سردار علی فضلی فرمانده محبوب وپرسابقه دوران دفاع مقدس،از دوستان دیرین سپهبد شهید صیاد شیرازی به شمار می رود.او که به قول خود: از 20 سال قبل از شهادت آن بزرگ با وی در ارتباطی کاری وتنگاتنگ بوده،شمه ای از خاطرات خویش دراین باره را، در این گفت وشنود باز گفته است. امید آنکه انتشار اینگونه گفت وشنودها،درتبیین بیشتر سیره آن نظامی پارسا ومومن موثر افتد.
□ جنابعالی از چه دوره ای وچگونه با سپهبد شهید صیاد شیرازی آشنا شدید؟منش وشخصیت ایشان را چگونه دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین.بنده از حدود 20 سال قبل از شهادت ایشان، از نزدیک با این بزرگوار آشنا بودم و با شناختی که از ویژگیهای شخصیتی ایشان دارم، چیزی کمتر از شهادت را حق ایشان نمیدانستم. ایشان همیشه میفرمودند: اگر خداوند چیزی کمتر از شهادت را نصیب ما کند، از او گلایه خواهیم کرد!
□ نقش شهید صیاد شیرازی در مقابله با منافقین، بهویژه عملیات مرصاد بر کسی پوشیده نیست، مقابلهای که نهایتاً به شهادت ایشان در سال 1378 منجر شد.جنابعالی از این رویداد چه تحلیلی دارید؟
همینطور است. شهید صیاد شیرازی بارها تا آستانه شهادت پیش رفت، اما خداوند ایشان را به عنوان ذخیرهای برای نظام مقدس اسلامی ما حفظ کرد تا بتواند در مقطعی بسیار حساس نقش تعیینکنندهای را در تقابل با منافقین وسایر دشمنان ایفا کند. منافقین فتنههای بسیاری را برانگیختند و دست به ترورهای کور گستردهای زدند و نهایتاً هم پس از پذیرش قطعنامه با پشتیبانی رژیم بعث عراق و تجهیزات فوق مدرنی که استکبار جهانی در اختیارشان قرار داده بود، به قصد تسخیر تهران و براندازی نظام به ایران حمله کردند. در آنجا بود که شهید صیاد شیرازی با هدایت هلیکوپترهای هوانیروز توانست عقبه آنان را بزند و عملاً فلجشان کند.
□ جنابعالی در گردآوری و ثبت آثار شهدا تلاش فراوانی کردهاید. در باره شهید صیاد شیرازی به چه نتایجی دست یافتهاید؟
در مورد همه شهدا، از جمله شهید بزرگوار صیاد شیرازی تلاشهای فراوانی صورت گرفتهاند، ولی به اعتقاد بنده هنوز 20 درصد آثار آنان هم گردآوری نشدهاند! آثار شهدا باید بهگونهای ثبت و ضبط شوند که برای نسل امروز و نسلهای آینده شناخت صحیح از شهدا میسر شود.
خوب است که به این نکته اشاره کنم که بنده قبل از اینکه با شهید صیاد شیرازی ملاقات کنم، در عملیات «گردنه خام» که با همکاری ارتش و سپاه برای مقابله با ضد انقلاب در کردستان انجام گرفت، با چند تن از همرزمان سپاهی که همراه شهید بودند، ملاقات کردم. این عملیات پس از مدتها سکون در جبههها اتفاق افتاد و جبهههایی را برای تقابل با ضد انقلاب گشود. در آنجا شهید بزرگوار حاج جعفر جنگروری- که بعدها فرمانده لشکر سیدالشهدا(ع) شد- و عدهای از دوستان نقل کردند: در محاصره ضد انقلاب قرار گرفتیم و ناچار شدیم در چند محور عملیات کنیم. همه نیروها را تقسیم کردند و محور بسیار دشواری که صخرهای با شیب بسیار تند بود، باقی ماند و معلوم شد کسی را برای آن تعیین نکردهاند. شهید صیاد پیشنهاد داد با عدهای از رزمندگان از آن محور عبور کند. توصیف شجاعت و از جان گذشتگی آن بزرگوار از زبان شهید جنگروری، باعث شد اشتیاقام برای دیدن ایشان زیاد شود.
