برخی معضلات فرهنگی ـ اجتماعی ایران (دهههای پایانی حکومت قاجار) به روایت «حیات یحیی»
ایرانیان، در طول تاریخ، همواره به عنوان مردمی متمدّن، دارای خصایل پسندیده و مقید به اصول اخلاقی و انسانی به شمار آمده، و زمانی که جوامع غربی مبتلا به انواع آسیبهای اجتماعی و فرهنگی بودند، جامعه ایرانی با تکیه بر آداب مذهبی و ملّی خود، در وضعیت نسبتا مطلوبی به سر می برد. با این حال، این مطلب، بدین معنی نیست که هیچ چالش فرهنگی و اجتماعی در ایران وجود نداشته، و اجتماع مردم ایران کاملا منزّه و مبرّا از...
ایرانیان، در طول تاریخ، همواره به عنوان مردمی متمدّن، دارای خصایل پسندیده و مقید به اصول اخلاقی و انسانی به شمار آمده، و زمانی که جوامع غربی مبتلا به انواع آسیبهای اجتماعی و فرهنگی بودند، جامعه ایرانی با تکیه بر آداب مذهبی و ملّی خود، در وضعیت نسبتا مطلوبی به سر می برد. با این حال، این مطلب، بدین معنی نیست که هیچ چالش فرهنگی و اجتماعی در ایران وجود نداشته، و اجتماع مردم ایران کاملا منزّه و مبرّا از هرگونه آفات اخلاقی بوده، بلکه جامعه ایران نیز مانند هر کشور دیگری، بالنسبه، معضلاتی ازین نوع را در طی تاریخ تجربه کرده است. ازین رو، در مقاله پیش رو، سعی شده تا فقط با ارائه چند روایت از کتاب «حیات یحیی» به عنوان یکی از منابع ارزشمند تاریخ اجتماعی ایران در دهههای پایانی حکومت قاجار (1300-1340ق؛ 1260-1300ش)، برخی ممیزههای شخصیتی و اخلاقی که در قسمتی از مردم (و نه کل جامعه) در آن دوره زمانی بروز یافته بود، به تصویر کشیده شود.
دوره کودکی حاج میرزا یحیی دولتآبادی صرف تحصیل علوم در مکتبخانه های قدیمی شد. اماکنی که عمدتا شرایط بهداشتی و آموزشی نامطلوب و حتی به نوعی اسفناک داشتند. 1 نخستین روایت در راستای موضوع مقاله، مربوط به یکی از همین مکاتب و مقارن با اواخر دهه 1280ق است. هنگامی که او به همراه برادرش در یک مکتبخانه در دولتآباد اصفهان مشغول تحصیل بودند. حکایتی که دالِّ بر عجین شدنِ شخصیتِ معلّم مکتبخانه با خصایل نازیبایی همچون حرص و آز، سودجوئی و پنهانکاری بود:
معلّم ما قیم شرعی میشده از جانب پدرم بر اطفالی که بی ولی باشند و تصرف در مال آنها وظیفه حاکم شرع است از این راه مکتبخانه ما بصرّافخانه کوچکی شباهت یافته بود که غالبا در آنجا معاملات و دادوستد میشد. معلم ما از نقدینه صغیران که نزد او جمع میشد و یا از ذخیره خودش باسم مال صغیر بمردم قرض میداد و ملک و خانه بگرو میگرفت... اگر از مال خودش هم بود به اسم مال صغیر میداد: اول آنکه نمیخواست معلوم شود او ذخیره دارد، دوم آنکه: چون در شرع اسلام دادوستد ربائی حرام است گرچه بخواندن صیغه صلح و بخشش کلاه شرعی بر سرش میگذارند و مال الاجاره املاک را در ازای سود قرض محسوب میدارند ولی بازهم در عنوان رعایت صرفه و صلاح صغیر بهتر میتوانسته معاملات را بروفق دلخواه جاری کند و نیکوتر موفق میشد مساعدت پدرم را بجانب خود جلب نماید اگر اشکالی پیش میامد و حاجتمند تقویت او میگشت. 2
