□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید سپهبد قرنی آشنا شدید؟چه خصال وخصوصیاتی را در ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.اولین بار چند روز مانده به پیروزی انقلاب، ایشان را در مدارس علوی و رفاه دیدم. قبل از آن، ایشان را به عنوان یک افسر مبارز و زندان رفته و مسلمانی فرهیخته و مردمدوست میشناختم و ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم. برای تیپ جوان ارتش بیشتر شبیه به اسطوره بود. در مدرسه علوی هم بهقدری جمعیت زیاد بود که نتوانستیم ارتباط خاصی داشته باشیم و یکدیگر را بشناسیم.
چند روز مانده به پیروزی انقلاب، من و شهید اقاربپرست را به اقامتگاه امام خواستند و ما خود را به سرگرد محمدرضا رحیمی معرفی کردیم. قرار شد اسلحهها و قطعات حساسی را که مردم از تانکها و هلیکوپترها باز کرده بودند و میآوردند، تحویل بگیریم. همه نگران بودیم ارتش جمع و جور نشود و پس از انقلاب هرج و مرج شود. تلاش کردیم افسران مورد اعتماد را به کار بگیریم و ارتش را مجدداً سازماندهی کنیم، لذا شهیدان نامجو، کلاهدوز و آقایان فروزان، سلیمی و نجفی شبانه به مدرسه علوی احضار شدند. در این مرحله هنوز هم با شهید قرنی ارتباطی برقرار نشده بود. ما طرح انسجام ارتش را تهیه کردیم و توسط مرحوم احمد آقا خدمت حضرت امام فرستادیم. ایشان آیتالله ربانی شیرازی را به عنوان نماینده خود تعیین کردند و جلسات ما با حضور ایشان تشکیل شدند. روز 22 بهمن آیت الله موسوی اردبیلی ما را دیدند و پرسیدند: «اینجا چه کار میکنید؟ باید الان خدمت آقای قرنی باشید!» در آن دو سه روز هر وقت سراغ ایشان را گرفته بودیم، گفته بودند: جلسه دارند! کسانی که ستاد مشورتی ایشان را تشکیل داده بودند، از آگاهی و توانمندی لازم بهرهای نداشتند و با انقلاب غریبه بودند! در هر حال به ما دستور داده شده بود فقط با تیمسار قرنی کار کنیم و به دیگران کاری نداشته باشیم. وقتی آقای موسوی اردبیلی ما را به ایشان ارجاع دادند، هنوز نمیدانستیم این بزرگوار رئیس ستاد ارتش شده است!
□ظاهراً ایشان از قبل از پیروزی انقلاب به این سمت منصوب شده بود، اما خبر این قضیه پخش نشد.اینطور نیست؟
بله، همینطور است. آقای موسوی اردبیلی یادداشتی را به من و سرهنگ فروزان دادند و ما به ستاد مشترک در چهارراه قصر رفتیم.
□اولین واقعه بسیار جدی پس از انقلاب سقوط پادگان سنندج بود.درآن شرایط روحیات وحالات ایشان را چگونه دیدید؟
همینطور است. در اتاق تیمسار قرنی سه چهار تلفن با هم زنگ میخورد و ازدحام عجیبی بود!من درآن روزها توانسته بودم به دفتر ایشان راهی پیدا کنم که از سنندج خبر آمد: اگر در ظرف یکی دو ساعت فرمانده لشکر را تعیین نکنید، پادگان سنندج سقوط میکند و کومله و دموکرات شهر را تصرف میکنند! تیمسار قرنی و تیم همراه ایشان بسیار مضطرب بودند و کسی را هم نمیشناختند که بتواند این مشکل را حل کند. دوستان گفتند: سرگرد کتیبه در سنندج، بهترین گزینه است. شهید قرنی حکم فرماندهی ایشان را امضا کردند و حکم از رادیو قرائت شد. سرگرد کتیبه با همکاری آیتالله صفدری نماینده امام در سنندج، امنیت را حاکم کرد. این سرعت عمل سبب شد تیمسار قرنی به گروه ما اعتماد کند و از ما بخواهد با ایشان همکاری کنیم. من، سرهنگ فروزان و آقایان نامجو، رحیمی، اقاربپرست، کلاهدوز و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم. اولین سئوالی که شهید قرنی از ما پرسید این بود که: آیا نماز میخوانید؟ خدا را شکر کردیم که اولین سئوال نخستین رئیس ستاد ارتش نظام جمهوری اسلامی این است. در هر حال ایشان این گروه را بهجای گروه قبلی منصوب کرد و ما بهسرعت با پادگانها مرتبط شدیم.