□ این دیدار کی دست داد؟
در نیمه دومِ سال 1359 در ورودیه حسینیه جماران، که ایشان را همراه دو سه نفر دیگر دیدم. ایشان لباس کامل رزم به تن داشت و درست مثل سربازی بود که عازم میدان نبرد است. درآن موقع، هنوز جنگ در جبهه جنوب شروع نشده بود. آن روزها دانش نظامی ما بسیار کم بود. ایشان سالها خدمت نظامی کرده و مخیر بود در حریم امن شهر بماند، با این همه خطر را به جان پذیرفت و به جبهه آمد. بدیهی است انسان به چنین فردی علاقه پیدا میکند. اوایل جنگ بود که آشنایی ما بهتدریج عمق یافت و تا 48 ساعت قبل از شهادت ایشان، یعنی در 18 فروردین 1378 ادامه پیدا کرد. در روز 15 فروردین، برای تبریک عید خدمتشان بودیم. در 18 فروردین در مراسم ختم برادر آقای شمخانی چند دقیقهای گفتوگو کردیم و ایشان در ساعت 6 صبح روز 21 فروردین به دست منافقین ترور شد. ظاهراً در آن لحظه آقا مهدی، پسر ایشان هم حضور داشت و شهادت پدر را مشاهده کرد.
به نظر بنده، ما همیشه به الگو نیاز داشتهایم و داریم واین بزرگوار،از الگوها ونمادهای شاخص ایثار واخلاص ومقاومت برای جوانان ما هستند.
□ وقتی برای اولین بار ایشان را در جماران دیدید، آنچه مشاهده کردید با توصیفهایی که از دیگران در باره ایشان شنیده بودید ،همخوانی داشت؟
کاملاً. ایشان با سینه سپر کرده و بند حمایل بسته و قامت استوار، دقیقاً هیئت یک سرباز در جنگ را داشت. این تصویری است که در ذهنام جای گرفت و هرگز فراموش نکردم. جنگ که شروع شد سره از ناسره تفکیک شد و کسانی که شجاعانه و مردانه به جبهه آمدند و برای رضای خدا جنگیدند، از کسانی که از صحنه گریختند و کنج عافیت را برگزیدند تمیز داده شدند!
□ شهید صیاد شیرازی در دورانی که در کردستان با ضد انقلاب میجنگید با بنیصدر اصطکاک پیدا کرد. از آن دوران خاطرهای دارید؟
ایشان قبل از انتخاب به فرماندهی نیروی زمینی، مدتی در کردستان بود و مورد غضب بنیصدر که در آن روزها فرمانده کل نیروهای مسلح بود، قرار گرفت. در آن روزها گاهی ایشان را زیارت میکردم، ولی توفیق مأموریتهای مشترک کمتر پیش میآمد و فقط در جلسات یکدیگر را میدیدیم تا وقتی که عملیات طریقالقدس- عملیات مشترک بین سپاه و ارتش- پیش آمد. در شب فرار بنیصدر و رجوی ،جلسه مشترکی داشتیم و از آن پس رابطه سپاه و ارتش توسعه پیدا کرد و اتفاقات مبارکی پیش آمدند که سر منشاء آن، فرمان نورانی حضرت امام بود. امام به جوانان اعتماد کردند و اداره جنگ را به دست آنها دادند. این رویکرد تاریخساز امام شایسته بررسی، مطالعه و تبیین عمیق است.
□ وحدت بین ارتش و سپاه به شکل عملی چگونه بود؟
در عملیات طریقالقدس تیپ 31 عاشورا، تیپ 14 امام حسین(ع)، تیپ 45 کربلا و «تیپ احتیاطی» که با کمک چند تن از همرزمان سپاهی و سردار جعفری تشکیل داده بودیم، شرکت داشتند و عملاً تلفیق یگانهای ارتش و سپاه میسر شد. البته قبلاً در عملیات ثامنالائمه هم این اتفاق افتاده بود، اما در عملیات طریقالقدس سرعت و وسعت بیشتری پیدا کرد. در این عملیات تیپ 1 لشکر 16 زرهی قزوین هم شرکت کرد و با هم مأموریتی تلفیقی را انجام دادیم. دو گردان ژاندارمری و سه گردان نیروهای جنگ نامنظم هم به سپاه پیوستند و لشکر 31 عاشورا هم به کمک آمد. هماهنگی بین نیروهای ارتش و سپاه کمنظیر بود و شهید صیاد شیرازی در این قضیه نقش کاملاً تعیینکنندهای داشت.
