□ جنابعالی از چه دوره ای و چگونه با مرحوم استاد سید علیاکبر پرورش آشنا شدید و چه خصالی را در منش و شخصیت ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده قبل از انقلاب به صورت غیابی، به مرحوم آقای پرورش ارادت داشتم. در آن زمان در برخی از محافل دینی و روشنفکری، جوانان مسلمانِ تحصیلکرده صحبت میکردند و در واقع مرجع و پناه مهم فکری نسل جوان بودند و در هدایت این گروه به مسائل انقلابی و مبارزاتی، نقش برجستهای داشتند. یکی از این افراد مرحوم آقای پرورش بودند که در اصفهان تحت لوای وظیفه معلمی، بسیاری از جوانان انقلابی آن دوره را تربیت و آماده کردند. البته کسانی که چنین وظیفهای را به عهده میگرفتند،همواره از طرف سازمان امنیت شاه تحت تعقیب بودند و آزار میدیدند. مرحوم آقای پرورش از جامعیت فکری و تبحر خاصی در علوم دینی، ادبیات فارسی، ادبیات عرب و تفسیر قرآن برخوردار بودند و از همینرو، حوزه نفوذ فکری ایشان گسترده و عمیق بود. پس از انقلاب هم که هر دو در دور اول مجلس شورای اسلامی نماینده بودیم و این آشنایی نزدیکتر شد. پس از آن هم در کابینه آقای موسوی وزیر بودیم، ولی بعداً ایشان از کابینه دولت کنارهگیری کردند و جای خود را به کس دیگری دادند. بعد از ایشان تا مدتی آقای مؤیدی سرپرست آموزش و پرورش بودند. در هر حال ایشان در تمام مدت هشت سال نخستوزیری آقای موسوی، به عنوان وزیر آموزش و پرورش همکاری نکردند و همراه با گروهی که به شیوههای آقای موسوی انتقاد داشتند، کنارهگیری کردند.
□ از همکاریهای ایشان با گروههای مبارزاتی پیش از انقلاب و سپس فعالیت در گروههای پس از انقلاب چه اطلاعات و خاطراتی دارید؟
فکر میکنم ایشان جزو گروه «والفجر» بودند. یکی از گروهها، گروه توحیدی صف بود که بعدها با گروه والفجر ترکیب شد و طی آن، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به وجود آمد. بعد از انقلاب بود که ارتباطات ایشان و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و میزان ارتباطات ایشان با مبارزات پیش از انقلاب را، بیشتر شناختم که هماهنگ عمل میکردند تا وقتی که سازمان مجاهدین انقلاب به دو بخش تقسیم شد. شاید تعبیر تقسیم این سازمان به دو گروه راست و چپ درست نباشد. حضرت آیتالله راستی کاشانی از سوی امام مأموریت پیدا کردند که به عنوان فرد معتمد ایشان، مورد رجوع اعضای سازمان انقلاب قرار بگیرند و در واقع به عنوان نماینده امام به آنجا رفتند، ولی در بین آن جمع، عدهای این را قبول نکردند و همین مسئله موجب اختلاف شد و این دو گروه از هم جدا شدند. بدیهی است مرحوم پرورش در بخش معتقد به امام، از دیدگاههای آقای راستی پیروی کردند. ایشان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم بودند و بنده در آنجا هم افتخار آشنایی با ایشان را داشتم. ارتباطات مرحوم آقای پرورش بسیار گسترده بود و با رهبران و مدیران نهضت، قبل و بعد از انقلاب روابط مستحکم و طولانی داشتند.
