□ حضرتعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی آشنا شدید؟ ایشان درآن دوره چه اشتغالاتی داشتند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده از دورهای که حضرتشان در طبقه بالای مدرسه فیضیه درس میدادند و شاگردان زیادی هم نداشتند، افتخار شاگردی ایشان را پیدا کردم. جناب آقای سبحانی هم به این جلسات میآمدند. بنده بهطور مداوم در دروس خارج فقه ایشان شرکت کردم و در همان ایام جزوه «ولایت فقیه» را نوشتم و خدمت استاد تقدیم کردم. بحث خیارات و حج را هم نوشتهام که در دو جلد چاپ شده و جلد سوم آماده نشر است. ایشان استاد بزرگواری بودند که بنده از سال 1373ق. تا زمانی که به ترکیه رفتم، مستمراً از محضرشان کسب فیض کردم.
اولین آشنایی بنده با ایشان، به دورهای برمیگردد که شبهای جمعه در تکیه سید حسن درس تفسیر میگفتند. اولین بار که رفتم، ایشان سوره مؤمنون را تفسیر کردند که خیلی برایم جالب بود. بعد که ایشان به محله حسینآباد رفتند، تدریس رسمی دروس حوزوی را شروع کردند که در آنها هم شرکت میکردم و ارادت قلبی بنده به ایشان بیش از پیش شد و کمکم صمیمیتی بین ما برقرار شد.
□ ویژگیهای بارز شخصیتی ایشان از نظر شما کدامند؟
ویژگی بارز ایشان این بود که وقتی طلبهای از ایشان تقاضای کمک میکرد، هر چه در توان داشتند انجام میدادند و کسی را از لطف و دلجویی خود محروم نمیکردند. بسیار به امور عبادی مقید بودند و پس از نماز، زمان زیادی را صرف تلاوت قرآن، ذکر و دعا میکردند. بنده در دوران طولانی مراوده نزدیک با ایشان، هیچ ضعف اخلاقی و عملی را در ایشان مشاهده نکردم. مرحوم آقای گلپایگانی بسیار اهل مطالعه و تتبع بودند و در فهم اخبار دقت بسیار بالایی داشتند.
□ به جزوه ولایت فقیه که از درسهای ایشان تقریر کرده بودید اشارهای کردید. این جزوه در شناخت بهتر اندیشه سیاسی ایشان بسیار مهم است. کمی درباره این درس و تقریر آن توضیح بفرمایید.
مرحوم آیتالله گلپایگانی در سال 1373ق. یعنی ده سال قبل از شروع نهضت حضرت امام، بحث ولایت فقیه را به عنوان یکی از مباحث مهم فقهی شروع کردند که من و عدهای از فضلای حوزه علمیه در آن درس افتخار حضور داشتیم. ایشان با توجه به ادله شرعی، ولایت فقیه را مطلقه میدانستند و معتقد بودند ملوک و پادشاهان باید ایادی مجریه علما و فقها باشند. بنده در سال 1383ق. همزمان با انتشار جزوه ولایت فقیه حضرت امام در ایران، بحث ولایت فقیه آیتالله گلپایگانی را به زبان عربی و همراه با توضیح و تفصیل و اصطلاحات روز و با تجدید نظر در بعضی از مسائل چاپ کردم که بسیار مورد توجه علما و فضلا قرار گرفت، ولی چون به زبان عربی نوشته شده بود، در بین نسل جوان بازتاب چندانی نیافت.
