حسین شاه حسینی را میتوان از قدیمیهای جبهه ملی به حساب آورد.او اما پس از سپری شدن دهه ها از دوران نهضت ملی،با حرارت وشور ویژه خود،به نقل وقایع آن دوران می پردازد وکماکان درصدد توجیه برخی رفتارهای سیاسی دکتر مصدق درآن دوران است. گفت وشنود پیش روی نیز درهمین مقوله وبه مناسبت اسفند ماه که یادآور وقایعی متنوع از تاریخ نهضت ملی است، انجام شده است. امید آنکه مقبول افتد.
محمدرضا کائینی
□ شما یکی از فعالان دوران نهضت ملی نفت وازجمله حامیان دکتر مصدق هستید.از این رو قاعدتا واحتمالا در مقام دفاع از وی، میتوانید به پاره ای از نقدها در باره عملکرداو پاسخ دهید.شاید مناسب باشد که این بازخوانی از این نقطه آغاز شود که: چرا دکتر مصدق بیآنکه یاران و همپیمانان خود را در جریان استعفای خود قرار دهد، مبادرت به این کار کرد؟ آیا او میدانست پس از او احتمال سر کار آمدن قوامالسلطنه وجود دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم.قطعاً دکتر مصدق میدانست شاه یا قوام را سر کار خواهد آورد یا سید ضیاءالدین طباطبایی را...
□ برای این ادعا شاهدی هم دارید؟
بله، این را از برادر ناتنی دکتر مصدق، حشمتالدوله والاتبار شنیدم که تا آخر عمر دکتر مصدق دوستیاش را با او ادامه داد. البته جامعه ایران به قوام خوشبینتر بود تا به سید ضیاء، مخصوصاً آنهایی که از سیاست سر در میآورند، از نقشی که قوام در قضیه آذربایجان و خاتمه دادن به غائله پیشهوری ایفا کرد، بسیار خوشنود بودند و هنگامی که شاه به او غضب کرد، قوام بیشتر مورد احترام آنان قرار گرفت، در حالی که سید ضیاء چنین اعتبار و جایگاهی نداشت و کسی چندان روی او حساب نمیکرد.
□ در مقطعی که دکتر مصدق استعفا داد، نهضت ملی نفت در اوج اقتدار خود و محکم در برابر استعمار ایستاده بود. به نظر شما او چرا به چنین اقدام عیر منتظره وشوک آوری دست زد؟
در واقع شاه شرایطی را به وجود آورد که او مجبور شد این کار را بکند. دکتر مصدق یا باید با کارهای شاه و خاندان سلطنتی و دخالت آنها در امور کشور کنار میآمد یا باید کنار میرفت! او در واقع با این کارش شاه را در برابر ملت قرار داد و گفت: «من نهضت را تا اینجا رساندم، ولی خاندان پهلوی در همه امور دخالت میکنند و به من اجازه کار نمیدهند! موضوع نفت به سرانجام رسیده است و حالا باید به امور کشور در داخل بپردازم، ولی آنها در همه جا دخالت میکنند، بنابراین شاه باید خانوادهاش را از کشور بیرون بفرستد تا دیگر امکان مداخله نداشته باشند».
به اعتقاد من خود شاه هم چندان علاقهای به ملی شدن نفت نداشت و مایل بود انگلیس به دادگاه لاهه فشار بیاورد و حقوق ملت ایران استیفا نشود، اما در این زمینه موفق نشد و لذا در مقابل دکتر مصدق موضع گرفت و در امور مختلف دخالت کرد.از سوی دیگر روسها توسط توده نفتیها، هر روز در کشور مشکل جدیدی ایجاد میکردند و تحصن و راهپیمایی به راه میانداختند. نیروهای نظامی هم که در اختیار دکتر مصدق نبودند که بتواند جلوی کار آنها را بگیرد. شاه هم تحت نفوذ خارجیها بود، برنامههای آنها را اجرا میکرد و در برابر دکتر مصدق ایستاد.
□ چرا دکتر مصدق این موارد را برای ملت تشریح نکرد تا علت استعفای او را بدانند؟قاعدتا آنچه شما اززبان او بیان می کنید،نوعی گمانه است چون دراین باره سخن صریحی نگفت...
