«جلوههایی از منش فردی و اجتماعی شهید آیتالله دکتر بهشتی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین دکتر جواد اژهای
حجتالاسلام والمسلمین دکتر جواد اژهای داماد و یکی از نزدیکترین چهرهها به شهید آیتالله دکتر بهشتی است و هم از این روی، از منش علمی و عملی آن بزرگ خاطراتی شنیدنی دارد. گفتوشنودی که پیش رو دارید، دربردارنده شمهای از خاطرات وی از دوران طولانی انس و ارتباط با سید شهیدان انقلاب اسلامی است. امید آنکه مقبول افتد.
□ جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله دکتر بهشتی آشنا شدید و این آشنایی چگونه به نسبت نزدیک فامیلی مبدل شد؟
بسماللهالرحمنالرحیم. در سال 1346 در اصفهان، کانون علمی تربیتیای به نام «جهان اسلام» تأسیس شد و من در زمره اولین کسانی بودم که به آن پیوستم. هزینه کانون توسط برخی از تجار اصفهانی تأمین میشد، ولی فعالیتهای فرهنگی آن را من و دوستان عهدهدار بودیم. این کانون کارش را در سال 1346 با سخنرانی مرحوم علامه جعفری شروع کرد. در این کانون بخش بانوان هم بود و صبحهای جمعه بانو مجتهده امین، در آنجا برنامه ثابتی داشت و حدود 2هزار نفر شرکت میکردند.
شهید آیتالله دکتر بهشتی هنگامی که از آلمان برگشتند، برای سخنرانی به این کانون آمدند و پس از آن فعالیتهای فرهنگی را با نظر ایشان ادامه دادیم. با بسته شدن حسینیه ارشاد در سال 1354 و ایجاد محدودیت توسط رژیم، فعالیتهای فرهنگی ما هم محدود شد. شهید بهشتی به بنده پیشنهاد کردند برای ادامه فعالیتهایم به مرکز اسلامی هامبورگ بروم. مادر بنده اجازه نمیدادند که من مجرد به این سفر بروم و پیشنهاد ازدواج با دختر آقای بهشتی را دادند. شهید بهشتی پسرخاله مادرم بودند و آشنایی با ایشان از طریق خویشاوندی وجود داشت. در هر حال عقد انجام شد و با عیال به خارج رفتیم.
□ از فعالیتهای سیاسی شهید بهشتی در سالهای قبل از انقلاب کمتر صحبتی به میان آمده است. مناسب است که به این جنبه از فعالیتهای ایشان هم اشاراتی داشته باشید.
شهید بهشتی در فضای نهضت ملی و رویدادهای مربوط به آن فعال بودند، اما نسل جوان پس از 28 مرداد، به دلیل سابقهای که از دوره رضاخان در ذهن داشت، با روحانیون ارتباط چندانی برقرار نمیکرد و هر کسی که چهار کلاس درس میخواند، رعایت آداب و شعائر دینی را برای خود کسر شأن میدانست! روحانیون و طبقه تحصیلکرده از هم بسیار فاصله داشتند. اغلب روشنفکران هم به حزب توده تمایل داشتند.
مبارزات مسلحانه مذهبی هم که در سال 1346 آغاز شد، بیشتر تحت تأثیر جریانات چپ بود. در چنین فضایی شهید بهشتی تلاش میکردند از طریق بحث با دانشآموزان دبیرستانی و طلبهها به روشنگری بپردازند و در اثر تلاش امثال ایشان، بهتدریج شبهات کمتر شد و روشنفکرها به این نتیجه رسیدند که دستکم بخشی از روحانیون دارای افکار مترقی و پیشرو هستند و بهخوبی قادرند پاسخ سؤالات آنها را بدهند.
□ شهید بهشتی دست به ابداعات جدیدی هم زد که دستکم در عالم طلبگی سابقه نداشت. لطفاً به مصادیق این رویکرد اشاره کنید.