دولتآبادی بعد از آن که خود، در دوران کودکی و جوانیاش، به منظور تحصیل علم، شرایط نامساعدِ مکتبخانههای قدیمی را تجربه کرده و اوضاع ناهنجار این اماکن را به چشم خود دیده بود، در دوره میانسالی و بعد از اینکه به جایگاه علمی و منزلت اجتماعی نسبتا قابل توجهی دست یافت، فعالیت در زمینه اصلاح نظام آموزشی و ایجاد مدارس نوین را در دستور کار خود قرار داد. تکاپوهای او در این زمینه از اواسط دهه 1310ق آغاز شد. روایت دومی که در راستای آسیب شناسی فرهنگی ـ اجتماعی ایران آورده می شود، مصادف با اواخر دهه 1310ق و ماجرای فعالیتهای یحیی در انجمن معارف بود. زمانی که مفتاحالملک در رقابت با رئیس وقتِ انجمن معارف (میرزامحمودخان احتشامالسلطنه)، موفق به در اختیار گرفتنِ امور انجمن مزبور گردید. او که گویا هدف اصلی اش، سوء استفاده از منصب در راستای نیل به سود مادّی و منافع شخصی بود، اندکی بعد از حضور در سِمَت ریاست انجمن معارف، به علّت همین عدم صداقت، مورد انتقاد شدید قرار گرفت. این ماجرا، به طور دردناکی، نه تنها حاکی از رخنه عمیقِ خصایل مذموم اختلاس و سوء استفاده از منصب، بلکه بیانگرِ شیوع رشوه در جامعه، به ویژه در میان اجزاء ساختار حکومتی نیز بود.
بالاخره اعتراضات بر تصرفات مفتاحالملک در صندوق معارف زیاد میشود بحدی که مفتاحالملک مجبور میشود کلیه جمع وخرج را طبع و نشر نماید. مفتاحالملک مانند یکی از حکام ولایات که برای دولت حساب میسازد برای ملت حساب ساخته تصدیق دفترخانه دولت را شاهد درستی حساب مزبور قرار داده در نمره 565 روزنامه اطلاع صورت آن را منتشر میسازد. انتشار صورت حساب مزبور زبان اعتراض کنندگان را درازتر و تیرهای انتقاد مخالفین را تیزتر میسازند چه مدلل میدارد بی احتیاطی ها و بی مبالاتی ها که در کار صندوق معارف شده بطوری است که نمیتوان بر آنها پرده پوشی کرد. اگر خوب نظر کنیم میبینیم مباشرین صندوق معارف، عادت مخالف جاری دولت کاری نکردند زیرا که هیچ خدمت از خدمات دولتی مهم یا غیرمهم به هیچکس کوچک یا بزرگ رجوع نمیشود مگر مامور آن کار پیش از هر چه بجانب مداخل آن نظر مینماید. بهر کس هر خدمت رجوع شود اول کلمه ئی که میپرسد اینست:چه دارد؟ یعنی در اینکار چقدر میتوان مداخل کرد هرقدر مواجب و حقوق بماموری داده شود ممکن نیست از مداخل نمودن صرفنظر نماید پس اگر مباشرین صندوق معارف هم دست مداخل بجانب آن دراز نمایند خلاف معمول کاری نکردند. 3