چون بلوا به پا میشد! به شاه هم گفته بود: اگر این اختیارات را به من بدهی، میمانم، والّا استعفا میدهم! البته به آقای پارسا هم گفته بود که او به شاه بگوید: اگر قبول نکنی، همه مسائل را از رادیو برای مردم خواهم گفت، اما بعد فقط خبر استعفای خود را اعلام کرد و در باره علل آن حرفی نزد!
بعد فراکسیون جبهه ملی در مجلس قضیه را اعلام کرد و 30 تیر پیش آمد، والّا شاه ابداً قصد تسلیم شدن نداشت. شاه مطلقاً به قوام خوشبین نبود، ولی به هر حال او را به سید ضیاء ترجیح میداد و تصور میکرد میتواند مسائل را حل کند. البته به نظر من، در این میان قوام قربانی شد و شاه عملاً او را در مقابل مردم قرار داد و اعتباری را که قبلاً به دست آورده بود به باد داد.
□ اگر دکتر مصدق فردی بود که مردم را در جریان امور قرار میداد، چرا حتی نزدیکان و یاران سیاسی خود را در جریان استعفایاش قرار نداد؟ مگر آنها کمکش نکرده بودند که آن جایگاه اجتماعی قوی را پیدا کند؟
دکتر مصدق فقط دکتر بقایی را با خود به دادگاه لاهه برد و حسین مکی و دیگران را نبرد! او تازه از دادگاه لاهه برگشته و اطلاعاتی به او رسیده و بعد هم یکسری برخوردهایی با اعضای فراکسیون جبهه ملی در مجلس پیش آمده بود که دکتر مصدق را نسبت به آنها بدبین کرده بود و دیگر اعتماد سابق را به آنها نداشت. زمینههای توطئه هم از همانجا فراهم شده بود.
□ دلیل شما چیست؟
دلیلش واضح است. قوامالسلطنه امروز سر کار آمده و دادگاه لاهه قرار است دو روز دیگر رأی نهایی را بدهد. دکتر سنجابی تلگراف میزند که: هر جور شده است بمانید تا دادگاه رأی خودش را بدهد! سفیر کبیر ایران در انگلیس هم به دکتر مصدق خبر میدهد: ما میدانیم رأی دادگاه لاهه به نفع ایران است. قطعاً شاه هم از این خبر اطلاع داشت، به همین دلیل هم قبول کرد مصدق دو باره سر کار برگردد، والّا هیچ علاقهای به مصدق نداشت. شاه منتظر بود مصدق در دادگاه لاهه شکست بخورد و او از این شکست بهرهبرداری کند، ولی اینطور نشد. لذا حکم انتصاب قوام را پس گرفت تا به دعوا خاتمه بدهد.
□ در هر حال با استعفای دکتر مصدق، نهضت عملاً بیدفاع شد...
دکتر مصدق مطمئن نبود که بتواند از طریق فراکسیون نهضت ملی، در مجلس کاری را پیش ببرد...
□ چرا؟
چون شاه توطئه و در مجلس و در پشت پرده اقلیتی را ایجاد کرده که ممکن بود دکتر مصدق را استیضاح کند و بعد هم او رأی نیاورد! دکتر مصدق چون این احتمال را میداد، مانوری را انجام داد تا دو پیروزی مهم تحقق یابند. یکی رأی دادگاه لاهه بود و دیگری هم حرکت یکپارچه مردم پس از اشتباه تاریخی قوام و صدور اعلامیه شدیداللحن «کشتیبان را سیاستی دگر آمد». همه اینها باعث شدند شاه عقبنشینی کند.