□ رژیم واکنشی نشان نداد؟
در آن زمان در ایران نبودم، ولی ظاهراً واکنشی نبود، گرچه تفاوت زیادی بین موضوعات این کتاب و کتاب ولایت فقیه امام از جنبه استدلال و استناد به منابع فقهی و روایات و نگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی وجود نداشت. امام استدلال کردهاند چون به فرموده پیامبر(ص) علما و فقها جانشین ایشان هستند، بنابراین دارای تمام اختیارات ایشان از جمله ولایت بر مؤمنین هستند، زیرا خداوند در قرآن فرموده است: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» 1 پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا وظیفه فقیه فقط مشروعیت دادن به نظام و دولت است یا باید تأسیس حکومت اسلامی را هم به عهده بگیرد؟ به عبارت دیگر آیا پیامبران باید حکومت تشکیل میدادند یا فقط وظیفه راهنمایی مردم را برای ایجاد حکومت دینی داشتند. به نظر من معنای هر دو جمله یکی است. وقتی فقها و علما باید بر عملکرد حکومت نظارت و اسلامی و مشروع بودن آن را تضمین کنند و اگر چنین نکنند آن حکومت رسمیت و مشروعیت ندارد، یعنی که در واقع حکومت را تشکیل دادهاند.
□ به نظر شما بهرغم این شباهتها بین بحث ولایت فقیه و امام و آیتالله گلپایگانی، چرا کتاب ولایت فقیه امام با استقبال بیشتری روبه رو شد؟
چون امام به عنوان رهبر نهضت و انقلاب، بحث ولایت فقیه را به عنوان یک نظریه سیاسی و طرحی عملی برای یک حکومت اسلامی ایدهآل مطرح کردند و برای اجرای آن شخصاً قدم به میدان مبارزه گذاشتند و در این راه زندان، تبعید و فشارهای گوناگون را تحمل کردند.
□ کمی هم به مبارزات سیاسی ایشان بپردازیم. آیا از حمله عناصر رژیم به مجلسی که توسط آیتالله گلپایگانی در بزرگداشت سالگرد شهادت امام صادق(ع) برگزار شده بود، خاطرهای دارید؟
بله، یادم هست بزرگان و مراجع بزرگ حوزه اهتمام خاصی در برگزاری این روز داشتند، مخصوصاً در دوره آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیتالله بروجردی این مراسم برگزار میشد. مرحوم آیتالله گلپایگانی هم اهمیت فوقالعاده زیادی برای این روز قائل بودند و لذا این مراسم را در مدرسه فیضیه برگزار کردند.
آن روز بنده هم در قسمتی از مراسم حضور داشتم. آقای آلطه منبر رفت و درباره شخصیت حضرت امام صادق(ع) سخن گفت. پس از ایشان مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری واعظ معروف منبر رفت که ناگهان مأموران رژیم شروع کردند به صلوات فرستادن و شعار جاوید شاه دادن و سعی کردند مجلس را به هم بزنند! مرحوم آقای انصاری هر چه سعی کرد آنها را آرام کند نتوانست و بهناچار از منبر پایین آمد.
□ ظاهراً مأموران رژیم قبل از آمدن به فیضیه به منزل امام رفته بودند. اینطور نیست؟
بله، رفته بودند که در آنجا غائلهای را به پا کنند که امام متوجه نقشه آنها میشوند و توسط آقای خلخالی اعلام میکنند: اگر کوچکترین عمل خلافی از آنها سر بزند، به حرم مطهر حضرت معصومه(س) میروم و آنچه را که لازم باشد به مردم میگویم! مأموران رژیم از آنجا به مجلسی که آقای شریعتمداری در حجتیه برگزار کرده بود میروند، ولی بنا به ملاحظاتی که دستگاه درباره ایشان داشت، کاری نمیکنند و بالأخره به فیضیه میآیند. وقتی دیدم اوضاع در فیضیه آشفته است، بیرون رفتم، ولی چند قدمی دور نشده بودم که صدای شلیک گلوله و فریاد و درگیری را شنیدم! سریع خودم را به منزل دوستی که مجلس روضه داشت رساندم و تا