□جنابعالی از چه دوره ای و چگونه با شهید سید مرتضی آوینی آشنا شدید؟ایشان در آن دوره چه خصال و ویژگی هایی داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم.دلیل اصلی ارتباط بنده و شهید آوینی در سالهای آغازین انقلاب، دغدغه هر دوی ما درباره نقش تبلیغات و رسانهها بود. البته او بیشتر از خیلیها نگران انقلاب بود. دلیلش هم این بود که روزگار و زمانه را میشناخت. هر یک از ما بر اساس قابلیتهایی که داشتیم، کار میکردیم. من شعر میگفتم و ایشان علاوه بر علاقهای که به شعر داشت، مقاله مینوشت، کارهای تحقیقی میکرد و به سینما و تلویزیون هم میپرداخت و از آنجا که بیش از هر رسانه دیگری به قدرت تلویزیون باور داشت، بیشتر روی آن تمرکز کرده بود.
□ به پیدایی حوزه هنری هم که نقش تعیینکنندهای در ادب و هنر انقلاب داشت، اشارهای کنید.این مرکز در چه بستری شکل پیدا کرد؟
حوزه هنری بستر مناسبی برای پرورش صاحبان هنر و اندیشه اسلامی در آن سالها بود و خیلیها زود به حوزههای از جنس انقلاب تبدیل شد.در اوایل کار بیشتر به مساجد صدر اسلام شباهت داشت که در آن همکاری، همگامی و برادری حرف اول و آخر را میزد. وقتی حوزه به دست بچههای انقلاب افتاد، به آن رنگ تازهای دادند. از اول هم قرار بود حوزه هنری نمونهسازی کند و طلایهدار ادب و هنر اسلامی باشد، به همین دلیل در زمینههای مختلف از خط، شعر، قصهنویسی و ترانه گرفته تا تئاتر و سینما وارد میدان شد. در چند سال نخست، کارگر، کارفرما، کارمند و مدیر به معنای رایج آن وجود نداشت و همه در عین حال که آزاد بودند، در قبال تک تک کارها احساس مسئولیت میکردند. از این ترکیب شگفتانگیز، آثاری متولد شدند که در گذشته فرهنگی ایران سابقه نداشتند! مهمترین ویژگی بچههای انقلاب این بود که غرور داشتند و میخواستند همه چیزشان مخصوص به خودشان باشد.
□ و نقش شهید آوینی در این میان چه بود؟
ایشان چون با سینما و رسانه سر و کار داشت، بیشتر از دیگران نگران بود و بیش از دیگران سخن گفت .چون تجربه کار داشت، سرانجام به عنوان یک مستندساز جنگ قدم به میدان گذاشت تا کاری را که در نظر داشت، به سرانجام برساند. در عین حال همزمان تئوریهای جدیدی را هم میساخت و میپرداخت. او مثل یک غربی به سینما و تلویزیون نگاه نمیکرد. در عین حال میدانست از هیچیک از آنها گریزی نیست، پس بهجای انکار آن باید به فکر چاره بود. شهید آوینی میداند که نمیتواند این رودخانه عظیم را کنترل کند و در فرصت کوتاهی که دارد، خواهی نخواهی در کنار این رودخانه هست! کوتاهی فرصت و قدرت رودخانه او را دچار ترس میکند و در نتیجه گاهی بحران را به صورت حذفی حل و فصل میکند! بزرگترین آرزوی آوینی کنترل این رودخانه به نفع انسانها بود، آن هم در عصری که غول رسانه متولد شده بود و لذا در این دوره هیچ شباهتی به دورههای قبل نداشت. بنده در بسیاری از مسائل با او اشتراک اندیشه داشتم یا سادهتر بگویم از او آموختم و در همان زمان در اشعار و ترانههایی چون «برید از اونها بپرسین» که آقای دکتر اصفهانی خواند، این مضامین را مطرح میکردم.
□ از حساسیت شهید آوینی به رسانه و خبر گفتید. ایشان میخواست خبر و رسانه برای انسان چه کار کند؟
آوینی در زمره افراد منحصر به فردی است که نسبت به مدنیت جدیدی که خود را بر همه دنیا مسلط کرده است، حساس و در باره آینده انسان بهشدت نگران بود. حداقل اینکه احساس میکرد نسلهایی قربانی خواهند شد و اگر دستی از غیب بر نیاید، چه بسا انسانها خسارتهای بسیار بزرگی که تصورش را هم نمیکردند، بخورند.
