه کلاسیک، اسفار و امثال اینها بودیم. وقتی حاج آقا مصطفی از دنیا رفت، خیلی افسوس خوردم چرا در مسائل عرفانی از ایشان استفاده نکردم. حضرت امام هم فیلسوف ماهری بودند، منتهی میفرمودند: در نجف دشمن زیاد داریم و نمیتوانم فلسفه درس بدهم!
حاجآقا مصطفی بسیار انسان منصفی هم بود. کم پیش میآید اصول یا فقه درس بدهم و یادی از ایشان نکنم.
□ شیوه تفسیر ایشان چگونه بود؟
ایشان مفسر بودن را تعلیم میداد و یک آیه را از صد جهت بررسی میکرد! معتقد بود باید در هر امری مجتهد بود، حتی در نجاری! میگفتم: عمر انسان کفاف نمیدهد در هر کاری مجتهد شود، اما خود ایشان در هیچ موضوعی کم نمیآورد. بسیار اهل مطالعه، تفکر و تتبع بود. اتاق بزرگی داشت و در اطرافش چندین و چند کتاب را میدیدید که همه باز بودند. معلوم میشد یک سیر مطالعاتی را دنبال میکرد. تا صبح نمیخوابید و مطالعه میکرد.
□ در نجف غیر از درس امام و حاجآقا مصطفی به درس دیگری نمیرفتید؟
چرا، درس مرحوم آقای خویی را هم میرفتم، ولی بقیه را نمیرفتم، چون بعضیهایشان برخوردهای عجیب و غریبی داشتند و مثلاً میگفتند: اگر درس من بیایی، اینقدر مقرری ماهانه به تو میدهم!
در مورد حاجآقا مصطفی میدیدم کسانی که با او مباحثه میکنند کم میآورند و اگر اهل فن بودید، میفهمیدید مطالب را خیلی خوب فهمیده است. یک بار امام فرموده بودند: خوب است مصطفی برای اصول پیش آقای بجنوردی برود، اما ایشان گفته بود نیاز ندارد! او خودش مجتهد متجزی است. فقط باید به دنبال مطالعه، تتبع و پیدا کردن اسناد و مدارک برود و خودش علمش را توسعه بدهد. خود حاجآقا مصطفی هم بارها تأکید میکرد اگر در امور مختلف مجتهد نشوی، همه چیز را نصفه و نیمه میفهمی، ولی اگر مجتهد شدی خیلی خوب میفهمی گیر کار کجاست و خودت صاحب فکر و رأی میشوی!
□ حاج آقا مصطفی از مستشکلین اصلی در درس امام بود. خاطرهای در این زمینه دارید؟
ایشان عادت داشت همیشه اول بگوید: «التفات میفرمایید...» و حضرت امام هم به شوخی میفرمودند: «من به شما التفات دارم!» و همه میزدیم زیر خنده. گاهی تأدّباً میگفت: «اشکال میکنم که امام نفس بکشد!» امام مطالب را طوری میچید که اشکال وارد نشود و اگر هم اشکال وارد میشد، طوری پاسخ میدادند که اشکال برطرف شود.
ما به درس نجفیها عادت کرده بودیم و درس اصول امام برایمان سخت بود. ما که جای خود داشتیم. آسید عباس خاتم، آقا مصطفی اشرفی و آقای راستی هم که در نجف از شاگردان مبرز آمیرزا باقر زنجانی و از فضلای شناخته شده بودند، میگفتند: تازه در درس امام داریم میفهمیم فقه یعنی چه؟! سطح کلاس امام خیلی بالا بود و با اینکه مینوشتیم، باز در مباحثه کم میآوردیم. امام همیشه تأکید میکردند: هر درسی را باید از علمای تراز اول آموخت. بسیار هم جوانان را به بحث و سؤال تشویق میکردند و میفرمودند: طلبههای جوان و خوشفکر نکاتی را مطرح میکنند که قابل تأمل و تعمق است.
□ به روحیه بذلهگو و اخلاق لطیف مرحوم حاجآقا مصطفی هم اشارهای کنید؟
ایشان پیش شاگردانش بسیار مؤقر و سنگین، اما در محضر خصوصی بذلهگو بود. همواره رعایت ادب را میکرد و بسیار صمیمی و رفیق بود. مراعات همه را میکرد. همیشه هم به شاگردانش توصیه میکرد مطالعه و تحقیق را جدی بگیرند.
□ از حالات عرفانی و معنوی ایشان چه خاطراتی دارید؟
حاج آقا مصطفی عادت نداشت این چیزها را بروز بدهد. دائمالذکر بود و زیارت عاشورایش ترک نمیشد. بعد از اذان صبح یکی دو ساعت بیشتر نمیخوابید. چند بار ایشان را دیدم که با آقای کشمیری در صحن صحبت میکرد. عرفان عملی آدمهای خاصی را میخواهد. خود من، نتوانستم وارد این عرصه شوم.
□ چگونه از خبر شهادت ایشان باخبر شدید؟
روز آخر بعد از درس، قدمزنان با ایشان تا در خانهشان رفتم. به من تعارف کرد به منزلش بروم، گفتم: باید برای خانه خرید کنم و فردا هم باید رسائل درس بدهم و نیاز به مطالعه دارم. به خرید رفتم و در خانه نماز خواندم و بعد هم سری به منزل امام که غیر از ماه رمضان، نیم ساعتی در بیرونی مینشستند، زدم. بعد به خانه برگشتم. فردا صبح که رفتم رسائل بگویم، آقای رضا برقعی و آقای رضوانی را دیدم که گفتند: دیشب حال حاج آقا مصطفی به هم خورده است و تا او را به بیمارستان برسانند، تمام کرده است! به بیمارستان رفتیم و دیدیم پسرش حسین آقا دارد گریه میکند. مرحوم آقای شهیدی هم داشت گریه میکرد.
□ برخورد امام با این خبر چگونه بود؟
چند شبی مجلس فاتحه و روضه برقرار بود و ایشان چند شبی به بیرونی نیامدند. شنیدم در خلوت گریه میکردند، ولی در بیرون بروز نمیدادند. یک هفته درس را تعطیل کردند و پس از یک هفته به منبر رفتند و فرمودند: شهادت مصطفی از الطاف خفیه الهی است! آن موقع جوان بودم و معنی این حرف را نفهمیدم.
□ سالها از شهادت حاجآقا مصطفی میگذرد. احساستان درباره ایشان چیست؟
احساس دین یک شاگرد مخلص نسبت به استاد. من هم از امام و هم از حاجآقا مصطفی نکات بسیار ارزشمندی را آموختهام و از نظر علمی به هر دو بسیار مدیون هستم.