حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم شجاعی،از شاگردان ومعاشران مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی به شمار می رود.او در اغلب محافل وجلسات عمومی وخصوصی آن بزرگ حضور داشت واز منش فردی واجتماعی او خاطره ها وناگفته های فراوانی در ذهن دارد. حجت الاسلام شجاعی در گفت وشنود پیش روی،به بیان شمه ای از این خاطرات پرداخته است.
□جنابعالی از چه دوره ای با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی آشنا شدید واین آشنایی وارتباط چگونه تعمیق وتوسعه یافت؟
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). بنده بخش اعظم عمر خود را با ایشان گذراندم. هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم که با اشتیاق فراوان پای منابر ایشان حضور مییافتم و علاقه مفرط به آن بزرگوار سبب شد تا در مسیر خطابه قرار بگیرم.
□ویژگیهای شخصیتی بارز ایشان از نظر شما کدامند؟
به نظر بنده افراد از نظر شخصیتی دو گونهاند. برخی از دور بسیار جلوه میکنند، ولی هر چه انسان به آنها نزدیکتر میشود، بیشتر در مییابد ریشه و اصالت ندارند و حکم سراب را دارند، اما برخی دیگر از دور کوچک جلوه میکنند، چون اهل صورتسازی و تظاهر نیستند، اما هر چه به آنها نزدیکتر میشویم عمق و عظمت آنها نمایانتر میشود. اینها افرادی هستند که در ابعاد گوناگون رشد کرده و صاحب شخصیتهای متعالی و کثیرالابعادی شدهاند. مرحوم آقای فلسفی در زمره این افراد بود.
ایشان قبل از هر چیز، از نظر کیفیت و شکل بیان مطالب، کثرت معلومات، بلاغت و مخاطبشناسی انصافاً در عصر خود یگانه بود و گوی سبقت را از همه سخنوران و وعاظ معاصر و حتی ادوار قبل از خود ربود. ایشان لحنی بسیار گرم، گیرا و منطقی قوی داشت که نشانه توانمندی تفکر او بود. هوش سرشار، معلومات و مطالعات وسیع و متنوع، زیرکی، بصیرت و مخاطبشناسی ایشان بهگونهای بود که هر بحثی را که ارائه میداد، حاوی نکات بدیع و ارزشمند فراوانی بود.
مرحوم آقای فلسفی در عین برخورداری از موهبت نطق و سخنوری، صاحب اندیشهای پویا و نوآور بود. در طی سالیان طولانی که در جلسات متعدد منزل ایشان شرکت میکردم، شاهد بودم موضوعات دینی، علمی، سیاسی و اجتماعی مختلفی مطرح میشدند و ایشان با کمال تبحر و مهارت و آگاهی به بحث در باره آنان میپرداخت و با چنان لحن شیرین و منطق بیبدیل، کلام شیوا و همهفهمی آنها را بیان میکرد که هر کسی با هر سطح معلومات و سوادی، از مطالب ارائه شده استفاده میکرد و بیانات ایشان در ذائقه همه حاضران شیرین بود. بارها پیش میآمد که بعد از شنیدن بیانات ایشان در باب آیات و روایات وقتی به منابعی چون تفسیر یا کتاب لغت مراجعه میکردیم، درمییافتیم ایشان بسیار بهتر از صاحبان آن کتابها توانسته است آن آیه پیچیده یا روایت غامض را درک و بیان کند. همین قدرت سرشار فکری و منطق قوی بود که ایشان را به جایگاه بسیار والایی در خطابه و تبلیغ رساند. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرمایند: «انسانها از دو طریق میتوانند صاحب فضیلت و کمال شوند: عقل و نطق، زیرا با قدرت عظیم عقل و فکر میتوانند دانشها را فرا بگیرند و با استفاده از نطق و سخن میتوانند آنها را به دیگران بیاموزند.» به نظر من مرحوم آقای فلسفی از این دو موهبت به تمامی برخوردار بود.
