زنده یاد حسن گرامی، داماد دختر مرحوم آیت الله کاشانی و از ملازمان دائمی ایشان در دوران نهضت ملی به شمار می رفت. او در سال 1331 از سوی آیت الله کاشانی ماموریت یافت تا شهید خلیل طهماسبی را پس از آزادی از زندان تحویل بگیرد و به دیدار رهبران نهضت ملی ببرد. گفت وشنودی که پیش روی دارید، دربردارنده خاطره مرحوم گرامی از این رویداد تاریخی است.
□ جنابعالی داماد دختر آیتالله کاشانی و از نزدیکترین افراد به ایشان و از نزدیک شاهد بسیاری از رویدادهای مهم تاریخ معاصر بودید. یکی از فرازهای مهم فداییان اسلام ترور رزمآراست که در پی آن ملی شدن صنعت نفت میسر شد. خاطرات خود را از این رویداد بیان بفرمایید.
به نام خدا. در نهضت ملی ایران، لایحه ملی شدن نفت به مجلس رفت، اما کسی امیدی به اینکه بتوان آن را تصویب کرد، نداشت! سپهبد رزمآرا نظامی قدرتمندی بود و همه امور مهم را به دست دستنشاندگان خود سپرده بود و بر همه کارها سلطه و نظارت داشت، بهگونهای که هیچکاری را خلاف نظر او نمیشد انجام داد. او حقیقتاً معتقد بود ایرانی حتی قادر به ساخت لولهنگ هم نیست، چه رسد به اینکه بخواهد صنعت نفت را اداره کند. هر کسی هم خلاف نظر او حرفی یا رفتاری از او سر میزد، بیتردید از سوی مزدوران او مورد حمله قرار میگرفت. حتی کار جسارت کردنهای او به جایی رسید که تهدید کرد سقف مجلس را بر سر دکتر مصدق و سقف مسجد را بر سر آیتالله کاشانی خراب خواهد کرد.
حتی افرادی هم که تصور میکردند با وجود رزمآرا شاید بشود صنعت نفت را ملی کرد، معتقد بودند این کار یکی دو سال طول میکشد!
□ شاه هم با ملی شدن صنعت نفت مخالف بود؟
ظاهراً موافق بود، اما دل و جرئت این کار را نداشت. قدرت در دست رزمآرا بود و او هم قصد داشت هم شاه و هم مجلس را از سر راه خود بردارد.
اعضای جبهه ملی با فداییان اسلام جلسهای را تشکیل دادند و سرانجام به این توافق رسیدند که فداییان اسلام رزمآرا را از سر راه بردارند، به شرط آنکه وقتی جبهه ملی به حکومت رسید، خواسته های آنها را اجرا کند. سرانجام این دو گروه با هم به توافق رسیدند، مرحوم خلیل طهماسبی با دستور مرحوم نواب صفوی مأمور انجام این کار شد. رزمآرا قیافه مخوف و ترسناکی داشت و حتی تصور کشتن او هم رعشه بر اندام انسان میانداخت، اما خلیل طهماسبی شجاعت کمنظیری داشت. او در ظاهر بسیار ساکت و خجالتی بود و هیچکسی تصورش را هم نمیکرد او چنین قدرتی داشته باشد.
در آن روزها، آیتالله فیض که از علمای وقت بود، از دنیا رفتند و دربار در مسجد شاه مراسم ترحیمی برگزار کرد. رزمآرا به هیچوجه علاقهای به شرکت در اینگونه مراسم نداشت، ولی اسدالله علم وزیر دربار او را متقاعد کرد شرکت در این مراسم ضروری است! البته از علت اصلی شرکت رزمآرا در مجلس ترحیم آیتالله فیض خبر ندارم، این صرفا چیزی بود که شنیده ام. همینقدر میدانم که او همراه با چند تن از وزرا به مسجد شاه آمد و خلیل طهماسبی هم سه گلوله به او شلیک کرد و او را از پای در آورد. بعد هم که او را دستگیر کردند و به زندان فرستادند.