بله، ایشان تأکید زیادی روی یادگیری زبان و دروس علمی جدید، مخصوصاً ریاضی میکردند. معمولاً دانشآموزان دبیر زبان انگلیسی، ریاضی و فیزیک را خیلی تحویل میگرفتند. خود من موقعی که در سال 1343 برای خواندن دروس حوزوی به قم رفتم، همین که فهمیدند دروس جدید میخوانم، شهریهام را قطع کردند! و گفتند: نفوذی هستی! واقعاً دردآور بود. شهید بهشتی مدرسه دین و دانش را تأسیس کردند و خودشان هم انگلیسی تدریس میکردند.
□ ایشان در برنامهریزی مدرسه حقانی هم نقش برجستهای داشتند. برنامههای این مدرسه چگونه تنظیم شده بود؟
همینطور است. مدرسه حقانی بر اساس برنامهریزی کاملاً حسابشدهای فعالیت میکرد. شهید بهشتی بر این باور بودند که دانشآموز و طلبه باید بتواند باورهای خود را درونیسازی کند که اگر چنین شد، دیگر ضرورتی ندارد به او بگویید این کار را بکن یا آن کار را نکن. یکی از کارهای جالبی که در این زمینه کرده بودند، این بود که مقداری پول را در محل خاصی گذاشته بودند تا اگر طلبهای نیاز داشت، برود و بردارد. وقتی از ایشان علت را پرسیدم، گفتند: «اینها شاید بعدها مرجع تقلید شوند و میلیونها تومان پول مردم در اختیارشان قرار بگیرد. از حالا باید یاد بگیرند چه میزان را صرف زندگی خود و چقدر را صرف امور دیگران کنند.»
□ یکی از مؤثرترین اقدامات ایشان در ترویج معارف دینی بین نوجوانان مشارکت در نگارش کتب دینی بود. این رویکرد چگونه عملی شد و چه آثاری داشت؟
شهید بهشتی، شهید باهنر، آقایان برقعی و گلزاده غفوری توانستند با ارتباط برقرار کردن با وزارت آموزش و پرورش وقت، این فرصت طلایی را فراهم کنند که از طریق کتابهای دینی مدارس، معارف صحیح و انسانساز اسلامی را به گوش دانشآموزان برسانند. یک بار از ایشان پرسیدم: «چه میکنید که مطالب سانسور نشود؟» ایشان گفتند: «آقای باهنر و بقیه دوستان مطالب را مینویسند و نزد ما میآورند. حدود یک ماه آنها را مطالعه و ایرادهایشان را پیدا میکنیم و برایشان پس میفرستیم و آنقدر این کار را تکرار میکنیم تا به آخر خرداد میرسیم و ساواک دیگر فرصت پیدا نمیکند ریز به ریز مطالب را بررسی کند!» قابل ذکر است این کتب دینی یکی از مهمترین منابع برای اصلاح دیدگاه نسل جوان بود و طرز فکر آنها را به شکل ریشهای تغییر داد.
□ آیا شهید بهشتی ترسی از اینکه درپس اینگونه رویکردها، تهمت همکاری با رژیم به ایشان زده شود، نداشت؟
در این باره خاطرهای به یادم آمد. در سال 1359 شهید باهنر به وین آمدند. منافقین جلوی سفارت ایران جمع شده بودند و فریاد میزدند: «کتاب درسی بنویس شاهنشاهی!» ساواک تصور میکرد با همکاری شهید بهشتی و شهید باهنر با آموزش و پرورش رژیم شاه، اعتماد انقلابیون از آنها سلب میشود، مخصوصاً که از ارتباط نزدیک شهید بهشتی با امام خبر داشتند، اما شهید بهشتی هرگز در راه انجام کارهای بزرگ از شماتت کسی واهمه به دل راه نمیدادند. این رویکرد پس از انقلاب و با فشارهای عجیب و غریب منافقین جلوه پررنگتری پیدا کرد.