یکی از فعالیتهای مهم انجمن معارف برپایی مدارس نوین بود، و اگرچه دولتآبادی به عنوان یکی از اعضای موثّر و بانفوذ انجمن، به طور غیرمستقیم، در ایجاد مدارس دولتی ایفای نقش نمود، با اینحال، در اوایل دهه1320ق درصدد بر آمده تا با مجوّز دولت به تاسیس یک مدرسه خصوصی مبادرت ورزد، ازین رو، مدرسه سادات را بنیان می گذارد. این مدرسه که به منظور آموزش کودکان سادات از اقشار بی بضاعت و مستمند ایجاد شده بود، قسمتی از بودجهاش، با سرمایه شخصی دولتآبادی و بخش دیگری از آن هم، به وسیله پولهای جمع آوری شده از طریق افراد خیر تامین گردید، و قرار بود که نه تنها دانش آموزان بلکه معلّمان و کارکنان آن نیز از سادات باشند. میرزایحیی در اینجا نیز با مشکلات عدیدهای مواجه شد، مسائلی که برگرفته از درهم تنیده شدن آسیبهای اخلاقی سودجوئی، اختلاس، و سوء استفاده از بیتالمال ملّت بود. چند ماه بعد از شروع کار مدرسه، هنگامی که یحیی دولتآبادی عقیده خود را در باب انتشار درآمدها و هزینه های مدرسه به دفتردار اظهار نمود، شخص موردنظر با دستپاچگی میگوید:
بچه صورت حساب را منتشر نمائیم؟ نگارنده: بصورت حقیقی خودش. دفتردار: بصورت حقیقی! نگارنده: پس چه!؟ دفتردار: مردم نباید بدانند دخل وخرج ما چیست. نگارنده: مردم باید بدانند دخل و خرج ما چیست، اینکار ملی است ما در حقیقت امین مردم هستیم از طرف کسانیکه بپول آنها مدرسه دائر است چرا ندانند که ما در امانت خیانت نمینمائیم تا بیشتر و بهتر مساعدت نمایند و چرا ندانند تاسیس مدرسه سادات برای جلب نفع شخصی نیست بلکه برای خدمت بمعارف و نگاهداری نمودن از ذراری طیبه رسالت پناهی است. 4
در نهایت، دفتردار مجبور به تنظیم یک صورتحساب میشود، «در صورتیکه به بی حسابی نزدیکتر است تا بحساب». ازین روی، در معرض سرزنش دولت آبادی قرار گرفته، با اینحال، او را میبخشد به شرطی که صورتحساب را به صورت کاملا صحیح نوشته و منبعد مرتکب چنین اقدام قبیحی نگردد. اگرچه دفتردار اظهار ندامت نموده و تقاضای بخشش می نماید، اما در نتیجه همین ماجرا، «بذر ملالتی در قلب دفتردار پاشیده می شود»، که موجب ایجاد یک چالش جدّی و نسبتا فرسایشی برای موقعیت یحیی دولتآبادی در مدرسه سادات و حتی انجمن معارف می گردد. 5
با طنین انداز شدنِ فریادهای آزادیخواهی و مشروطه طلبی در سالهای میانی دهه1320ق، دولتآبادی هم که در زمره افراد روشنفکر و مخالف استبداد بود، فعّالانه در عرصه مبارزه سیاسی شرکت نمود، و البته در کنار آن، از اصلاحات فرهنگی و اجتماعی نیز غافل نشد. اندکی بعد از وقوع انقلاب مشروطه یعنی در سال 1325ق، برنامه دیگری به ذهن دولتاّبادی خطور نموده، درصدد ایجاد یک انجمن خیریه میافتد: «در این ایام خیال میکنم انجمن خیراتی تاسیس نمایم و صندوقهایی بسازم بصورتیکه از هرگونه تصرف محفوظ باشد دارالعجزه و دارالایتامی بنا کنم و فقرا و عجزه را نگاهداری نمایم». برای رسیدن به این هدف، تکاپوی فراوانی از خود نشان داد، چنان که جعبههای خیرات را آماده ساخته، برخی از کسبه و بازاریان