□شما به دلیل ارتباط نزدیکی که با شهید قرنی داشتید، با ویژگیهای شخصیتی ایشان آشنایی کافی دارید. به این ویژگیها اشاره ای بفرمایید؟
ایشان امتیازات بزرگی داشت که مهمترینشان سعه صدر و مدیریت بحران بود. ایشان در آن زمان در آستانه 70 سالگی قرار داشت. در این سن و سال، هر کسی جرئت قبول چنین مسئولیت سنگین و پیچیدهای را ندارد. کل پایههای ارتش در ظرف سه چهار ماه قبل از انقلاب فرو ریخته بود، سلاحها پراکنده و حکومت نظامی سبب شده بود ارتش نتواند مأموریتهای اصلی خود را که نگهداری و آموزش بود، انجام بدهد. تانکها و خودروها نیاز به تعمیر داشتند و کسی نبود که بتواند این کار را بکند. گروهکها هم در ارتش نفوذ کرده و در پی مقاصد شوم خود بودند. این اندکی از مشکلات فراوانی بود که شهید قرنی و همراهانشان با آن روبرو بودند. فرماندهان باتجربه و قدیمی رفته بودند و افسران جوان انقلابی هم تجربه چندانی نداشتند. در این شرایط ارتش به یک فرمانده متدین، شجاع و متعهد نیاز داشت و شهید قرنی این ویژگیها را داشت.
□چگونه توانستید به امور ارتش سر و سامان بدهید؟ دراین مسیر با چه چالش هایی مواجه شدید؟
خوشبختانه گروه سرهنگ فروزان توانست کمکهای شایان توجهی به شهید قرنی کند. خود ایشان هم متوجه تواناییها و صداقت این گروه شده بود. در روزهای اول، نیروهای انقلابی حراست از پادگانها را در دست گرفتند و جلوی اخلالگران و غارت بیشتر پادگانها گرفته شد. شهید اقاربپرست مسئولیت تحقیق در باره فرماندهان انقلابی را به عهده گرفت، هنوز نیروهای سهگانه ارتش سر و سامان نداشتند و در واقع هستههای مقاومت، عهدهدار حفظ این نهادها بودند. از همه بدتر وضعیت نیروی زمینی بود که کسی توان جمع و جور کردن آن را نداشت. سرهنگ فروزان، شهید فلاحی را که در آن زمان معاون مرکز پیاده در شیراز بود، پیشنهاد داد. انصافاً حضور سرهنگ فروزان مفید بود و گروههای انقلابی ارتش را عملیاتی کرد و ما که در آن شرایط به دنبال فرماندهان انقلابی بودیم، با عده زیادی از افسران و درجهداران انقلابی و داوطلب مواجه شدیم.
مشکلات ارتش بسیار فراوان بود و شهید قرنی همه را با سعه صدر تحمل میکرد و برای حل و فصل مشکلات تا جایی که امکان داشت، از روحانیت کمک میگرفت و مشکلات کلان را هم به عرض حضرت امام میرساند. در واقع ارتباط و اعتمادی که بین امام و شهید قرنی برقرار شده بود، توانست ارتش را سر پا نگه دارد و جلوی فروپاشی این نهاد بزرگ را بگیرد. قرائن نشان میداد تیمسار قرنی از سالها پیش با روحانیون و بهخصوص حضرت امام رابطه خوبی داشته است. ایشان یک نظامی صادق و وفادار به انقلاب و در آن مقطع بهترین گزینه برای مسئولیت ستاد ارتش بود.