□ در قبال این همه نگرانی چه میکرد؟
واقعیت این است که بیش از حد نگران بود، یکجور نگرانی از جنس ترکخوردگی! حق هم داشت. به آثار هنری نگاه کنید. قرار بود موسیقی به آرامش و آسایش بشر خدمت کند، اما تبدیل به نعره و عربده شده است! این نشان میدهد کارد به استخوان رسیده است و بهناچار فریاد میکشند. این فریادها به عنوان یک پدیده قابل بررسی هستند. این همه افراط در خشونت و بیقیدی در زمانه ما دیگر از سر تنوع و تفنن نیست، بلکه ریشه در مسائل جدیتری دارد. شهید آوینی نگران چنین بحرانهایی بود. او اساساً اهل قلم بود و سوادش را هم داشت و اصلاً قرار نبود سینماگر شود و به ضرورت این کار را کرد. کسانی که آثار او را میخوانند، باید متوجه این نکته باشند که او حتی جزئیترین نگرانیها را نیز از قلم نینداخته است و نسبت به بسیاری از آثار سینمایی موضع دارد. نظرش این بود که به آثار کلاسیک توجه بیشتری داشته باشیم و نقطه حرکت را هم آثار مستند قرار بدهیم تا زبان سینمایی را که بهکلی با زبان نگارش مقاله متفاوت است، یاد بگیریم. سینما کلمات خاص خودش را دارد که مثلاً با شعر متفاوت است، او توانست این دو زبان را تلفیق کند . اگر زنده میماند، کارهای بسیار بزرگی در سینما انجام میداد، ولی متأسفانه فرصت نداشت و عجلهای هم که گاهی برای بیان افکار خود داشت، از اینرو بود که سرمایه یا موقعیت خاصِ ساخت اثر مورد نظرش را نداشت که اگر فرصت آزمون و خطا پیدا میکرد، قطعاً میتوانست برای سینمایی فارغ از تعریف غرب،الگوهایی را ارائه بدهد.
در هر حال امثال بنده و آوینی، در هنرهای مختلف دستپرورده حوزه هنری بودیم که در دامان انقلاب زاده شد و آثاری که در آغاز در حوزه متولد شدند، با آثار گذشته یک تفاوت اساسی داشتند و آن هم اصالتشان بود.
□ آبشخور نسلی که بدان اشاره کردید کجا بود؟
این نسل از مرحوم دکتر شریعتی و کمی دورتر از جلال آلاحمد و دیگرانی که ساخته و پرداخته اینها بودند، سهم برده بودند. وقتی امام آمدند و شخصیتی مثل شهید مطهری را تأیید کردند، این نسل به اندیشههای ایشان رجوع کرد و حاصل همان شد که بخشی از آن را در آوینی دیدیم. نسلی که غرب را انکار نمیکند، اما نشانههای آن را خوب میشناسد. نسلی که زود قانع نمیشود و دنبال ریشهشناسی است. شهید آوینی ناگهان در برابر حوزه علمیهای قرار گرفت که علامه طباطبایی وآیات حسنزاده آملی و جوادی آملی و افرادی را پرورانده بود که در فلسفه اسلامی کار کرده بودند. همچنین فردید را با افکار خاصاش تجربه کرده بود. از آن سو هم سارتر، راسل و... را میشناخت و چون اعتقادات اصیلی دارد، میداند که آشنایی با این اندیشهها لطمهای به اعتقادات او نخواهد زد، به همین دلیل بیباکانه میخواند و ارزیابی میکند و چون گرفتار بحران نیست یا اگر هم هست، کیمیایی را کشف کرده است که به مدد آن از بحران خاصی خلاصی مییابد، فیلمهای مستندی میسازد که بهانه بسیاری از آنها همان کیمیاست! گاهی که دلاش سرد میشود، نزد کسانی میرود که در کوره جنگ سوختهاند و دست، پا و یا چشم ندارند و قادرند انسان را دگرگون کنند و گاه چنان در پیوند با این سوختگان افراط کرد که موج آنها، او را با خود برد! اینها هر چیزی را به هر کسی نمیدهند و قطعاً در آوینی دیدند که به او دادند، زیرا او انسان منحصر به فردی بود. اینها هر کسی را محرم نمیدانند که همه چیز را بگویند، اما آوینی را محرم دیدند و گفتند و حاصل، کار پرجاذبه «روایت فتح» او شد که دیگر کسی نتوانست تکرارش کند. او از دل یک جنگ غیرعادلانه اثری را بیرون میکشد و عرضه میکند که میتوان از طریق آن، حقیقتی ناگفته را دریافت. آوینی دنبال نشانهشناسی بود و میخواست راهی را به دیگران نشان بدهد و خودش عین راه بود.
□ در واقع دارید از نوعی سلوک سخن میگویید.اینطورنیست؟
بله، اینها را نمیگویم که آوینی را تبدیل به مذهب کنند، اما او یک مسلک است. در واقع نوعی سلوک خاص است که منجر به آوینی شدن میشود. مسلک غیر از مذهب است. مسلک سلوک عملی است. آوینی هیچیک از فلسفهها را انتخاب نکرد، اما با همه درگیر بود و همه را در آزمایشگاه شهادت از وجود خود شست، یعنی همان جایی که وقتی اولین قطره خون انسان به زمین میریزد، هر چه ناپاکی است از بین میرود. او از این راه سلوک خود را دنبال میکند و قطعاً برای این سلوک حجتی دارد و حجتاش همان بود که شهدای کربلا داشتند، زیرا پس از کربلا و عاشورا نه سرزمین دیگری وجود خارجی دارد و نه روز دیگری.
□ فایده این مسلک چیست؟
رسیدن که اگر ماندی پیروزی و اگر رفتی شهادت!