متدین و معتمد را به عنوان وکیل صندوق خیرات برگزید، کتابچه مفصّلی در راستای مزایای این اقدام نوشته و بین مردم توزیع نمود، «خلاصه دوسه ماه روز وشب اوقات صرف میکنم». اما این فعالیتهای او، به علّت کارشکنی برخی اشخاص که در نتیجه رسوخ ویژگی ناپسند حسادت، همچنین خودخواهی و عدم توجه به منافع ملّی در بطن جامعه بود، با شکست مواجه می شود: «یکوقت خبردار میشوم بعضی از معاندین برضدمن عنوانات نموده میگویند میخواهد چهارشاهی که مردم بفقرا میدهند آنرا هم ندهند و اینکار اعانت فقرا را هم بصورت فرنگی مآبی درآورد. تا جان داریم نخواهیم گذاشت به این مقصود برسد و میشنوم جمعی از اشرار را حاضر کردند هر روز من بخواهم جعبههای خیرات را به دیوارهای طهران نصب کنم بریزند بشکنند و ببرند». 6
در اواسط سال 1326ق که مقارن با هفته های منتهی به کودتای محمدعلی شاه و انحلال مجلس اول به شمار میآمد، در حالی که قدرتِ حوزه استبداد روبه صعود بود، نیروی مشروطه خواهان به طور فاحشی روبه تنزّل رفته و به وخامت میگرایید. یکی از علل عمده و برجسته آن را هم باید در خصیصه دورویی، عدم صداقت، و البته بازهم ترجیح منافع شخصی بر منافع ملّی که در این جامعه با شخصیت تعدادی از افراد عجین شده بود، جست وجو کرد:
برخی از باانصافان دربار که باطنا روی دلشان بجانب مشروطه است سربگوش من گذارده میگویند تمام مفسده را از منافقین مجلس بدایند زیرا که نقشه مخالفت با مجلس از مجلس به دربار میاید بلی جای تاسف است که جمعی از وکلا خائن روز وکیل مجلس هستند و شب مشاور دربار، روز برای ملت حرف میزنند و شب برای شاه، روز عمامه میذارند بر مجلس میایند و شب کلاه بخارائی بر سر گذارده به دربار میروند و افکار ضدمجلس را به هیجان میاورند. بلی فلان تاجر یا فلان کاسب یا فلان... که پیش ازین بهیچ وسیله راه دیدن صدراعظم را نداشت اکنون با درشکه و کالسکه های مخصوص به دربار رفته و با شاه همراز شده از او توقع همراهی دارند و در عین تنگدستی که دارد بیش از توقع او پول میگیرد و بوعده جاه و مال امیدوار میشود ازو چه توقع میتوان داشت که فداکاری کرده حقوق ملت را زیرپا نگذارد. 7
با توفیق محمدعلی شاه در بمباران مجلس و شروع استبداد صغیر، یحیی دولتآبادی، مجبور به ترک وطن گردیده، عازم استانبول می شود. در آنجا که یکی از مراکز مهمِّ انقلابیون مهاجر محسوب میشد، با تحرّک فراوان مشروطه خواهان ایرانی مواجه شده، ترغیب می گردد تا با سازماندهی آنان، بر تکاپوهایشان افزوده، میزان تاثیرگذاری فعالیتهای مشروطه خواهان ایرانی در استانبول علیه استبداد دربار قاجار را ترقی دهد. اما در این زمینه نیز با موانع جدّی مواجه شده، از ادامه کار صرفنظر می نماید، مانعی که منبعث از وجودِ خصلت دوئیت، عدم همبستگی، و همچنین فقدان وحدت و روح همکاری جمعی در میان ایرانیان بود.