□به مخاطبشناسی مرحوم آقای فلسفی اشاره کردید. بحث مخاطبشناسی در خطابه و سخنوری بسیار مهم است. ایشان در این باره از چه شیوه هایی استفاده می کردند؟
این هم از ویژگیهای برجسته مرحوم آقای فلسفی بود که زمانه و مردم زمانه خود را بهدرستی میشناخت و همواره بر اساس میزان استعداد و فهم مخاطب سخن میگفت. به همین دلیل هم سخنرانیهای ایشان، در واقع نوعی هنرنمایی بود و یک عالم و مجتهد بزرگ و یک دانشمند تحصیلکرده در خارج کشور تا یک کارگر عادی و بیسواد میتوانستند برحسب استعداد و دانش خود از سخنان ایشان استفاده کنند. این هنری است که اکثر افراد از آن بیبهرهاند و ایشان در این زمینه انصافاً یکهتاز بود. ایشان همواره از به کار بردن الفاظ و واژههای نامأنوس و ذکر مسائل غامض پرهیز میکرد و به پیروی از کلام پیامبر گرامی(ص) که میفرمودند:« ما پیامبران مأمور شدهایم تا به اندازه عقول مردم با آنان سخن بگوییم»، ایشان هم به پیروی از آن بزرگوار تلاش میکرد با توجه به ظرفیت و استعداد مخاطب سخن بگوید و عمر و وقت مستمع را تلف نکند. ایشان در همه سخنرانیهای خود این هدف را که در حد قدرت فهم و درک مردم سخن بگوید دنبال میکرد و در ابتدای سخن به شکلی بسیار ظریف و هوشمندانه میزان استعداد و توان آنان را میسنجید و بر اساس نتیجهای که میگرفت، مجلس را اداره میکرد. به همین دلیل هم بود که هر کسی که پای منبر ایشان مینشست، به اندازه درک و فهم خود از آن استفاده میکرد و همه خطبا و سخنوران میدانند درک پایه فهم و استعداد مخاطب چقدر کار دشوار و در برخی موارد ناممکنی است.
ایشان در هنگام سخنرانی با حرکات دست، تغییر لحن، صدای گرم و واژههایی که به کار میبرد، هنرنمایی میکرد. ایشان به نکات بسیار ظریف و دقیقی که اغلب اهل منبر از آنها غفلت میکنند، توجه و بارها آن نکات را به ما گوشزد میکرد، از جمله اینکه میفرمود:« در بیان فضایل معصومین(ع) هیچگاه عدد به کار نبرید و مثلاً نگویید امیرالمؤمنین(ع) شبی هزار رکعت نماز میخواند، زیرا احتمال دارد فرد مطلعی در میان مستمعین شما باشد و از شما سند بخواهد و نتوانید از نظر علمی چنین موضوعی را ثابت کنید. اگر میخواهید در این باره به مردم اطلاعات بدهید، بگویید امیرالمؤمنین(ع) شبها در حد زیادی موفق به خواندن نماز بودند». ایشان همواره تأکید داشت مبلّغ باید بیش از هر چیز ادب را رعایت کند و عبارات و الفاظ سخیف و پیش پا افتاده را به کار نگیرد.
□به مصداق و نمونهای در این زمینه اشاره میکنید؟
مثلاً در ترجمه حدیثی که اشاره به بیانات امام حسین(ع) در روز عاشورا دارد، نمیفرمود ای زنازاده پسر زنازاده، بلکه همین تعابیر را در قالب واژههای بسیار مؤدبانهای میریخت که هم حق مطلب را ادا کرده باشد و هم مستمع منظور ایشان را بفهمد. این نوع دقتها و ظرافتها در سخنان آن بزرگوار فراوان بود.
□به دیگر ویژگیهای خطابه و منبر ایشان اشاره کنید.
مرحوم آقای فلسفی همیشه تأکید میکرد حرکات سخنران روی منبر نباید طوری باشد که حواس مخاطب را از اصل مطلب پرت کند. یک بار در مجلسی که ایشان و عدهای از علما و مدرسین برجسته حضور داشتند سخنرانی کردم. بعد از خاتمه سخنرانی از ایشان پرسیدم: «اشکال کارم چه بود؟» ایشان در پاسخ فرمود: «یک اشکال بزرگ وجود داشت. چرا در میانه سخنرانی برگشتی و به پشت سرت نگاه کردی؟ این کار باعث شد مخاطبانت بهجای اینکه به سخنانت توجه کنند، به مسیری که نگاه کردی متوجه شوند تا بدانند چه موضوعی باعث شده است که برگردی و به پشت سرت نگاه کنی.»
از دیگر ویژگیهای منبر ایشان این بود که هیچوقت روی منبر با کسی تسویه حساب شخصی نمیکرد و آبروی کسی را نمیبرد و فقط مسئولان رژیم طاغوت آن هم در مقام ستیزه با دین، از این قاعده مستثنی بودند. به ویژگیهای فردی آنان کاری نداشت و فقط مظالم آنان را برمیشمرد و این کار را هم در نهایت ادب انجام میداد.