□ چه کسی رابط این کارشناسان با وزارت آموزش و پرورش بود و باید چه تعهداتی میسپردند؟
نقش رابط را آقای برقعی به عهده داشت. تعهد هم سپرده بود که آنها به هیچوجه وارد مسائل سیاسی نخواهند شد. جالب اینجاست که در اسناد ساواک کتاب «نماز چیست؟» شهید بهشتی به عنوان سند جرم ضبط شده بود و در توضیح نوشته بودند «آقای بهشتی متهم است به اینکه نوشته است انسان فقط باید در برابر خدای متعال سر خم کند. این یعنی توهین به شاه!» این کتاب جزو کتب ممنوعه و خطرناک آن دوره حساب میشد.
□ به نظر میرسد شهید بهشتی پیش از دیگران به قدرت نرم توجه کرده بود. آن هم دردورهای که چندان به این مقولات توجهی نمیشد. اینطور نیست؟
همینطور است. ایشان همواره معتقد بود تا باور کسی تغییر نکند، هیچ تغییر کارآمدی ممکن نیست. کاری که دشمن میکند و اسمش را انقلاب مخملی گذاشته، با تغییر نگرشها و باورها ممکن است، به همین دلیل باید روی تثبیت نگاه ارزشی کار کرد.
□ یکی از پرسشهای علاقهمندان به انقلاب این است که چرا شهید بهشتی در برابر سیل تهمتهای منافقین هیچوقت واکنشی نشان نداد؟
این شیوه ایشان مختص بعد از انقلاب نبود، بلکه قبل از انقلاب هم همین روش را در پیش گرفته بودند. همواره اعتقاد داشتند درگیریهای ما باید با استکبار باشد و در همین راستا هر گونه تنش و درگیری با برادران اهل سنت و نیز فعالان سیاسی داخل کشور را خدمت به اهداف استعماری میدانستند. ایشان میگفتند: مشکل همه مسلمانان استکبار جهانی است.
□ همین شیوه برخورد، به اتهام «سنی بودن» ایشان دامن میزد! اینطور نیست؟
در این زمینه خاطره جالبی دارم. ایشان مقید بودند ذرهای عوامفریبی در رفتار و گفتارشان نباشد. زمانی که رئیس دیوان عالی کشور بودند، به ایشان گفتم فردی ادعا میکند شما در اذانتان «أَشهَدُ أَنَّ عَلیاً وَلِی الله» را نمیگویید. فردا او را وقت نماز میآورم تا نادرستی حرفش به او اثبات شود. فردا همین کار را کردم و شهید بهشتی در اذانشان «أَشهَدُ أَنَّ عَلیاً وَلِی الله» را نگفتند! بعد که علت را پرسیدم، گفتند: «گفتن این عبارت مستحب است و برای دلخوشی کسی مستحبات را به جا نمیآورم!» تا این حد از عوامفریبی و ریا بیزار بودند. ایشان همواره میگفتند: «یکی از مشکلات جامعه ما عوامزدگی و عوامفریبی است. نباید مردم را به دروغ دلخوش کنیم، چون بالاخره دستمان رو میشود.»
شهید بهشتی در مباحث فقهی و باورهای دینی، بهشدت از عوامزدگی فاصله میگرفتند. به نظر من شهید بهشتی در تمام عمر مظلوم واقع شدند، زیرا ساختارشکن بودند، ضرورتها را میشناختند و اگر به حقانیت موضوعی میرسیدند، برای نیل به مقصود از هیچ مانعی هراس نداشتند. ابداً تحت تأثیر کسی قرار نمیگرفتند و خوشایند و بدآیند دیگران تأثیری در اراده و تصمیم ایشان نداشت. ایشان خیلی زود انحراف را در افراد تشخیص میداد و نهایت سعی خود را میکرد که آن فرد را به راه درست برگرداند.
□ شیوه پاسخ دادن ایشان به سؤالات هم با دیگران تفاوت داشت. ایشان دراین عرصه، به چه مسائلی توجه داشتند؟
همینطور است. همیشه در ابتدا میپرسیدند: «به ذهن شما چه چیزی رسیده است؟» چون میدانستیم قطعاً این پرسش مطرح خواهد شد، از قبل فکر میکردیم. بزرگترین درسی که از ایشان آموختیم این بود که بتوانیم درست فکر کنیم و بر اساس قواعد و اصول حرف بزنیم. همیشه سعی میکردند انسان را یک قدم جلو ببرند. حتی درباره جزئیترین مسائل هم دقت بالایی داشتند.