□ آیا دکتر مصدق نمیتوانست برای مواجه نشدن با چنین بحرانی شیوههای بهتری را انتخاب کند؟
مثلاً چه شیوههایی؟
□ مشورت وهمفکری با دوستان و مخصوصاً کسانی که او راپس از فترت ِ مجلس چهاردهم به عرصه سیاست برگردانده بودند، از جمله آیتالله کاشانی؟
موضوع این بود که دیگر اعتماد سابق را به آیتالله کاشانی نداشت! خود من روز قبل از 30 تیر همراه گروهی که در کمیتههای سازمانی بازار فعال بودند، ازجمله مرحوم مانیان و حاج غلامحسین اتفاق و عدهای دیگر خدمت آیتالله کاشانی رفتیم. ایشان وصی پدرم بود و من و پدرم را خوب میشناخت. پرسید: «آمدهاید که چه کنید؟» گفتم: «آمدهایم تکلیفمان را تعیین کنید!» ایشان گفت: «بروید از کسانی که در مجلس هوچیگری راه میاندازند و به همه تهمت میزنند بخواهید تکلیف شما را تعیین کنند. چرا به سراغ من آمدهاید؟»
□ منظورش حزب زحمتکشان بود؟
خیر، منظورش حزب ایران بود. آیتالله کاشانی صراحتاً گفت: حالا که مملکت به دست یک مشت هوچیگر افتاده است، بروید از آنها بپرسید چه باید کرد! گفتیم: «آقا! شما رهبر روحانی این مردم هستید و مردم به شما اعتماد دارند. اگر خودتان را کنار بکشید، این نهضت از بین میرود. ما کسبه بازار یک عمر از طریق روحانیت در امور سیاسی نقش داشتهایم. حالا نمیشود خود را کنار بکشید.» غرض اینکه با اصرار افراد سرشناس بازار از قبیل حاج حبیبالله توتونچیان، حاج حسن قاسمیه و دیگران آیتالله کاشانی تصمیم گرفت آن اعلامیه قوی را منتشر کند.
□ این نقل شما با شواهد تاریخی سازگار نیست.اسناد حاکی از آناند که آیتالله کاشانی از روز 27 تیر که قوام آن اعلامیه را صادر و در آن بیش از هر کسی به آیتالله کاشانی حمله کرد، عزم خود را برای مقابله با قوام جزم کرد. ایشان در 28 تیر اعلامیه داد و در 29 تیر مصاحبه مطبوعاتی و شاه را تهدید کرد که اگر قوام کنار نرود، کفن میپوشد و به سمت دربار به راه میافتد. بنابراین نخستین کانونهای مقاومت در برابر قوام در منزل آیتالله کاشانی به وجود آمدند...
بله، چون جای دیگری وجود نداشت که مردم بروند و خواستههای خود را بگویند. در خانه مصدق که بسته بود. اعضای فراکسیون نهضت ملی هم که عمدتاً در مجلس بودند. در مجلس هم که بسته بود و کسی را راه نمیدادند، پس تنها جایی که مردم میتوانستند بروند منزل آیتالله کاشانی بود.
□ آیتالله کاشانی با وجود اختلاف نظر با مصدق از پتانسیل عظیم مردمی برای حمایت از او استفاده میکند. آیا حق نبود که این جریان حامی تعیینکننده در جریان استعفای او قرار بگیرد؟
موضوع این است که دیگر بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق اعتمادی باقی نمانده بود! شاه هم از این موقعیت استفاده کرد و اهداف خود را پیش برد. در فراکسیون نهضت ملی تفرقه پیش آمده بود. عبدالقدیر آزاد رفت. مکی از روزی که او را به دادگاه لاهه نبردند، شروع به مخالفتهای پنهانی کرد. حائریزاده هم که زیرجلکی کار خودش را میکرد...
□ منظورتان در انتخابات دوره هفدهم است؟
بله، کارهای عجیب و غریبی میکردند. اول ابراهیم کریمآبادی را که عضو مجمع مسلمانان مجاهد بود به عنوان یکی از دوازده کاندیدای تهران معرفی کردند، اما فردا صبح او را کنار گذاشتند و گفتند: عبداللهخان معظمی نامزد است! و به کریمآبادی گفتند: برود و بهجای دکتر معظمی از گلپایگان و خوانسار کاندید شود! مکی معظمی را به تهران آورد و از او پشتیبانی کرد که بعداً او را رئیس مجلس کند. انتخابات که تمام شد، معظمی هم از تهران هم از گلپایگان وکیل شد و کریمآبادی انتخاب نشد.
□ و حملات کریمآبادی به اللهیار صالح شروع شد...
بله، از اینجا به بعد بود که کریمآبادی با روزنامه «اصناف» شروع به حمله به دکتر مصدق و اللهیار صالح که وزیر کشور بود، کرد. حائریزاده هم پشت پرده علیه دکتر مصدق و برگزارکنندگان انتخابات دوره هفدهم کار میکرد. بعد که وضعیت خیلی بد شد، مرحوم شمشیری وساطت کرد که دیگر روزنامه اصناف چاپ نشود. خلاصه نهایتاً مکی مانده بود و دکتر بقایی که تا عصر روز بعد از 30 تیر معلوم نبود چه در سر دارد و تازه آن موقع شروع کرد به پیگیری پرونده قوام.