□ پیامدهای ترور رزمآرا چه بود؟
رزمآرا مورد نفرت همه مردم بود، به همین دلیل خلیل طهماسبی ناگهان به عنوان یک چهره ملی، محبوب همه شد. پیامد نخست ترور رزمآرا این بود که نمایندگان مجلس از این واقعه بهشدت ترسیدند و بلافاصله لایحه ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند! دکتر مصدق در اتاق کمیسیون نفت در مجلس را بست و آنها را مجبور به امضای قرارداد کرد. از نظر من ملی شدن نفت به قول تیتر روزنامههای آن روزها، از صفیر گلوله خلیل طهماسبی بود.
□ واکنش جبهه ملی چه بود؟
آنها روز بعد راهپیمایی عظیمی به سردمداری دکتر بقایی و حسین مکی به راه انداختند و در آن از کار خلیل طهماسبی تقدیر و اعلامیه فداییان اسلام را پخش کردند.
□ چرا تلاش شد این ترور به نام فداییان اسلام ثبت نشود؟
چون نفوذ و قدرت فداییان اسلام را نشان میداد و آنها نمیخواستند اینطور شود. در واقع میخواستند کار شجاعانه خلیل طهماسبی را زیر سؤال ببرند. یادم هست موقعی که خلیل از زندان آزاد شد، وکیلی به اسم لسانی نزد او رفت و گفت:« گلولههای تو رزمآرا را نکشته و در واقع تیر خلاص را کس دیگری زده است، در نتیجه تو قاتل نیستی! اگر وکالت مرا قبول کنی، با اثبات این مسئله میتوانم در مجازات تو تخفیف بگیرم، اما خلیل طهماسبی با شجاعت تمام جواب داده بود که این کار را خودم کردم و از این بابت بسیار هم مفتخر هستم و به هیچوجه حاضر نیستم این موضوع را انکار کنم».
به نظر من حتی اگر بپذیریم فرد دیگری به رزمآرا تیر زده باشد، تیرهای خلیل طوری نبود که او بتواند جان به در ببرد و قطعاً قبل از رسیدن به بیمارستان میمرد.
□ چرا این شایعه پخش شد که کس دیگری هم قصد کشتن رزمآرا را داشته است؟
چون گفته میشد او قصد از بین بردن شاه و به دست گرفتن قدرت را دارد.
□ آیا آیتالله کاشانی فتوای قتل رزمآرا را داده بودند؟
چنین چیزی را به یاد ندارم، ولی قطعاً او را خائن به کشور و جیرهخوار بیگانگان میدانستند و بارها هم این موضوع را مطرح کرده بودند. مردم هم در راهپیماییهایی که راه انداختند، برای آزادی خلیل طهماسبی صلوات میفرستادند. دکتر مصدق هم از این کار خلیل حمایت کرد. در مجموع همه از مرگ رزمآرا خوشحال بودند.
□ خلیل طهماسبی چگونه از زندان آزاد شد؟
وقتی خلیل در زندان بود، همه از جمله ملیون و آیتالله کاشانی سعی داشتند او را آزاد کنند، ولی اگر آشکارا این کار را میکردند، ممکن بود انعکاس اجتماعی درستی نداشته باشد. دولت هم ترجیح میداد او را بیسر و صدا از زندان بیرون بیاورد. خبرنگارها هم دائماً به خانه ما میآمدند و میپرسیدند: خلیل کی آزاد میشود؟ بالاخره یک روز آیتالله کاشانی به من فرمودند به زندان دادگستری بروم و خلیل را تحویل بگیرم. بعد هم با خلیل صحبت کنم که درست است بین مردم محبوبیت زیادی کسب کرده است، ولی دشمنان زیادی هم دارد، پس بهتر است هر چه زودتر به عتبات عالیات برود تا اوضاع آرام شود و بعد برگردد. به توصیه آیتالله کاشانی ماشین خودم را به یکی از دوستانم دادم و ماشین او را گرفتم و بدون اینکه با کسی درباره رفتن به زندان و آوردن خلیل حرفی بزنم، به زندان دادگستری در میدان ارک رفتم. افسر نگهبان بسیار به من احترام گذاشت و گفت: خلیل دارد لباسش را عوض میکند و من باید کمی منتظر بمانم! بالاخره خلیل آمد و با هم روبوسی کردیم. بعد هم با تکتک پاسبانها و افسر نگهبان روبوسی و از آنها خداحافظی کرد. بعد من یوسف مازندی، خبرنگار آسوشیتدپرس را دیدم که تند تند عکس میگرفت و نمیدانستم سر و کلهاش از کجا پیدا شده بود!