□ زمانی که حضرتعالی وزیر امور خارجه بودید، ایشان وزیر آموزش و پرورش بودند. از تعاملات آن دوره خود با ایشان چه خاطراتی دارید؟
پس از شهادت مرحوم آقای رجایی، حضرت آیتالله خامنهای بنده را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کردند، ولی بنده رأی نیاوردم و آقای موسوی رأی آورد و در مهرماه سال 1360 کابینه را تشکیل داد و بنده در آن کابینه، وزیر امور خارجه بودم. مرحوم آقای پرورش هم وزیر آموزش و پرورش بودند. ایشان و آقایان: حبیب الله عسگراولادی، احمد توکلی، ناطق نوری، مرتضی نبوی و بنده جلسات هماهنگی داشتیم که در این کابینه چگونه حرکت کنیم. از این مجموعه تنها کسی که در کابینه آقای موسوی مانده بود، بنده بودم که آن هم به امر حضرت امام بود که تأکید فرموده بودند: فلانی وزیر امور خارجه بماند! آقای موسوی می گفت: هر وقت به ملاقات حضرت امام میروم، سراغ شما را میگیرند و احوالتان را میپرسند! اتفاقاً من هم هر وقت به ملاقات حضرت امام میرفتم، ایشان سراغ آقای موسوی را از من میگرفتند و احوالپرسی میکردند که معنیاش این بود که باید ایشان نخستوزیر بماند و بنده هم در وزارت امور خارجه بمانم! این امر پوشیدهای نبود که حضرت امام از طریق مرحوم حاج احمد آقا به مجلس پیغام میدادند که فلانی باید وزیر امور خارجه بماند و به همین دلیل بنده چهار دوره یعنی شانزده سال وزیر امور خارجه بودم!
□ ارتباطات کاری شما چگونه بود؟
قبلاً وزارت آموزش و پرورش در پارک ظلالسلطان و باغی بسیار بزرگ با خانهای مفصل بود و ما در همانجا خدمت آقای پرورش میرسیدیم. بعد ساختمان آموزش و پرورش به خیابان 30 تیر منتقل شد. بعد هم به ساختمانی در خیابان سپهبد قرنی انتقال یافت. در آنجا بحث میکردیم چگونه در کابینه هماهنگ عمل کنیم.
□ جریان نامهای که خدمت حضرت امام نوشتید، چه بود؟
بنده با همان چند نفری که نام بردم، تصمیم گرفتیم نامهای خدمت حضرت امام تقدیم کنیم. انشای نامه به عهده مرحوم آقای پرورش قرار گرفت. یادم هست ایشان پس از بسمالله و حمد و ثنا نوشته بود: «بر آنیم». مضمون نامه این بود که در هیئت دولت، دو گروه متفاوت وجود دارند که میشود از آنها به «دولتِ مردمی» یا «مردمِ دولتی» تعبیر کرد و از امام خواستیم نظرشان را بفرمایند! ایشان از این کار ما خوششان نیامد و نپسندیدند. دوره جنگ بود و از نظر امام با آن همه مشکلاتی که در کشور وجود داشت، صحیح نبود در کابینه دولت هم عدهای برای خودشان فراکسیون درست و نظراتشان را اینگونه آشکارا بیان کنند که پنهان نمیماند و نهایتاً سوای اینکه چه دولتی سر کار باشد، موجب تضعیف دولت میشود و مآلاً به جنگ آسیب میرسد. ایشان میفرمودند: دشمن نباید احساس کند در داخل تزلزل و اختلافی وجود دارد!
□ پاسخ حضرت امام چه بود؟
ایشان پاسخ مکتوب ندادند، فقط مرحوم حاج احمد آقا با همه ما تماس گرفتند و ما متوجه شدیم امام از این کار ما خشنود نیستند. البته حرف ما منطقی بود و جریانات بعدی هم نشان داد که درست فکر میکردیم، اما روش و زمان نادرستی را انتخاب کرده بودیم و از این جنبه حق با حضرت امام بود. دوره جنگ بود و نفت گاهی بشکهای هفت یا هشت دلار و گاهی هم کمتر از هفت دلار فروخته میشد، در حالی که هزینه جنگ سالیانه بیش از 4 میلیارد دلار بود و بدیهی است که می باید بخش اعظم بودجه صرف دفاع میشد و لذا کار ما در آن مقطع به مصلحت نبود.