□ شیوه برخورد ایشان با مخالفین چگونه بود؟
بسیار منطقی، مستدل و محترمانه. یک بار در سال 1358 یکی از اعضای سازمان مجاهدین در جلسهای از ایشان پرسید: «انتقادات شما به سازمان مجاهدین چیست؟» ایشان پاسخ دادند: «انحراف ایدئولوژیک و نیز دروغگویی!» بعد اضافه کردند هفته گذشته این دو مورد را به مسعود رجوی گفتهاند تا اصلاح کنند. هفته بعد باز همان شخص به جلسه آمد و گفت: «حرف شما را به برادر مسعود گفتم، ایشان گفت بین من و آقای بهشتی ملاقاتی صورت نگرفته است!» شهید بهشتی گفتند: «خدا را شکر که یکی از انتقاداتم اثبات شد. حالا بروید دنبال انحراف ایدئولوژیک!»
□ علت اصلی دشمنی منافقین با شهید بهشتی چه بود؟ آنها در وجود ایشان، با چه چیز نمیتوانستند کنار بیایند؟
علت اصلی این بود که خیلیها مدعی قدرت بودند، اما قدرت نداشتند، در حالی که پس از امام، شهید بهشتی قدرتمندترین شخصیت کشور بودند. شهید بهشتی افراد مدعی و سهمخواه را پس میزدند و نمیپذیرفتند. یکی از دلایل دشمنی با شهید بهشتی این بود که بعضی از افراد را به شورای مرکزی حزب دعوت نکرده بودند. بسیاری از افرادی که با نظام مخالفت میکنند به این دلیل است که فکر میکنند سهمشان را از انقلاب نگرفتهاند. بعضی از شاگردان نزدیک امام صرفاً به دلیل اینکه امام جمعه نشدند، علم مخالفت برداشتند و بسیار بد عمل کردند. ما این افراد را در اوایل انقلاب، فقط به خاطر امام تحمل میکردیم! در این میان ناسزاها هم نصیب کسانی میشد که حقیقتاً در خط امام حرکت میکردند. شهید بهشتی بیش از هر کس دیگری تحت فشار بودند. ایشان همیشه به من تذکر میدادند: «وقتی برخی دانشجویان یا دیگران از ایشان بدگویی میکنند، حق ندارم در مقابل اتهاماتی که میزنند، از ایشان دفاع کنم!» چون دامادشان بودم و کسی باور نمیکرد دفاعم از ایشان به واسطه پیوند خویشاوندی نباشد. جالب است یک وقتی که میخواستم در مجلس رأی اعتماد بگیرم، آقای خلخالی به من انتقاد کرد وقتی در خارج بودم از شهید بهشتی آنطور که باید دفاع نکردهام!
اوایل که حزب جمهوری تشکیل شد، خیلیها تصور کردند از این طریق به نان و نوایی میرسند، ولی بعد که بنیصدر آمد به طرف او رفتند! اینها سعی میکردند مرا هم جذب تشکیلاتشان کنند و از من میپرسیدند: «چه مشکلی با رئیسجمهور دارم؟» پاسخم این بود که در جلسات شورای انقلاب خودسریهایش را دیدهام و به او اعتماد ندارم.
□ اشاره به مظلومیت همه عمر شهید بهشتی کردید. این نکتهای است که امام هم در اطلاعیه تسلیت تاریخی خود بیان کردند. به مصادیقی در این باره اشاره کنید.
پس از شهادت شهید بهشتی، نقل قولی از آقای منتظری هست که آقای بهشتی قبل از شهادت نزدم آمد و به او گفتم: «چقدر این طرف و آن طرف آشوب به پا میکنی؟» بعد آقای منتظری گریه میکند و دیگر هیچ نمیگوید! آقای بهشتی جلوی در منزل که میرسند، به کسی که ایشان را بدرقه میکند میگویند: «مثل اینکه آقای منتظری خیلی خستهاند، مراقب ایشان باشید!»