□ به هر حال رفتار سیاسی همه این افراد جای بحث فراوان دارد و از ابعاد مختلف قابل بررسی است، اما بیاعتمادی دکتر مصدق به آیتالله کاشانی که حتی در مقطعی که با مصدق اختلاف نظر داشت، از او حمایت همهجانبه کرد توجیه درستی ندارد...
بنده هم قبول دارم که انصافاً این اعلامیه آیتالله کاشانی بود که 30 تیر را پدید آورد و قاطعیت ایشان علیه قوام و دربار شاه را به تسلیم واداشت. آن روزها بازار مرکز فعالیتهای سیاسی بود و هنوز دانشگاه نقش مهمی نداشت. همیشه اول بازار بود که تعطیل میکرد و بعد سایر جاها به خیابانها کشیده میشدند. آیتالله کاشانی هم به پشتیبانی بازاریها اعلامیه داد و آن را به کرمانشاه و همدان هم فرستاد و مردم آنجا با کفن حرکت کردند و تا کاروانسرا سنگی آمدند.
□ و سرلشکر وثوق که بعداً وزیر دفاع دکتر مصدق شد، خدمت اساسی به کفنپوشان کرد!...
همه امید شاه به این بود که قشقاییها در شیراز از او حمایت کنند، ولی آنها هم این کار را نکردند و حرکت 30 تیر به نتیجه رسید و شاه دکتر مصدق را برگرداند. بعد هم دکتر مصدق گفت: در مورد برگشتنام این مجلس است که باید رأی بدهد و آمدن و رفتنام دست شاه نیست! بعد هم مجلسین رأی دادند و او کارش را شروع کرد. همان روز عدهای از مردم جلوی خانه دکتر مصدق جمع شدند و او گفت :انتظار نداشتم این همه کشته شوند و مدیون مردم هستم.
□ ظاهراً شما در شب هفت شهدای 30 تیر حضور داشتید. از آن رویداد خاطراتی را نقل کنید.
در شب هفت آنها عده کمی به ابنبابویه آمدند. آخر شب بود که شهردار تهران، نصرتالدوله امینی به ما خبر داد که دکتر مصدق میخواهد شبانه سر قبر شهدای 30 برود و گل بگذارد. ابراهیم کریمآبادی مسئولیت اداره برنامه را از طرف شهردار به عهده گرفت. با چند چراغ زنبوری محوطه را روشن کردیم. آخر شب بود. شهردار آمد و احمدخان، پسر بزرگ دکتر مصدق و ما دوازده نفر بودیم. همه جا خراب بود و هنوز قبرها سنگ نداشتند. بنده خدایی که در ابنبابویه قهوهخانه داشت به دکتر گفت که صندلی بیاورد، ولی او قبول نکرد. قرآنی را در آورد و همان پایین قبرها نشست و گفت: «من مدیون خون این مردمی هستم که جانشان را فدا کردند و به این قرآن قسم میخورم که تا جان در بدن دارم از وطن دفاع کنم که رضایت این شهدا و خدا تأمین شود.» بعد هم گریه کرد و حالش به هم خورد که زیر بغلش را گرفتیم و او را برگرداندیم. کریمآبادی و نصرتالدوله امینی همراه دکتر مصدق رفتند و ما آمدیم که تدارک مراسم فردا صبح را ببینیم. من هم جزو کمیته برگزارکننده هفت بودم.
□ به بحث اصلی برگردیم. خیلیها به مشورتناپذیری دکتر مصدق اشاره میکنند. دکتر غلامحسین مصدق میگفت: پدر حتی با ما هم مشورت نمیکرد!...
انسان باید همیشه با کسانی مشورت کند که در سطح خودش باشند، در حالی که به نظر من ایشان همکارانش را از سر بزرگواری انتخاب کرد، چون آنها سابقه سیاسی نداشتند و فقط انسانهای شریفی بودند!
□ دست کم چندنفری ازآنها که سابقه سیاسی داشتند؟
غیر از امیر علایی و میرزا باقرخان کاظمی، کس دیگری سابقه سیاسی نداشت. مثلاً دکتر آذر دانشگاهی بود و مسئولیتی هم در بیمارستان داشت. از احزاب هم، از حزب ایران حقشناس را انتخاب کردند، منتهی در ردههای دوم و سوم.