شب آنجا ماندم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقاتی افتاد تا کسی آمد و ماجرا را مفصل شرح داد و گفت: کماندوهای رژیم وارد مدرسه شدند و شروع به زدن طلاب و مردم کردند و در و پنجرهها را شکستند! طلاب، سریع آیتالله گلپایگانی را به یکی از حجرهها بردند و در حجره را بستند و جلوی آن ایستادند و با اینکه کماندوها بهشدت آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند، اما مقاومت کردند و اجازه ندادند به آیتالله گلپایگانی تعرضی شود. مأموران به مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی هم حمله میکنند، اما ایشان فرار میکند و در جایی پنهان میشود. آنها آقای علوی داماد آیتالله گلپایگانی را به تصور اینکه خود ایشان هستند دستگیر میکنند و به مرکز ساواک میبرند، ولی بعد متوجه میشوند اشتباه کردهاند و ایشان را آزاد میکنند! درگیریها تا نزدیکیهای غروب ادامه مییابد و یکی دو نفر کشته و عده زیادی مجروح میشوند. میگفتند: طلبهای به نام اسماعیل را از طبقه دوم مدرسه به پایین پرت و شهید کردند! ظاهراً یک طلبه رودباری هم در این فاجعه شهید شد. شاید تعداد شهدا بیشتر هم بوده باشد که خانوادههایشان از ترس حرفی نزدند. در این فاجعه عدهای از کماندوها هم در اثر پرتاب سنگ توسط طلاب زخمی میشوند. شب بعد از اینکه اوضاع کمی آرام میشود، طلاب آیتالله گلپایگانی را به خانهشان میبرند. ایشان حدود یک هفته در عزای این فاجعه حال خوبی نداشتند، ولی پس از یک هفته، مردانه به میدان آمدند و کلاسهای حوزه را که دچار وقفه شده بودند به راه انداختند و طلاب دو باره مشغول درس شدند.
□ واکنش حوزه نجف به این فاجعه چه بود؟ آنها در این باره چه واکنشی نشان دادند؟
آیتالله حکیم نامهای برای مراجع و علمای قم فرستادند و از آنها خواستند به عنوان اعتراض به این رفتار رژیم شاه همگی به نجف مهاجرت کنند. این پیشنهاد در وهله اول چشم خیلیها را گرفت، ولی افراد هوشمندی چون حضرت امام و آیتالله گلپایگانی عمق این فکر بسیار خطرناک را دریافتند. امام اعلامیه صریحی را صادر کردند و هشدار دادند به هیچ وجه نباید حوزه علمیه قم را خالی کرد. پس از هشدار امام و موضعگیری قاطع آیتالله گلپایگانی، سایر علما متوجه شدند مهاجرت از قم ممکن است دسیسهای از سوی رژیم برای خالی کردن سنگر قم باشد تا در غیبت مراجع و علما به هر خیانتی دست بزند و کسی نباشد که مقابله کند.
□ عدم حضور آیتالله گلپایگانی در جمع مراجعی که برای اعتراض به دستگیری امام به تهران آمدند، همواره مورد سؤال بوده است. جنابعالی از خود ایشان علت را پرسیدید؟
بله، حتی خود ما هم که از شاگردان نزدیک ایشان بودیم این سؤال برایمان مطرح شد، به همین دلیل یک روز صبح که تنها در خدمت ایشان بودم این پرسش را مطرح کردم. ایشان فرمودند: «آن روز قرار بود من و آقای شریعتمداری رأس ساعت هشت با هم به تهران برویم، ولی از ایشان خبری نشد. با منزل ایشان تماس گرفته شد و گفتند ایشان ساعت هفت صبح به تهران رفته است! این رفتار بسیار به من برخورد. میدانستم اگر بروم با ایشان بگو مگو خواهم کرد که شایسته نبود، لذا صلاح دیدم اصلاً شرکت نکنم.»
در هر حال این عدم شرکت چیزی از نقش بسیار پررنگ و تأثیرگذار ایشان در ایجاد و تقویت نظام اسلامی کم نکرد. ایشان تا پایان عمر دغدغه انقلاب و حفظ نظام اسلامی را داشتند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.