یکی از طلبهها میگفت: قبل از شهادت دکتر بهشتی، در اصفهان در جلسهای کسی که ادعای آیتاللهی هم داشت، به ایشان گفت: «بهشتی! میبینم در صحرای محشر که فرمان الهی صادر میشود، تو را به خاطر ظلمهایی که در این دنیا کردهای به غل و زنجیر میکشند!» بعد از جلسه هم ذوقکنان گفته بود: «دیدید اشک بهشتی را درآوردم؟» شهید بهشتی از این بابت متأثر شده بودند که نکند کارهایی که برای رضای خدا انجام میدهیم، مستوجب این عذاب شده است و آن آقا در این فکر بود که اشک بهشتی را درآوردهام!
پس از شهادت ایشان، از خودم بدم میآمد! چون اغلب کسانی که برای گفتن تسلیت میآمدند، همانهایی بودند که به نحوی به ایشان ضربه زده بودند و دائماً دعا میکردم: «پروردگارا! میدانم ایشان از این حالت من راضی نیست، این حالت اکراه را از من بگیر». درد اینجا بود که همه اینها دکتر بهشتی را میشناختند و میدانستند ایشان حتی حاضر نشدند اعلام کنند که رئیس شورای انقلاب هستند! همیشه میگفتند: «دبیر شورا هستم!» بسیار قاطع و اصولی رفتار میکردند. ایشان میدانستند اگر مرحوم محمد منتظری را از حزب اخراج کنند چه پیامدهایی خواهد داشت، با این همه چون پایبند اصولی بودند این کار را کردند! بعد هم دیدیم با اینکه محمد منتظری ذرهای از توهین به ایشان فروگذار نکرده بود، روزی که برگشت، شهید بهشتی با آغوش باز او را پذیرفتند.
□ یکی از فرازهای بسیار برجسته زندگی سیاسی شهید آیتالله بهشتی، اداره شایسته مجلس خبرگان است. ایشان در این مقام برچه اساسی رفتار میکردند؟
شهید بهشتی به دنبال قدرت نبودند، بلکه قدرت به سمت ایشان میآمد. ریاست مجلس خبرگان از نظر رسمی و قانونی به عهده آقای منتظری بود، اما در واقع قدرت مدیریت و درایت دکتر بهشتی، عملاً ایشان را رئیس مجلس خبرگان کرد و انصافاً بهتر از آن هم نمیشد مجلسی را که از بزرگترین علما و مراجع کشور تشکیل شده بود و هر یک جایگاه مهمی داشتند اداره کنند.
شهید بهشتی هرگز به فکر بیرون کردن رقبا از میدان نبودند. یادم هست پس از برکناری بنیصدر، همسرش را دستگیر کردند. شهید بهشتی به سرعت دستور دادند او را آزاد کنند! در حالی که هر جای دنیا بود او را گروگان نگه میداشتند تا شوهرش را دستگیر کنند. در حقیقت شهید بهشتی یک نماد بودند. امام هرگز در باره هیچکس مبالغه نمیکردند، بنابراین وقتی فرمودند: بهشتی یک ملت بود، حقیقتاً به این سخن اعتقاد داشتند. شهید بهشتی همچنان مظلوم هستند و چهره واقعی ایشان هنوز هم برای جامعه تبیین نشده است. متأسفانه این کشور امثال امام، بهشتی، باهنر، چمران و... را از دست داد و دیگر چنین مردانی را به خود نخواهد دید، مردانی که در کورههای سختی و مصائب آبدیده شده بودند و افکارشان بسیار پیشتر از زمانهشان بود. دشمنان اسلام و انقلاب دقیقاً میدانستند چه کسانی را از ما بگیرند و متأسفانه قدر این گوهرهای تابناک را ندانستیم و نمیدانیم.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.