□ انتصاب امثال سرلشکر وثوق و متیندفتری چه توجیهی دارد؟
دکتر مصدق کسی را نداشت که سر کار بگذارد! کسی که میخواهد نخستوزیر شود باید از قبل تیم خود را آماده کند، مخصوصاً باید در سیاست خارجی قوی عمل کند. شاه هم که فقط از ترس مردم دنبال دکتر مصدق میآید و هیچ کمکی به او نمیکند. او اصلاً اعتقادی به ملی شدن نفت نداشت، والّا ارتش را در اختیار او میگذاشت. نخستوزیر نمیتوانست از ارتش شهربانی استفاده کند. رئیس شهربانی را ظاهراً وزیر کشور انتخاب میکرد، ولی تأیید شاه اصل بود. نخستوزیر بدون بازوی نظامی و انتظامی نمیتوانست کاری را از پیش ببرد.
□ بعد از 30 تیر که این اختیارات را گرفت.بعد چرا موفق نشد؟
بله، ظاهراً این اختیارات را به او دادند، ولی همینکه رئیس شهربانی افشارطوس را انتخاب کرد، دربار او را کشت!
□ دکتر مصدق دست حزب توده را که تا ریشه در ارتش نفوذ کرده بود، باز گذاشت در حالی که در وابستگی و خیانت این حزب تردیدی نبود.این رفتار چه توجیهی دارد؟
دکتر مصدق طرفدار آزادی بود...
□ باز گذاشتن دست یک حزب خائن دموکراسی است؟
دکتر مصدق معتقد بود احزاب باید بتوانند آزادانه فعالیت کنند و حرفهایشان را بزنند، برای همین روزی که حزب توده خواست برای استالین مجلس ختم بگذارد مخالفت نکرد...
□ آیا حزب توده با نهضت ملی مخالف و به روسها وابسته نبود؟
چرا. هم با نهضت ملی مخالف و هم به روسیه وابسته بود...
□ دست چنین جریانی را باید باز گذاشت تا نهضت ملی را براندازد؟
دکتر مصدق باید چگونه این جریان را خنثی میکرد؟ یا باید توسط نیروهای نظامی و انتظامی این کار را میکرد که آنها را در اختیار نداشت و یا باید از طریق نیروهای مردمی فعالیت آنها را خنثی میکرد که بعد از کنار کشیدن آیتالله کاشانی، عملاً قدرت مردمی را هم در اختیار نداشت و فقط یک عده روشنفکر در کنارش باقی مانده بودند.
دکتر مصدق همیشه میگفت: چطور تودهایها میتوانند مردم را جذب و جمع کنند؟ شما بهجای اینکه دائماً به جان هم بیفتید و برای هم خط و نشان بکشید و از دولت بخواهید برایتان کاری بکند، به طرف مردم بروید و درست فعالیت کنید. دکتر مصدق طرفدار آزادی بیان بود و میپرسید چطور نشریه حزب توده خواننده دارد و نشریههای شما ندارد؟
تودهایها خیلی برنامهریزیشده و منسجم کار میکردند، ولی احزاب طرفدار نهضت ملی دائماً به جان هم میافتادند و از دولت سهمخواهی میکردند! دکتر مصدق ناچار بود در چند جبهه بجنگد. علتاش هم این بود که از اول تشکیلات و سازمان نداشت. وزرای او هم شهامت وزارت در آن شرایط دشوار را نداشتند و حتی عدهای از آنها در دادگاه علیه او شهادت دادند! تمام عظمت دکتر مصدق در این است که در چنین اوضاعی کشور را اداره کرد!
□ آیتالله کاشانی که پست و منصب نمیخواست و اگر هم مثلاً اعتراض میکرد که: چرا سرلشکر وثوق را که عامل کشتار کاروانسرا سنگی بوده است به خدمت گرفتهای، دکتر مصدق جواب درستی نمیداد...
بله، ولی مثلا آیتالله کاشانی هم دکتر شروین را برای اوقاف پیشنهاد میکند. دکتر مصدق قبول میکند که او را مدیرکل اوقاف کند. دکتر شروین هم بلافاصله تولیت را از کار برکنار میکند که اعتراض شدید آیتالله بروجردی را علیه دولت مصدق برانگیخت و عملاً ایشان را در مقابل دکتر مصدق قرار داد.