... وارد انجمن سعادت میشوم... در پایان ازین مجلس خشنود برخاسته تصور میکنم هموطنان وطنخواه که خارج انجمن هستند به این دعوت خواهند آمد و ضمنا در چند مجلس اسباب اصلاح آنها فراهم میشود فردای آن روز در مجمع حاضر گشته میشنوم مردم در خان والده جمع شده میخواهند بسفارتخانه های دول رفته شکایت نمایند گفته میشود قرار بود کلیه اقدامات لازم در مجلسی فوقالعاده مطرح گردد و بعد اجرا شود در اینصورت چرا بی مشورت برفتن سفارتخانه ها اقدام میشود بعضی از مخالفین جواب بی معنی داده کار به بدگوئی میرسد بحدی که نزدیک است بمعارضه و زدوخورد منجر شود آنهم از اشخاصی که من به عقل و دانش آنها امیدواری داشته گمان میکردم بدست آنها کارهای بزرگ در استانبول میتوان انجام داد. خلاصه وضع مجلس را که اینطور میبینم برفقا میگویم جای ماندن نیست و ما نباید خود را داخل اغراض شخصی این مردم نماییم از مجلس برخاسته... الان میفهمم ایرانیان خارج هم از جنس ایرانیان داخل هستند بلکه در غربت لاف زنی و خودپسندی آنان زیادتر است... افسوسی که دارم این است که چرا در اینحال پریشان مملکت چهار نفر هموطن که در یک مرکز خارجه هستند با هم نمیسازند نمیفهمند چه میکنند و چه باید بکنند. 8
با فتح تهران به وسیله انقلابیون مشروطهخواه و سرکوب نیروهای وابسته به دربار، مجلس دوم شورای ملّی شروع به کار نمود، میرزا یحیی نیز به عنوان نماینده کرمان در مجلس دوم انتخاب شد. اما تنش شدید میان مشروطه خواهان، به اندازهای اوضاع سیاسی را دچار تلاطم نمود که او اوضاع را برای انجام فعالیت، مساعد تشخیص نداده، درصدد ترک ایران برآمد. دولتآبادی عازم اروپا شد و سالهای نخستین دهه 1290ش را در آنجا سپری کرد. در آن برهه زمانی، سوئیس، کشوری بود که اکثر جوانانِ ایرانی از اقشار مرفّه و بانفوذ، برای تحصیل علم، عازم آنجا می شدند. ازین رو، او نیز در هنگام اقامتاش در سوئیس، درصدد سازماندهی آنان و اداره امورشان بر آمد، اما در اینجا یعنی قلب اروپا، هزاران کیلومتر دور از وطن نیز این نوجوانان، حتی حاضر نبودند از فردگرایی و خودخواهی دست برداشته، به انسجام گروهی و وفاق ملّی بیندیشند:
... در خلال این احوال آثار دوئیت و نفاقی در میان جوانان محصل پدید آمده بر سر ریاست انجمن دانش گستر و کتابخانه لوزان بجان یکدیگر میافتند بطوریکه نصیحتهای شدید من هم در وجود آنها اثر نمیکند معدودی از صالحترین آنها که از رفتار دیگران رنجیده خاطر بودند خود را بمن نزدیک نگاهداشته مرا در برطرف نمودن مفسده اخلاقی و عملی یک عده جوان هوسناک بی تجربه مساعدت میکردند... حدوث این حادثه در یک مملکت بیگانه بدست جوانانی که تمام امیدواری من در حسن جریان امور آتیه وطن بوجود آنهاست و توقع حقشناسی از فردفرد ایشان داشته ام بدیهی است چقدر مرا آزرده میسازد. 9
دولتآبادی بعد از تقریبا سه سال، در سال 1293ش (1332ق) وارد کشور می گردد، در حالی که مجلس سوم فعالیت خود را آغاز نموده، از تنش و دشمنی میان احزاب، اشخاص و گروههای رقیب کاسته شده، و این امیدواری بوجود می آید که بعد از پشت سر گذاشتنِ یک دهه متلاطم، کشور در مسیر سازندگی و اصلاحات قرار بگیرد، با وقوع جنگ اول جهانی و حضور ناخواسته ایران در این جنگ مهیب، این کشور با بحران عظیمی روبه رو شد. در نتیجه تحوّلات وقوع یافته، مجلس سوم، منحل گردید و برخی از اشخاص آزادیخواه و وطنپرست (منجمله دولتآبادی) با تشکیل «کمیته دفاع