□ از نظر حوزه فعالیت حضرتعالی در وزارت امور خارجه، آیا ایشان کمک مشورتی میکردند؟
در حوزه تخصصی بینالملل که نمیتوانستند کمکی بکنند، ولی چون حامی خط امام در سیاست خارجی بودند، ایشان یار شاطر بودند، نه مثل برخی از کسانی که از جنگ خسته شده بودند و میگفتند: به هر شکلی باید تمامش کرد، بار خاطر! حتی بعضی از معاریف ما در آن زمان، به امام پیشنهاد میکردند دیگر خسارت و بمباران مردم کافی است و جنگ را به هر شکل ممکن ولو به ضرر ما هم که باشد، باید تمام کرد! گاهی هم آشکارا گلایه میکردند. احتمالاً این نحوه برخورد یا از کجفهمی بود یا از بیاطلاعی، چون دشمن در خاک ما بود و اگر آتشبس را میپذیرفتیم، او در همان مناطق اشغالی تثبیت میشد. ما هم از همان ابتدا معتقد بودیم جنگ باید متوقف شود، اما کی و با چه هزینهای؟ با قطعنامههایی که در سازمان ملل به تصویب میرساندند میگفتند: «آتشبس ـ مذاکره» و ما میگفتیم «آتشبس و عقبنشینی به مرزهای بینالمللی» و بعد مذاکره. اگر آتشبس را قبول میکردیم، اغلب رزمندگان ما بسیجی و مردم عادی بودند و به سر خانه و زندگیشان برمیگشتند و بسیج دوباره آنان تقریباً غیر ممکن بود، در حالی که صدام در اواخر جنگ 40 لشکر داشت و همگی کنار مرزها مستقر بودند! کافی بود جنگ را متوقف کنیم تا آنها در مناطق اشغالی میماندند که شاید تا همین حالا هم گرفتارشان بودیم.
□ از ارتباطات مرحوم آقای پرورش با حضرت امام و مقام معظم رهبری چه میدانید؟
ایشان مورد اعتماد حضرت امام بودند و با مقام معظم رهبری دوستی دیرین داشتند و بسیار نزدیک و صمیمی بودند. ایشان قبل از انقلاب در اصفهان، پناهگاه فکری جوانان اهل مبارزه بودند و پس از انقلاب هم جوانان پیرو خط امام وحامی تبعیت محض از نظام ولایت فقیه، به ایشان رجوع میکردند. بنده با توجه به ویژگیهای شخصیتی ایشان، بعید میدانم کسی بتواند جای خالی ایشان را پر کند. اصفهان خوشبختانه رجل سیاسی معتقد به انقلاب فراوان دارد، ولی ایشان از جامعیت قابل تحسینی برخوردار بود. از یک سو آشنایی کامل به مبانی اسلام، تشیع و ولایت فقیه داشت و از سوی دیگر بر ادبیات فارسی، ادبیات عرب، مفاهیم و احکام تسلط داشت. مجموع این ویژگیها موقعیت ممتازی را برای ایشان رقم میزد.
از طرفی انسان بسیار شجاع و صریحاللهجهای بود و درباره مبانی اصولی و آرمانهای دینی و انقلابی با احدی شوخی نداشت و حتی اگر صمیمیترین دوستان هم حرفی میزدند که به نظر ایشان درست نبود، نقد و استدلال میکرد و از این ترسی نداشت که طرف به دلیل شنیدن سخن حق، دلخور شود. یادم هست یک بار در هیئت دولت مطلبی را مطرح کرد که با آن مخالفت شد. ایشان هم از جا بلند شد و کتاب، دفتر و وسایلش را زیر بغلش زد و قبل از اینکه جلسه هیئت دولت تمام شود، با عصبانیت بیرون رفت. اهل مدارا بر سر اصول نبود و به هر انحرافی سریع واکنش نشان میداد. خدایش رحمت کند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.