□ مستقیم به منزل آیتالله کاشانی رفتید؟
خیر، خلیل اصرار داشت به زیارت حضرت عبدالعظیم برود و بعد با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق ملاقات کند. به حرم که رسیدیم، باز یوسف مازندی را دیدم! بسیار آدم عجیبی بود و همیشه وقتی انتظارش را نداشتید، سر و کلهاش پیدا میشد! بیرون حرم ماندم تا مراقب اوضاع باشم و خلیل وارد حرم شد که زیارت کند. عدهای از مردم دور او جمع شده بودند.
مرحوم آیت الله کاشانی به من توصیه کرده بودند خلیل را بهتدریج وارد اجتماعات کنم که مشکلی پیش نیاید. بعد هم خواسته بودند آن روز او را برای دیدار با ایشان نبرم، ولی خلیل سخت اصرار داشت آقا را ببیند. او را به منزل پسر آقا، مرحوم مصطفی بردم و کسی را فرستادم که برود و به مرحوم آقا بگوید خلیل آنجاست و میخواهد ایشان را ببیند. مرحوم آقا آمدند و فرمودند: «خلیل! پرونده تو هنوز مفتوح است. تا کارت کاملاً به سامان نرسیده است سعی کن زیاد آفتابی نشوی.» آن روزها خیلیها در پی انتقام گرفتن از فداییان اسلام و خلیل بودند.
در کمال تعجب باز یوسف مازندی همراه با 30، 40 خبرنگار به خانه مرحوم مصطفی آمدند و تا توانستند عکس گرفتند که یکی از آنها همان است که مرحوم آقا روی سر خلیل دست گذاشتهاند و بعدها اسباب زحمت فراوان برای مرحوم آقا شد.
بعد هم به خواسته خود خلیل او را به منزل دکتر مصدق بردم. در آنجا به من گفتند برگردم و لذا از صحبتهای آنها خبر ندارم.
□ از دستگیری آیتالله کاشانی چه خاطرهای دارید؟
صبح روزی که فداییان اسلام را اعدام کردند، مرحوم آقا را به اتهام صدور مجوز شرعی برای ترورهای فداییان اسلام دستگیر و ادعا کردند آنها قبل از اعدام به این موضوع اعتراف کردهاند. مرحوم آقا فرمودند: اگر این حرف صحت دارد، یکی دو ساعت تأخیر در اعدام و روبهرو کردن آنها با من، با هم اشکالی ایجاد نمیکرد! به نظر من مرحوم آقا با سابقه 60 سال مبارزه در آن برهه دشوارترین ایام را سپری کردند.
□ چرا آیتالله کاشانی در آخرین دستگیری فداییان اسلام اقدامی نکردند؟
واقعیت این است که در اثر شایعهها، افتراها، بدگوییها و ستمهایی که به مرحوم آقا شد، ایشان قدرت و اعتبار گذشته را از دست داده بودند. در ضمن قدرت شاه هم زیاد شده بود و کسی جرئت نمیکرد به مرحوم آقا نزدیک شود. مطبوعات هم در زدن تهمت، شایعهپراکنی و ترور شخصیت آقا از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکردند. یک بار دراوج اختلافات مرحوم آقا با دکتر مصدق، از کریمپور شیرازی پرسیدم: علت این همه هتاکیهای او به آیتالله کاشانی چیست؟ او به من گفت: بدون دستور دکتر مصدق آب هم نمیخورد و همه مقالههایی که علیه مرحوم آقا نوشته به دستور و تأیید او بوده است! آن روزها واقعاً از دست مرحوم آقا برای فداییان اسلام کاری برنمیآمد.
□ ارزیابی شما از شخصیت خلیل طهماسبی چیست؟
انسانی بسیار متواضع، آرام، صبور، متین، کمحرف و محجوب بود. موقعی که او را از زندان بیرون آوردم، متوجه این اخلاق او شدم. بسیار ثابتقدم و مخلص بود و تا آخرین لحظه عمر دست از عقیده خود برنداشت.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.