□شما درآن دوره چه مسئولیتی داشتید؟
ما همه تلاش میکردیم به ایشان کمک کنیم و من رابط بین کمیته انقلاب ارتش و شهید قرنی بودم. آن روزها شهربانیها و کلانتریها منحل شده بودند و کمیتهها امور را اداره میکردند. نیروهای انقلابی مشکلات را با ما مطرح میکردند و ما هم تا زمانی که پادگانها سر و شکل درستی گرفتند و دارای فرمانده شدند، به آنها کمک و راهنماییشان میکردیم.
مدتی که گذشت، متوجه شدیم نیروهای انقلابی بهتدریج در کار فرماندهی دخالت میکنند. در این موقع بود که سرهنگ فروزان به ما گفت: مأموریت ما در اینجا تمام شده و بهتر است به محل خدمتمان برگردیم! من مأمور شدم اداره روابط عمومی ستاد مشترک را برای عقیدتی و سیاسی سازماندهی کنم. پس از آنکه حجتالاسلام صفایی ریاست این اداره را به عهده گرفتند، مدتی معاون ایشان بودم و بعد به جبهههای جنگ رفتم.
□اشارهای هم به شیوههای مدیریتی شهید قرنی کنید.ایشان در این مقام چگونه عمل می کردند؟
ایشان فوقالعاده صمیمی، مخلص، باهوش و چهرهشناس بود و به محض اینکه کسی را میدید شخصیتاش را میشناخت. زندانهای قبل از انقلاب ایشان را خسته و فرسوده کرده بود. موهای متمایل به خاکستری و قیافه جدی و جذابی داشت.
□به نظر شما شهید قرنی منصوب امام بود یا دولت موقت؟
ایشان با اغلب اعضای دولت موقت آشنا بود، اما به نظرم بیش از آنچه که به مرحوم مهندس بازرگان نزدیک باشد، به امام نزدیک بود. ایشان یک نظامی مردمی و انقلابی بود که واقعاً یکسوم وقت خود را صرف ملاقات با علمای اعلام و یا سران انقلاب میکرد. ایشان به همراه سرتیپ علیاصغر مسعودی در شورای انقلاب هم حضور داشت.
شهید قرنی فوقالعاده صمیمی و دوراندیش بود و همواره سعی میکرد خشم خود را کنترل کند. در باره هیچکس قضاوت نمیکرد. شمّ اطلاعاتی فوقالعاده بالایی داشت. البته این مهارت برمیگشت به اینکه ایشان خود فردی اطلاعاتی و رئیس رکن 2 ارتش بود. فقدان ایشان در آن روزها در ارتش خلاء بزرگی بود.
□به نظر شما چرا ضد انقلاب ایشان را ترور کرد؟
به دلیل ایستادگی و استقامتی که در کردستان به خرج داد. ضد انقلاب در کردستان به ما تیراندازی میکرد و ما فقط اجازه تیراندازی هوایی داشتیم! عدهای در وزارت کشور و دولت موقت به ایستادگی ارتش در کردستان اعتراض داشتند، در حالی که وظیفه ارتش دفاع از حریم و امنیت پادگانهای نظامی است.
□پس از استعفای شهید قرنی چه حالتی در ارتش به وجود آمد؟
طبعا ما متأسف بودیم و مهندس بازرگان را مقصر میدانستیم. به نظر ما باید برای نگهداری شهید قرنی سرمایهگذاری بیشتری میکرد و او را به این آسانیها از دست نمیداد. در هر حال تمام سعی کمونیستها و منافقین در این بود که ارتش را در اختیار بگیرند و بدیهی است شهید قرنی مانع بزرگی بر سر راه آنان بود. ایشان قربانی نگاهی شد که ارتش را همواره در سایه میخواست! یادم هست بنیصدر و قطبزاده دشمن درجه یک ارتش بودند و بنیصدر حتی قبل از رئیسجمهور شدناش هم، دائماً رأی به انحلال ارتش میداد! همه گروههای چپ و راست ضد انقلاب در این نقطه که ارتش باید منحل شود، اشتراک داشتند.
□و سخن آخر؟
به اعتقاد من ارتش ما مردمیترین و صادقترین ارتش دنیاست و برای سرافرازی و اعتلای میهن هر جا که لازم باشد از جانفشانی و ایثار کوتاهی نخواهد کرد و جز رضای خدا هم آرزو و هدفی ندارد.