□ ساختار ارتش و سپاه با یکدیگر کاملاً متفاوت و تعامل بین آنها دشوار بود. این تعامل چگونه حاصل شد؟
تا قبل از فرار بنیصدر- که نگاه خاصی به سپاه داشت- این وحدت عملاً امکانپذیر نبود، ولی زمانی که او رفت، بهویژه پس از فرمان تاریخی حضرت امام، وحدت بین سپاه و ارتش به شکل بارزی خود را نشان داد. یادم هست در آن روزها شعار «ارتشی، سپاهی، دو لشکر الهی» به «ارتشی، سپاهی، یک لشکر الهی» تبدیل شده بود. انتظار نداشتیم ارتش به ما آذوقه و تدارکات بدهد، ولی اسلحه و مهمات را هم که ابزار جنگ بود، به ما نمیدادند! بعضی از برادران ارتشی هم که میخواستند این چیزها را بدهند، میگفتند: باید امریه صادر شود که خود این فرآیندی داشت که در عمل اتفاق نمیافتاد! ما هم در مواردی با سرقت اسلحه و مهمات، خود را برای جنگیدن تجهیز میکردیم! تا این حقایق تلخ مکتوم باقی بمانند، اهمیت وحدت سپاه و ارتش مشخص نخواهد شد. بنیصدر میگفت: بسیجیها و سپاهیها آموزش درست نظامی ندیدهاند و جلوی دست و پای ارتشیها را میگیرند، اما امام با آن نگاه بلندی که داشتند، میدانستند پیروزی در جنگ فقط با وحدت سپاه و ارتش ممکن هست که همینطور هم شد و با تدبیر آقای دکتر رضایی فرمانده وقت سپاه و شهید صیاد شیرازی تفکر امام در میدان عمل عملیاتی شد و ترکیب دانش، آموزش و تجهیزات ارتش و اخلاص و انگیزه جهاد در راه خدا در سپاه نتایج شگفتانگیزی را به دنبال داشت.
□ ارتش قاعدتاً با جنگهای منظم آشناست و سپاه بنا به ذات خود معتقد به جنگهای پارتیزانی بود. این دو نگاه چگونه با هم تلفیق شد؟
اتفاقاً به همین دلیل نقش شهید صیاد شیرازی بسیار برجسته است، چون نزدیک شدن این دو نگاه به هم آسان نبود، اما با همت شهدای بزرگواری چون شهید صیاد این وحدت شکل گرفت و حاصل آن چند عملیات موفق و بزرگ بود. پس از وحدت گرفتن، مهمات از ارتش خیلی راحتتر شد. خوب است از شهید حسن باقری هم یادی کنیم که در تشکیل ستاد اطلاعات رزمی و نظامی سهم بسیار بزرگی داشت و ابتکارات او در تأمین اطلاعات و نگاه گستردهاش به جغرافیای وسیع جبهه بینظیر بود. شهید باقری با تشکیل اطلاعات رزمی، از عملیاتهای بزرگی که انجام شدند بهدرستی حمایت کرد و در موقعیتی که بیش از 1300 کیلومتر از کشور در اشغال دشمن بود، شناخت خوبی از یگانها، توانمندیها و تاکتیکهای او به ما داد.
□ اشارهای هم به عملیات مرصاد که اوج درخشش شهید است داشته باشید؟
وقتی عملیات مرصاد پیش آمد، ایشان جزو اولین فرماندهانی بود که در صحنه عملیات حضور یافت و نقش محوری و بسیار تأثیرگذاری داشت و در یکی از محورهای عملیات مرصاد وارد مقابله با منافقان شد.
□ هدف ایشان از تاسیس هیئت معارف جنگ چه بود و این هیئت چه وظیفهای داشت؟
راهاندازی این هیئت از ابتکارات شهید بود و مخصوصاً در حوزه تبیین درگیریهای کردستان و عملیاتهایی که ایشان فرماندهی میکرد و بین سپاه و ارتش مشترک بود، در هیئت معارف جنگ کارهای خوبی انجام شد. یادم هست ایشان درهر ماه، بیش از دو سه روز برای این کار وقت میگذاشت. پس از شهادت ایشان هم عدهای از دوستان بخشهایی از معارف جنگ را دنبال کردند.