□ چرا عاملین 30 تیر را محاکمه نکرد؟
چون معتقد بود قوام دستور تیراندازی و حمله نداده و ارتش بر اساس دستور شاه این کار را کرده است. مسئول اصلی قضیه 30 تیر شاه بود، نه قوام، چون نیروهای مسلح از او حساب نمیبردند.
□ شاه با انتخاب قوام در چنین مقطعی در واقع آبروی او را برد.نظر شما همین است؟
همینطور است. وقتی نیروهای مسلح از نخستوزیر دستور نمیگیرند، او با اتکا به چه قدرتی باید کار کند؟ شاه در قضیه نفت که به هدف خودش نرسیده بود، به انتخابات و دکتر مصدق هم که اعتقاد نداشت. منافع انگلستان به خطر افتاده و شاه هم که دستنشانده آنها بود. به اعتقاد من علت اصلی شکست ملی نهضت نفت، خود شاه بود و هر کس دیگری هم غیر از قوام و دکتر مصدق سر کار میآمد، همین بلا به سرش میآمد.
حتی شاید بدانید که در 30 تیر خود قوام هم استعفا نداد، بلکه مهندس رضوی گفت: اعلیحضرت فرمودهاند ایشان استعفا داده است! سیاست انگلستان در دادگاه لاهه و نهضت ملی نفت شکست خورد، به همین دلیل شیوهشان را عوض کردند و تصمیم گرفتند حکومت مصدق را براندازند. همه این کارها هم زیر سر شخص شاه بود. دکتر مصدق بعد از 30 تیر گفت :خانواده تو که نباید دخالت نکنند، نیروهای مسلح را هم که خودت در دست گرفتهای، بنابراین نخستوزیر کارهای نیست و باید نیروهای مسلح را به نخستوزیر محول کنی! شاه ظاهراً این کار را کرد، ولی همچنان به دخالتهایش ادامه میداد. بعد از کودتای 28 مرداد هم که تمام افرادی را که در قتل افشارطوس دخالت داشتند، از زندان بیرون آورد و مزینی را نماینده خودش در تقسیم اراضی گرگان کرد! کاملاً معلوم است توطئه از کجا آب میخورد.
□ چرا دکتر مصدق با مصادره اموال قوام که مجلس تصویب کرد مخالفت کرد و حتی آن بخشهایی را هم که گرفته بودند، پس داد؟این درتضاد با اراده مجلس وافکار عمومی نبود؟
چون معتقد بود شاه قوام را وسیله قرار داده بود. شاه به توصیه امریکا قوام را سر کار آورد که قضیه نفت را به نفع او تمام کند. بعد هم قوام را قربانی کرد ونهایتا هم ننگ 28 مرداد او را پدید آورد.شما ببینید دکتر بقایی، سپهبدی را برای دستبوسی قوام میفرستد و بعد میرود و در مجلس لایحه مصادره اموال قوام را مطرح میکند! دکتر مصدق اصلاً اعتقادی به این لایحه نداشت. خود بقایی هم بعدها در خاطراتش از روح قوام عذرخواهی و اعتراف میکند که در آن مقطع اصل قضیه را نمیدانستیم! در قضایای بعد از 30 تیر یک شب با دوستانش به فرودگاه رفته و خوابیده بود که قوام فرار نکند!
بقایی زرنگ بود و نعل وارونه میزد. بعد از انقلاب هم خواست نعل وارونه بزند که کارش نگرفت، چون اینها حواسشان جمع بود و از تاریخ عبرت گرفته بودند.
□ و سخن آخر؟
در این تردیدی نیست که در قضایای 30 تیر مهمترین نقش را آیتالله کاشانی در حرکت دادن مردم داشت. قدرت مذهبیها را در این جریان ابداً نمیشود نادیده گرفت. حتی مردمی هم که به کفن از کرمانشاه و همدان به طرف تهران راه افتادند، با انگیزه مذهبی آمدند، اما متأسفانه بعضی از اطرافیان و فرزندان آیتالله کاشانی رعایت شأن ایشان را نکردند. به نام ایشان آمدند و بهرهها بردند و آبروی ایشان را لکهدار کردند. مثالش همان انتخاب دکتر شروین بود که آیتالله بروجردی را مقابل دکتر مصدق قرار داد.