هرگز تملق کسی را نگفت و به تمام معنا حرّ و آزاده بود و به هیچیک از مقامات دنیوی وابسته نشد. در حریت، شهامت و شجاعت ایشان همین بس که یک عمر در سنگر منبر با انحرافات رژیم پهلوی از زمان رضاخان به مبارزه پرداخت.
□ظاهراً در دوره رضاخان خلع لباس شدند.اینطور نیست؟
بله، ایشان در پی دفاع از حریم مردم مظلوم در مسجد گوهرشاد، خلع لباس شد. بعدها هم بارها به خاطر دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم به زندان افکنده شد، از جمله در قضیه مدرسه فیضیه که به استیضاح دولت پرداخت و دستگیر و زندانی شد. در برههای هم در دفاع از حریم حضرت امام(ره) ممنوعالمنبر شد.
□منابر ایشان در واقع نوعی مبارزه سیاسی هم بود. تحلیل شما دراین باره چیست؟
همینطور است. ایشان همواره با کمال شجاعت و حریت با عناصر و جریانات آلوده و استعمارگر در داخل و خارج از کشور در حال مبارزه و ستیز بود. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «بیان مرد نشانه قدرت تفکر و حریت فطری اوست» مرحوم آقای فلسفی انصافاً مصداق بارز این کلام نورانی است. در کمتر منبری پیش میآمد که ایشان رژیم متجاوز ستمشاهی را مخاطب قرار ندهد و نصیحت نکند. مبارزه ایشان یک مبارزه مستمر بود.
□سلوک فردی ایشان چگونه بود؟
یکی از ویژگیهای برجسته ایشان تطابق گفتار و کردار بود. ایشان به آنچه که میگفت عمل میکرد و توحید، معاد و اخلاقی که در منبر مطرح میکرد، به تمامی با عمل خود تطبیق ایشان تطبیق داشت. برای خود بنده که سالها با ایشان مأنوس بودم، این ویژگی بسیار برجسته بود. در هیچیک از جلساتی که ایشان حضور داشت، کسی حق غیبت کردن نداشت. از کسی نام نمیبرد و راز کسی را افشا نمیکرد. سینهاش مخزن اسرار همه بود. به آستان اهلبیت(ع) ارادتی عمیق و راستین داشت.
□در این باره خاطرهای دارید؟
بله، یک شب ایشان داشت در مسجد عزیزالله سخنرانی میکرد که یک نفر وسط جلسه بلند شد که برود. مرحوم آقای فلسفی فوقالعاده عصبانی شد و فریاد زد: «بنشین! من دارم در باره آقا سیدالشهدا(ع) حرف میزنم که همه عزت و ارزش ما از دستگاه او و اهلبیت(ع) است و آنوقت تو وقت روضه مجلس را ترک میکنی؟»
همواره تأکید داشت حریم اهلبیت(ع) را حفظ کنید. همیشه توصیه میکرد منبریها حتماً روضه و برای اهلبیت(ع) نوحه بخوانند.
یک بار از ایشان پرسیدم: «شیرینترین و تلخترین خاطرات زندگیتان چیست؟» فرمود شیرینترین خاطرهام به دورانی مربوط میشود که در رادیو سخنرانی میکردم. یک روز صبح کسی زنگ در منزل ما را زد. در را که باز کردم دیدم جوانی بهشدت مضطرب میگوید: «آقای فلسفی! به شما پناه آوردهام. کمکم کنید! به مرض عجیبی مبتلا شدهام و شرم دارم در باره آن با کسی حرف بزنم. کمکم کنید معالجه شوم.» به یکی از پزشکان معتمد تلفن زدم و گفتم: «جوانی از دوستان و نزدیکان مشکلی برایش پیش آمده است. در اعلی درجه از او مراقبت و معالجهاش کنید.» بعد از مدتی آن جوان به من زنگ زد و گفت معالجه شده و زندگی سالمی را در پیش گرفته است. تلخترین خاطرهام برمیگردد به روزی که به منزل یکی از اقوام رفتیم و به کودک آن خانواده عیدی دادم و متوجه کودک دیگری که در آنجا بود نشدم. هنگامی که به خانه برگشتیم، همسرم پرسید: «به بچهها عیدی دادید؟» جواب دادم: «بچهها؟! به بچه خانواده عیدی دادم.» گفت: «چطور متوجه آن دیگری که دختربچه یتیمی است نشدید؟» انگار آسمان را به سرم کوبیدند. سریع بلند شدم و برگشتم و آن دختربچه یتیم را نوازش کردم و به او عیدی دادم. از همین خاطرات میتوان به عمق لطافت و مهربانی روح ایشان پی برد.
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.