ملّی»، از قم به اصفهان و از آنجا نیز رهسپار کرمانشاه شده، با مساعدت آلمان و عثمانی، به برپایی تشکیلات سیاسی و نظامی محدودی مبادرت ورزیدند. در این میان، آلمانها در راستای منافع ملّی شان در نبرد با انگلیس و روسیه، به عنوان حامی مالی کمیته شناخته شده، پول فراوانی را در این راه هزینه می کردند، که این اقدام آنان نیز تبعات ناخوشایندی مبنی بر به تصویر کشیدن قسمت دیگری از وجوه نازیبای جامعه داشته است. چنانکه تعدادی از افراد، خصایص متقلّبانه و سودجویانه شان را در این ماجرا نیز به وضوح آشکار کردند:
... مردم را به طمع انداخته پول زیادی به هر عنوان بوده ریخته، چشم مردم سالها رنگ طلا ندیده را به لیرههای زرد خود آشنا نمودند. از شهرو ایلات سوار گرفته اند مواجب گزاف به سوار و سرکردگان دادند اشخاص طماعی هم بمیان افتاده وسیله دخلی برای خود مهیا ساخته حتی آنکه اغلب بزرگان شهری از هر طبقه بعضی برای موافقت کردن و برخی برای مخالفت نکردن در این کار شرکت جسته، دادن یک عده سوار را بعهده گرفتهاند بشرط آنکه آنها به میدان جنگ نروند و با اصطلاح سیاهی لشکر یا وسیله دخل روسای خویش باشند آنگاه بستگان و کسان خود را ماهی یک مرتبه بر اسبهای شخصی سوار و برای نقدنمودن حقوق ماهیانه به آلمانها سان میدادند و در صورتیکه اغلبِ همان اشخاص شهریه مستقیم و بی بهانه هم از آلمانها داشته اند و بیشتر سبب ایجاد این وضع ناپسند ایرانیان، بستگان آلمانها بوده اند که از این انقلاب و از بی خبری آلمانها استفاده مینمودند. 10
آخرین روایت در این مقاله، مربوط به خصیصه رانت دولتی، پارتی بازی، رشوه، و گروه سازی در جامعه است، که عمدتا نیز به ساختار حکومت در آن زمان مربوط می شد. با پایان جنگ جهانی، نیروهای اجنبی از کشور خارج شده و به دنبال آن، اکثر مهاجرین در سالهای پایانی دهه 1290ش به کشور بازگشتند. بدین ترتیب بود که تحرّکات سیاسی در داخل کشور از سر گرفته شد، تکاپوهایی که به خاطر نارساییها و آسیبهای اخلاقی عجین شده با تاروپود شخصیت اکثریت دولتمردان و سیاستمداران وقت، پیامدهای مخرّبی برای کشور داشت. این اوصاف، حتی شامل بسیاری از ملی گرایان و آن دسته از اشخاص مدّعی آزادیخواهی، وطن پرستی و حکومت قانون نیز میگردید:
یک قسم اشخاصی هستند غیررسمی بنام آقا و آقازاده، سردسته، مشروطه چی، حزب ساز، وزیرتراش، کابینه آور وکابینه انداز، این جمع در هر کار دخالت کرده برای این و آن واسطه شغل و کار شده مداخل و معاش میکنند و از اینگونه مردم این زمان زیاد دیده میشوند با تهدید معزولی دادن به وزرای منصوب و نوید وزارت دادن بمنتظرالوزاره ها، دخلی میکنند و حوزه ئی گرم نموده بر اعتبارات خود میفزایند و از آلت شدن در دست بیگانگان هم در صورتیکه برای مقاصد آنها سودی داشته باشد باک ندارند و این است که برای هر یک از رجال دولت که تموّلی دارند و میتوانند نمکی به آش سیاست مآبان بپاشند طرفدارانی پیدا شده که سنگ وزارت و یا ریاست آنها را به سینه میزنند. 11
پی نوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بنگرید به: یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران: انتشارات فردوسی، 1362ش، جلد اول، صص12-22.
2. همان، ص13.
3. همان، ص244.
4. همان، ص251.
5. بنگرید به: همان، ص251-265.
6. همان، جلد دوم، ص117.
7. همان، ص276.
8. همان، جلد سوم، ص37.
9. همان، ص249.
10. همان، ص324.
11. همان، جلد چهارم، ص179.